سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ احمدرضا معتمدی، کارگردان و فیلمنامهنویس با حضور در نمایشگاه کتاب و در گفتوگو با خبرنگار ایبنا درباره اقتباس در سینما گفت: حدود ۹۰ درصد از فیلمهای آمریکایی، اقتباس هستند. با این حال، با وجود پیشینه غنی پنج هزار ساله ادبی و فرهنگی ایران، متاسفانه تعداد اقتباسها در سینمای ما بسیار کم است. جای بسی تاسف است که نه تنها در حوزه فلسفه، بلکه حتی هنگام اقتباس برخی از آثار فلسفی برجسته جهان در سینمای خودمان، آن رنگ و مایه فلسفی اصیل از بین میرود.
وی افزود: کارهایی که اخیراً در ایران ساخته شدهاند، نمونههای خارجی غنیتری دارند. متاسفانه در اقتباسها صرفاً به داستان توجه شده و روح و عمق اثر اصلی نادیده گرفته شده و صرفاً کپی برداری از داستان هستند. در فیلمهایی که ساختهام به دنبال تجربهای فراتر از رویههای معمول سینمای ایران بودم؛ تجربهای که شاید ۵۰ سال بعد هم ارزشمند باشد. تجربیاتی که تفکر و معرفتشناسی فرهنگی ایرانی را به زبان سینما ترجمه کنند و مهم اینکه سینما باشه نه اینکه کتاب فلسفی باشد.
معتمدی با بیان اینکه زمانی که از زبانی، مثل زبان سینما، استفاده میکنید، باید اصول و قواعد آن زبان را رعایت کنید، ادامه داد: نمیتوان فیلمی را که قرار است سینمایی باشد، صرفاً از شعارهای دینی پر کرد و به جای پرداختن به زبان سینما، به حرف زدن از دین بسنده کرد. هدف سینما باید این باشد که در نهایت، به یک حقیقت دست یابد و انکشافی از وجود و حقیقت برای مخاطب ایجاد کند. سینمای دینی و سینمای فلسفی باید در پرسشهای جدی انسانی، مخاطب را درگیر و ناظر قرار دهند، نه اینکه صرفاً به یک تئوری فلسفی منجر شوند. مهم این است که مخاطب، با دیدن فیلم با خودِ انسانیاش درگیر شود و با معنا و مفهومی که نیازمند آن است، ارتباط برقرار کند؛ چراکه بدون این معنا، زندگی بیمعناست.
کارگردان فیلم سینمایی «آلزایمر» افزود: این مسائل، پرسشهای جدی و مهمی هستند که بشر معاصر در جهانی که با انبوهی از مشکلات و چالشهای تکنولوژیک مواجه است، به آنها برخورد میکند. در این زمینه، این سؤال مطرح میشود که آیا عقلانیتی که در دورهٔ قرون وسطی کنار گذاشته شد (عقلانیتی که اعتقاد داشت خورشید و ستارهها حول زمین میچرخند و علم نباید در این موضوع دخالت کند) توانسته است به ما پاسخهای مناسبتری ارائه دهد یا خیر.
معتمدی با اشاره به عقلانیت در عصر پست مدرن گفت: امروز، ما با عقلانیت جدید و مدرن مواجهایم که به نظر میرسد به نقاط شایستهای دست یافته است. اما اکنون که به عصر پستمدرن وارد شدهایم، آیا این عقلانیت مدرن ما را به جایی بهتر هدایت کرده است؟ آیا جنگهای ویرانگر جهانی، انفجارهای هستهای و بحرانهای زیستمحیطی نشانگر ناکارآمدی این عقلانیت نیستند؟ بنابراین، آیا وضعیتی که امروز بشر با آن مواجه است، بهتر از شرایط پایان قرون وسطی است یا خیر؟ این پرسشها، نیازمند تعمق و بررسی جدی هستند.
این نویسنده افزود: مباحث مطرحشده در سبک زندگی، در چارچوب نظام سرمایهداری، معنای خاصی پیدا میکنند. در حال حاضر، بسیاری از ما داراییهای خود را به ارزهای دیجیتال تبدیل کردهایم و نوسانات قیمت ارز، همواره موجب نگرانی و دغدغه است؛ چراکه افزایش یا کاهش ارزش ارز، به طور مستقیم بر ثروت ما تاثیر میگذارد. این موضوع نشاندهنده آن است که اخلاق در نظام سرمایهداری، بهطور کامل معنا و اعتبار خود را از دست میدهد. این پرسشها، صرفنظر از سطح سواد و تحصیلات، برای همه افراد، چه افراد باسواد و فرهیخته و چه افراد عادی، با اهمیت و چالشبرانگیز هستند. همه افراد، چه خانهدار باشند و چه در بازار کار مشغول باشند، با این مسائل درگیرند. اما، متأسفانه، سینمای ما گویا بیتوجه به این چالشهای جدی بشر معاصر است.
معتمدی یادآور شد: مطرح کردن این مباحث در سینما با واکنشهایی نظیر استهزا، تمسخر و ریشخند مواجه میشود، با این استدلال که «سینما که جای فلسفه یا ادبیات نیست!». این نگرش، به نظر میرسد در ایران به درستی تعریف نشده است و منجر به کنار گذاشتن فیلمسازان متفاوت شده است. حتی برخی از این فیلمسازان، که هنوز زنده هستند، مانند امیر نادری از ایران مهاجرت کردهاند.
نظر شما