سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سمیه خاتونی: چندی پیش مطلع شدیم که فیلیپ بارانتینی کارگردان سریال «نوجوانی»، در حال مذاکره است تا یک اقتباس سینمایی حماسی از رمان مشهور «کیمیاگر» انجام دهد. کتاب «کیمیاگر» از پائولو کوئیلو، نویسنده معروف برزیلی است که با گذشت بیش از سه دهه اثری الهامبخش و پرفروش است که رکورد بیشترین ترجمه از اثر یک نویسنده معاصر را در قید حیات را در اختیار دارد، این رمان در سال ۱۹۸۸ به زبان پرتغالی منتشر شد و تاکنون در بیش از ۱۵۰ کشور دنیا به فروش رفته است. کوئیلو خالق رمانهای محبوبی چون «کیمیاگر» و «ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد» از نویسندگان معروف معاصر است که در سراسر جهان طرفدارانی دارد. کوئیلو از نویسندگان نامآشنا و محبوب معاصر در نزد کتابخوانان ایرانی نیز هست.
آثار وی از اواسط دهه ۷۰ خورشیدی به فضای فکری و فرهنگی کشور وارد شد و در اندکزمانی خوانندگان زیادی را بیشتر از طبقه متوسط و دانشجو بهخود جذب کرد. این نویسنده برزیلی در سال ۱۳۷۹ در گفتوگو با روزنامه همشهری درباره استقبال از آثارش در ایران گفته بود: استقبال مردم ایران از کتابهایم غافلگیرم کرد. پولی که از چاپ کتابهایم در ایران دریافت میکنم از هیچ کجای دنیا نگرفتهام. به همین بهانه در مطلب پیش رو میپردازیم به بررسی رمان کیمیاگر به مثابه یک اثر سینمایی و همچنین نگاهی خواهیم داشت به نحوه ترجمان عناصر رمان در قاب سینما و انسجامیابی آن در ساحت فیلمنامه؛ رمان کیمیاگر اثری کاملاً منطبق با الگوی سفر قهرمان است، نظریه سفر قهرمان ابتدا در سال ۱۹۴۱ توسط جوزف کمبل در کتاب «قهرمان هزار چهره» مطرح شد این نظریه یکی از معروفترین الگوهای روایی در ادبیات و اسطورهشناسی است. کریستوفر ووگلر در سال ۱۹۹۲ با بهره گرفتن از مطالعات اسطورهشناسی جوزفکمبل و همچنین نظریه روانشناسی کارل گوستاو یونگ کتاب «سفر نویسنده» را نوشت.
او در این کتاب با پیروی از الگوی کمبل و اعمال تغییرات و اصلاحاتی مناسب سینما، الگوی سفر قهرمان (نویسنده) را در قالب یک ماجرای دوازه مرحلهای تنظیم کرد. این الگوی از مؤثرترین الگوهای ساختارروایی در ادبیات و سینما به شمار میرود.
داستان درباره یک چوپان جوان اسپانیایی به نام سانتیاگو است که در جستوجوی رویای شخصی خود راهی سفری دور و دراز میشود. سانتیاگو در خواب میبیند که گنجی در نزدیکی اهرام مصر دفن شده و همین خواب باعث میشود زندگی آرام خود را رها کند و برای یافتن این گنج، سفر کند.
سانتیاگو در طول سفرش با افراد مختلفی آشنا میشود؛ یک پادشاه پیر به نام ملکیصادق که به او مفهوم «افسانه شخصی» را معرفی میکند، یک فروشنده بلور، یک انگلیسی کیمیاگر و در نهایت خود کیمیاگر واقعی.
او در این مسیر نهتنها به دنبال گنج فیزیکی است، بلکه در واقع در حال کشف خود واقعی و معنای زندگی و اتحادش با روح جهان است. سانتیاگو در پایان متوجه میشود که گنج واقعی نه در مقصد، بلکه در سفر و تغییری است که در درون اش رخ داده است.
انتخاب ژانر در فیلمنامه با درک مفاهیم کلیدی رمان
یکی از مولفههای مهم در اقتباس از رمان در فیلمنامه، ترسیم فضای داستانی در زیر متن، متن و پردازش اثر نهایی به مثابه فیلمنامه است. اگر فیلمنامه نویس درک درستی از فضای داستانی اثر مبدا داشته باشد، میتواند روح اثر را به درستی در اثر مقصد به مثابه ژانر قالب انتقال دهد.
