سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – مانی سپهری: تاریخ ادبیات روسیه در دوران حکومت شوروی را اگر زیر ذرهبین بگذاریم، به آثار ادبی فراوانی برمیخوریم که در سایۀ سنگین و مخوف رئالیسم سوسیالیستی و ادبیات تبلیغاتی شوروی به محاق رفتند و انتشارشان در شوروی ممنوع شد. بعضی از این آثار، مثل «مرشد و مارگریتا» ی میخائیل بولگاکف، «دکتر ژیواگو» ی بوریس پاسترناک و «ما» ی یوگنی زامیاتین، قدری خوشاقبالتر بودند و توانستند خود را از محاصرۀ نظام توتالیتر برهانند و به آنسوی پردۀ آهنین برسند و با انتشار در کشورهای دیگر جهان، به چشم بیایند و شناخته شوند، اگرچه مثلاً در مورد «مرشد و مارگریتا» این بخت با بولگاکف یار نبود که در زمان حیاتش ببیند که آنچه بخشی از عمرش را بر سر آن گذاشته بود منتشر شده و اگرنه در کشور خودش، دست کم در جهان قدر دیده است. به هر حال اما «مرشد و مارگریتا»، اگرچه بعد از مرگ نویسندهاش، شهرتی فراوان یافت و به یکی از نمادهای اصلی مقاومت ادبی دربرابر توتالیتاریسم شوروی بدل شد. «دکتر ژیواگو» هم نسبتاً خوشاقبال بود و بهموقع در خارج از شوروی قدر دید و جایزۀ نوبل را هم برای پاسترناک به ارمغان آورد، گرچه پاسترناک خود اجازه نیافت که برای گرفتن این جایزه روسیه را ترک کند و این کام او را تلخ کرد. از اینها گذشته، سانسور و پافشاری حکومت شوروی بر تنها یکجور هنر و ادبیات که همان هنر و ادبیات رئالیسم سوسیالیستی بود، در دورۀ استالین به قیمت جان عدهای از نویسندگان و شاعران و هنرمندان تمام شد، یا کمِ کم تبعید و زندان را برایشان رقم زد. لئانید دابیچین، نویسندۀ کتاب «شهر اِن» که موضوع این نوشته است، نیز یکی از قربانیان سانسور در شوروی است. دابیچین از بداقبالیاش گرفتار بدخیمترین نوع توتالیتاریسم، یعنی استالینیسم، شد و سانسور و حکومت وحشت در دورۀ استالین، ناپدیدی و مرگش را رقم زد. دلیلش هم انتشار رمان «شهر اِن» بود که حکومت شوروی به آن انگِ فرمالیسم زد و دابیچین بابت آن از جانب اتحادیۀ نویسندگان لنینگراد مواخذه شد و مورد انتقادهایی شدید قرار گرفت و بعد از آن بود که ناپدید و پس از چندی جسدش پیدا شد.
رمان کوتاه «شهر اِن» دابیچین یک شاهکار تا مدتها فراموششده در ادبیات روسیه است؛ رمانی که مثل دو اثر دیگر این نویسنده، تا سال ۱۹۸۹ در روسیه اجازۀ انتشار نیافت و سالها سال در حاشیه و محاق ماند و این سرنوشت رمانی بود که آن را با آثار مارسل پروست و جیمز جویس مقایسه کردهاند؛ رمانی که در زمان خودش بهلحاظ سبک روایت، بدیع و نوآورانه بوده است.
متن اصلی رمان کوتاه «شهر اِن» اولین بار در سال ۱۹۳۵ منتشر شد. ابتدا حواس دستگاه سانسور به آن نبود، اما کمی بعد، در سال ۱۹۳۶، یکباره بهجرم اینکه اثری فرمالیستی است مورد انتقاداتی تند و تیز قرار گرفت و اینگونه پایان کار نویسندهای خلاق در روسیۀ استالینی رقم خورد.
رمان «شهر اِن» بهشیوۀ جریان سیال ذهن نوشته شده و روایتگر خاطرات هفت تا پانزدهسالگی پسریست که خودش راوی رمان است. رمان، پُر از ارجاع به آثار ادبی، بهویژه ارجاع به رمان «نفوس مرده» نیکلای گوگول است و راوی در حین نقل خاطرات خود مشغول خواندن همین رمان است. نام شهرستانی هم که وقایع رمان در آن میگذرد از شهری به نام اِن گرفته شده که در رمان «نفوس مرده» از آن سخن رفته است. دیگر شباهت کار دابیچین با رمان گوگول در نقد طنزآمیز و رندانۀ جامعهای ریاکار و پر از دوز و کلک و شیادی است.
دابیچین در رمان «شهر اِن» روایتگر روسیۀ اوایل قرن بیستم است؛ روسیهای در حال گذار از نظام سیاسی قدیم به دوران انقلاب کمونیستی. راوی این رمان بهشیوۀ جریان سیال ذهن از تجربههای خود در سالهای کودکی تا آغاز نوجوانیاش سخن میگوید و از روسیۀ در حال دگرگونی و تأثیر این دگرگونی بر شهرستانی که او در آن زندگی میکند. او از مرگ پدرش، رفتنش به مدرسه، کتابخوانشدنش، آغاز رمانخوانیاش، تجربۀ عشق و دریافت اولین نامههای عاشقانهاش و نیز از رویدادهای تاریخیای که کشورش در این بازۀ زمانی از سر گذرانده است سخن میگوید، از جمله از جنگ روسیه و ژاپن و انقلاب ۱۹۰۵ و دیگر وقایع ریز و درشتی که حین گذر او از کودکی به نوجوانی و رسیدنش به جوانی روی میدهند. اما نگاه ریزبین نویسنده در رمان «شهر اِن» فقط متمرکز بر رویدادهای سیاسی نیست. او تحولات اجتماعی و صنعتی و رویدادهای ادبی را هم میبیند و روایت میکند؛ رویدادهایی نظیر اختراع سینماتوگراف و مرگ تولستوی.
یکی از وجوه مهم رمان «شهر اِن»، همان وجهی که چهبسا سردمداران و مبلغان ادبیات رئالیسم سوسیالیستی را خوش نیامد، این است که نویسنده در این رمان در پی روایتِ صِرف تاریخ نیست. او واقعیت را از تخیل ادبی خود گذر میدهد و آن را به فرم ادبی بدل میکند و اینگونه به زوایایی پنهان و تاریک از واقعیت راه مییابد و آنها را مرئی میکند. دابیچین در «شهر اِن» از واقعیتهایی سخن میگوید که چهبسا در تاریخنگاریهای رسمی شوروی، حذف و عامدانه از نظرها دور نگه داشته میشدند. او با طنز نقادانه و تخیل ادبی خود از مرزهای تعیینشده توسط حکومت شوروی عبور میکند و واقعیت را با تمام زوایای آن میبیند، نهفقط از منظر ایدئولوژی شوروی که ستایش خود را در قالب ادبیات میخواست.
مختصری درباب لِئانید دابیچین، نویسندۀ رمان «شهر اِن»
لِئانید ایوانوویچ دابیچین، متولد ۱۸۹۴ و درگذشته به سال ۱۹۳۶، نویسنده و معلم روس بود. او فارغالتحصیل دانشگاه پلیتکنیک سنپترزبورگ و در شهر بریانسک بهعنوان معلم و آماردان مشغول به کار بود. دابیچین، بهرغم سانسوری که در نظام شوروی گرفتار آن شد و آثارش بهخاطر آن در حاشیه ماند، یکی از برجستهترین نویسندگان مدرن ادبیات روسیه بهشمار میرود.
از لئانید دابیچین آثار زیادی بهجا نمانده است. او غیر از رمان «شهر اِن» دو مجموعه داستان هم به نامهای «پرتره» و «ملاقات با لیز» را در کارنامۀ کاری خود دارد.
دابیچین در سال ۱۹۳۶، در حالی که چهلویکسال بیشتر نداشت، ناپدید شد. چند ماه بعد، جسدش را در رودخانۀ نوا یافتند. احتمال دادهاند که او خودکشی کرده باشد. این، چنانکه پیشتر نیز اشاره شد، زمانی اتفاق افتاد که به رمان «شهر اِن» او انگِ فرمالیسم زدند و اتحادیۀ نویسندگان لنینگراد او را بهشدت مورد حمله قرار داد.
رمان «شهر اِن» با ترجمۀ میترا نظریان در انتشارات وال منتشر شده است.
نظر شما