اولین گام در نگارش فیلمنامه انتخاب ژانر است. ژانر و گونه یک فیلم معرف اتمسفر و فضایی است که داستان در بستر آن روایت میشود. حفظ الگوی ژانری سبب میشود مخاطب با کدهایی که از قبل برای او آشناست، با اثر ارتباط برقرار کند.
بطور مثال در اقتباس از رمان کیمیاگر فیلمنامهنویس باید از میان، ژانر ماجراجویی، فانتزی یا رئالیسم جادویی و معنوی / فلسفی یکی از آنها را به عنوان ژانر قالب انتخاب کند. ژانر قالب در اقتباس از این رمان، ژانر فلسفی و معنوی است و برای درک این مهم، فیلمنامه نویس باید به مفاهیم کلیدی در رمان توجه کند که همانند نقاط عطف در فیلمنامه، کارکرد چرخش روایی دارند.
رمان کیمیاگر؛ مملو از پیامهای انگیزشی، عرفانی و فلسفی و دارای مفاهیمی کلیدی است که دست آخر به کدهایی می انجامد که در پایان بندی رمان تاثیر دارند. یکی از این مفاهیم کلیدی، افسانه شخصی است، افسانه شخصی بیانگر رسالت و یا هدفی درونی است که هر انسانی برای محقق کردن آن پا به این دنیا گذاشته است.
همانطور که در قسمتی از این کتاب پادشاه به سانتیاگو میگوید: «زمانی که چیزی را از ته دل بخواهی، تمام کائنات دست به دست هم میدهند تا به آن برسی.» یکی دیگر از این مفاهیم کلیدی نشانهها هستند، سانتیاگو در طول سفر یاد میگیرد به نشانههایی که کائنات برای او میفرستد، توجه کند.
دیگر مفهوم عرفانی و کلیدی در رمان روح جهان است؛ به این معنی است که همه چیز در جهان به هم مرتبط است و تنها وقتی انسانی با قلبش زندگی کند، میتواند با روح جهان یکی شود، این مفاهیم کلیدی در هر مرحله از داستان به سفر قهرمان جهت میدهند و نباید از نگاه تیزبین فیلمنامه نویس دور بمانند.
خوانشی روایتشناختی در ساختار سهپردهای و الگوی ۱۷ مرحلهای جوزف کمبل
ساختار سهپردهای: (با پیریزی فیلمنامهای در الگوی سفر قهرمان)
پرده اول: دعوت به سفر و گسست (دقایق ۰ تا ۳۰)
در آغاز، با قهرمانی آشنا میشویم که در دنیایی آشنا و ایمن زندگی میکند: سانتیاگو، چوپانی اندیشمند و آزاد، در دشتهای اسپانیاست. رؤیای تکرارشوندهاش درباره گنجی مدفون در نزدیکی اهرام، نخستین ندای سفر اوست. مسیر سفر برای سانتیاگو در ملاقات با ملکیصادق، که در نقش امداد غیبی ظاهر میشود، آشکار میشود. اما سانتیاگو مانند بسیاری از قهرمانان کلاسیک، در ادامه دچار حادثه و تردید میشود؛ تردیدی که با از دست دادن داراییاش در طنجه، به نومیدی میگراید. نقطه عطف پرده نخست، تصمیم او به ماندن و کار کردن در مغازه بلورفروشی است. تصمیمی که بهظاهر عقبنشینی است، اما زمینهساز رشد درونی او میشود.
پرده دوم: مواجهه با چالشها و کشف درونی (دقایق ۳۰ تا ۹۰)
در این بخش، سفر واقعی آغاز میشود. سانتیاگو به تدریج با آزمونهایی مواجه میشود که تنها بیرونی نیستند، بلکه ساحت درونی او را نیز دگرگون میسازند. همراهی با کیمیاگر، ملاقات با فاطمه، و ورود به واحه، نقطههایی هستند که مسیر او را چندوجهی میکنند. او اکنون نهتنها در پی گنج است، بلکه باید تصمیم بگیرد در کجا بماند و در کجا دل ببندد. اوج این پرده، گفتوگوی با باد و ایمان کامل او به «روح جهان» است؛ لحظهای که نشان میدهد قهرمان، نهفقط جهان بیرون، که درون خویش را نیز مورد تامل قرار داده است.
پرده سوم: بازگشت دگرگونشده (دقایق ۹۰ تا پایان)
قهرمان، پس از عبور از چالشهای بیرونی و درونی، اکنون آماده بازگشت است. اما بازگشتی که با شناخت همراه است. کشف این حقیقت که گنج در همان کلیسای آغازین پنهان بوده، باطن سفر را عیان میسازد: مقصد، خود مسیر بوده است. سانتیاگو اکنون به استاد دو جهان تبدیل شده است و آگاه از دنیای مادی و معنوی. جمله پایانی اثر، نقطهای نمادین برای آزادی نهایی قهرمان است: «گنجی که دنبالش بودم، همینجا بود…»
تحلیل تطبیقی سفر قهرمان با الگوی جوزف کمبل
پرده اول جدایی یا عزیمت
۱. دعوت به سفر- نمایش قهرمان در زندگی عادی روزمره و و اتفاقی که قهرمان را به یک سفر جدید دعوت میکند: زندگی چوپانی سانتیاگو و رؤیاها و خوابهای تکرارشونده او درباره گنج و اهرام مصر
۲. رد دعوت- قهرمان به دلیلی دعوت به سفر را رد میکند: سانتیاگو در رها کردن شغل و گوسفندانش تردید دارد.
۳. امداد غیبی- قهرمان با فرد و یا اتفاقی مواجه میشه که او را مجاب به اجابت دعوت رد شده میکند: دیدار با ملکیصادق و پذیرفتن دعوت
۴. عبور از نخستین آستان- نوعی فنای خویشتن و رویارویی مستقیم با ناشناختهها و خطرهاست: سفر به طنجه (آفریقا) که دنیایی بیگانه است و دزدیده شدن پولش
۵. شکم نهنگ یا عبور از قلمرو شب: رها کردن کامل دنیای قبلی؛ آغاز دگرگونی درونی سانتیاگو و مواجهه کامل او با زندگی جدید
پرده دوم تشرف یا عبور از آزمونها
۶. جاده آزمونها، متحدان و دشمنان- قهرمان با چالشهای مختلف، دوستان جدید و دشمنان مواجه میشود: کار کردن در مغازه بلورفروشی، آشنایی با فاطمه، همراهی با کیمیاگر
۷. ملاقات با خدابانو – ملاقات با بانویی که نمادی از ملکه جهان و یا مادر زمین است و راهنمای قهرمان به سوی اوج متعالی است: سانتیاگو در واحه با فاطمه آشنا و عاشقش میشود.
۸. زن در نقش وسوسهگر- ازدواج جادویی با ملکه، در این مسیر قهرمان وقتی کامیاب میشود که از زن و وسوسه هایش دست بشوید و از مسیر اصلی سفر منحرف نشود: سانتیاگو و وسوسهی ماندن در کنار فاطمه، که میتواند او را از مسیر منحرف کند.اما عشق واقعی، تبدیل به نیرویی برای ادامه سفر میشود.
۹. آشتی و هماهنگی با پدر- در این راه قهرمان به یگانگی با پدر میرسد: سانتیاگو در سفر با کیمیاگر، با ترسها و تردیدهای درونش روبرو میشود و یاد میگیرد به ندای قلبش گوش دهد که استعارهای از آشتی با درون و قدرت درونی پدرانهست.
۱۰. خدایگان- تغییری در آگاهی قهرمان رخ میدهد و او را در حد مقام خدایان و در جایگاه آنان مینشاند: سانتیاگو در صحرا توسط قبیلهای جنگی دستگیر میشود، او برای نجات خودش با باد صحبت میکند که نقطهی اوج سفر معنوی اوست.
۱۱. برکت نهایی- پس از تحول در آگاهی قهرمان و رسیدن به سرمنشاء جاودانگی، جست و جو و سفر قهرمان به پایان میرسد: سانتیاگو به نزدیکی اهرام میرسد. او در آنجا پیامی الهی از طبیعت دریافت میکند و با اینکه گنج فیزیکی را بدست نمیآورد اما صاحب بصیرت واقعی میشود.
پرده سوم بازگشت
۱۲. امتناع از بازگشت- بازگشت قهرمان از قلمروی عارفانه به زندگی عادی، آستانه دردناکی که باید پشت سرگذاشته شود: سانتیاگو ابتدا حس میکند به هدف خود رسیده است. اما وقتی ربوده میشود، توسط یکی از دزدان متوجه میشود گنجی در کلیسای اسپانیا پنهان است و باید برگردد.
۱۳. فرار جادویی- فرار از طریق نیروی خارجی تا قهرمان اکسیری را که به دست آورده است را به جامعه بازگرداند:
سانتیاگو از مصر به اسپانیا و به همان کلیسایی برمیگردد که سفرش از آنجا آغاز شده بود.
۱۴. دست نجات از خارج- امدادرسانی غیبی و حیله ای که توسط خود قهرمان انجام میگیرد: تجربههایی که سانتیاگو در طول سفر کسب کرده به او قدرت بازگشت میدهند.
۱۵. عبور از آستان بازگشت- شجاعت سانتیاگو در بازگشت به جامعه خود یک آزمون بزرگ است
۱۶. ارباب دو جهان- قهرمان به جهان تعادلی رسیده است و از محدودیتهای فردی و هراسها رها شده است: سانتیاگو همزمان گنج مادی (در کلیسا) و گنج معنوی (درک عمیق از خودش و زندگی) را در دنیای بیرونی و درونی بدست آورده و هر دو در وجودش به تعادل رسیدهاند. او حالا با دنیای مادی و معنوی ارتباط دارد و استاد قلب، طبیعت، عشق و شهود شده است.
۱۷. آزاد و رها در زندگی- آخرین عمل قهرمان مرگ و یا عزیمت اوست. قهرمان با مرگ را به راحتی می پذیرد و با آن مانوس است: سانتیاگو با رسیدن به گنج واقعی، به آرامش و آزادی درونی میرسه. او حالا میتواند آزادانه و آگاهانه زندگی کند، بدون ترس و وابستگی.
جمعبندی
کیمیاگر با تکیه بر کهنالگوی سفر قهرمان، موفق میشود روایتی عمیق و چندلایه ارائه دهد؛ روایتی که نهتنها واجد ساختاری منسجم برای اقتباس سینمایی است، بلکه از ظرفیتهای نمادین و درونی بالایی برخوردار است. این سفر، نهفقط سفری بیرونی برای یافتن گنج، که مسیر خودشناسی، پذیرش، ایمان و دگرگونی است. از این منظر، میتوان کیمیاگر را الگویی کمنظیر برای تحلیل روایتی در بستر سینمای کلاسیک دانست.
یکی از مهمترین چالشها در فرآیند تبدیل یک رمان مانند کیمیاگر به فیلمنامه، با توجه به ویژگیهای خاص هر کدام از این قالبها، حفظ عمق معنایی و فلسفی رمان بهویژه در درونمایهها و تمها است. رمان کیمیاگر پر از نشانهها، نمادها، و ایدههای فلسفی عمیقی مثل افسانه شخصی، نیکوکار بودن جهان، مسیر خودشناسی و… است. در یک فیلم، به دلیل محدودیت زمانی (مثلاً ۱۰۰ دقیقه) و نیاز به نمایش بصری، ممکن است برخی از این مفاهیم به سادگی یا حتی به اشتباه سادهسازی شوند.
مخاطب در رمان، به راحتی میتواند به افکار و درونمایههای شخصیتها دسترسی پیدا کند، مثلاً از طریق واگویههای طولانی ذهنی شخص با خود، اما در فیلمنامه این کار سختتر میشود. در فیلمنامه، بیشتر باید از طریق تصاویر و کنشها این مفاهیم منتقل شود. یکی از راه حل ها برای عبور از این چالش، استفاده از نمادگرایی و تصاویر شمایلی و نشانهای است. همچنین با
استفاده از مونتاژ میتوان، برخی فرآیند درونی شخصیتها و تغییرات درونی آنها را نشان داد. با این حال، تبدیل کیمیاگر به فیلمنامه چالشهایی دارد که عمدتاً به حفظ معنویت، عمق درونی شخصیتها، و فلسفههای موجود در رمان مربوط میشود. با این حال، با استفاده از نمادگرایی، دیالوگهای تاثیرگذار، و تصاویر قدرتمند، میتوان جوهره رمان را در قالب سینمایی حفظ کرد.
نظر شما