سرویس استانهای خبرگزاری کتاب (ایبنا) - عبدالله سلیمانی، شاعر، منتقد، محقق و مدرس دانشگاه: کشف ظرفیتهای زیبایی شناختی هر زبانی میتواند عرصههای تازهای برای خلق شعر به روی شاعران باز کند، در عرصه ذوق هنری و خلاقیت، ظرفیتهای هر زبان نامحدود است چرا که هر شاعری به تناسب ذوق و دریافت فردی خود به کمک انواع شگردها و تمهیدات زبانی و بلاغی دست به آفرینش میزند اما ظرفیتهای زبانی نامحدود و ظرفیتهای بصری زبان محدود است، همین محدودیت ممکن است پس از سالها خلق این نوع از شعر به تکرار و کلیشه منجر شود.
هر زبانی با توجه به فیزیک واجها، هجاها و شکل نوشتاری کلمات آن، ظرفیتهای خاصی دارد به دلیل همین محدودیتهای بصری، باور دارم این شکل از زبان نمیتواند به حجم انبوهی از تولید آثار خلاقه منجر شود و خیلی زود ظرفیتهای آن تمام میشود این خطر تمام انواع شعرهایی از قبیل کانکریت، دیداری، طراشعر، تجسمی و… را تهدید میکند.
به طور کلی هر اتفاقی به شرط ایجاد لذت هنری و جمال شناسانه ارزشمند است، ترکیب و آشتی زبان با تصویر نیز می تواند با کشف ظرفیتهای تصویری زبان فارسی منجر به خلق آثار خلاقهای شود و لذتی نصیب مخاطبان کند.
امروز در گستره پویای شعر فارسی، شکل تازهای از شعر سر برآورده که در آن زبان نهتنها ابزار بیان بلکه خود به موضوع و ماده آفرینش بدل میشود، این گونه نو، «طراشعر» نام دارد؛ شعری که در آن معنا از دل فرم، طراحی و تصویر ساخته میشود و واژهها، واجها، هجاها و گزارهها نقشهای تازهای بر عهده میگیرند.
طراشعر گونهای نوین در شعر معاصر فارسی است که بر پیوند میان فیزیک زبان، تصویرسازی و طراحی زبانی استوار است، طراشعر از تلاقی زبان و تصویر پدید میآید؛ در این نوع شعر، شاعر با دقتی وسواسگونه به فیزیک زبان شامل شکل نوشتاری واجها، هجاها و کلمات، شکل حروف، چیدمان کلمات و نسبت آنها با فضای سفید صفحه نگاه میکند و تلاش میکند با ارتباط برقرار کردن میان فیزیک و مادیت دالها، خلق معنا کند و خود زبان به موضوع و ماده اصلی خلق هنری بدل میشود.
معنا نه در لایههای پنهان واژهها بلکه در ظاهر و فرم بصری آنها شکل میگیرد و همین امر سبب میشود که معنا در طراشعر اغلب روشن، سطحی باشد و مخاطبان همگی برداشت مشترکی داشته باشند، مخاطب بهمحض دیدن ساختار بصری شعر رابطه میان زبان و تصویر را کشف و از آن عبور میکند.
بر خلاف بسیاری از گونههای شعری که بر الهام یا جریان سیال ذهن استوارند، طراشعر محصول طراحی آگاهانه و دقیق است، هیچ چیز در آن تصادفی نیست از انتخاب واژگان گرفته تا جایگیری آنها در صفحه، همهچیز تحت کنترل شاعر است. در طراشعر، عنصر خودآگاه نقش اصلی را ایفا میکند و شعر همچون معماری دقیق شکل میگیرد، نه سیلان آزاد کلمات.
شکلگیری معنا و مفهوم در گونههای شعری نظیر طراشعر بر پایه شباهت و گاه مراعات نظیر است تا استعاره، شاعر تلاش میکند تا بین نوع طراحی واجها و هجاها و کلمهای خاص و یک مفهوم یا معنا ارتباطی خلاقانه ایجاد کند به همین دلیل، استعاره در طراشعر بسیار کم رنگ است، در گذشته نیز شاعرانی بودهاند که به فیزیک و بُعد بصری واجها توجه داشتهاند. برای مثال این بیت معروف حافظ که می گوید: «در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست؟ / نقطهی دوده که در حلقهی جیم افتادست» و یا باباطاهر از الف قامت یار گفته است.
نکته دیگر آنکه این گونه شعری اغلب در قالبهایی کوتاه، ایجازمند و فشرده عرضه میشود؛ چیزی شبیه به هایکو یا مینیمالیسم تصویری که در آن سطرهای آغازین بستری میسازند برای تصویر نهایی که معمولاً حامل نتیجهگیری روشنی است و گاه شکل یک واج، گاه فیزیک یک کلمه و گاه تصویر حاصل از ترکیب واژهها خود تبدیل به حامل معنا میشوند.
طراشعر و یا گونههای نوپدید شبیه آن در کنار ظرفیت خلاقانه با یک تهدید نیز مواجه هستند، تبدیل شدن به نوعی چیستان و معما. اگر شاعر درگیر فرم شود و از لذت هنری غافل بماند شعر ممکن است به چیستانی بصری بدل گردد که معنا را از دست میدهد و تنها بازیای بصری باقی میماند، خود این مشکل همان گونه که گفته شد ناشی از محدودیت های بصری و شکلی زبانها به طور کلی و نیز زبان فارسی است هرچند در این عرصه اتفاقاً زبان فارسی به دلیل ماهیت نوشتاری واج ها و ساختار هجاها و کلمات آن ظرفیت بیشتری دارد تا زبان انگلیسی.
در نهایت، طراشعر را میتوان تلاشی دانست برای کشف قلمروهای تازه زبان؛ جایی که کلمات نه فقط با آوا و معنا که با شکل و تصویر با مخاطب سخن میگویند، این سبکِ تازه اگر با استمرار، دقت و خلق امضای شخصی همراه شود، میتواند دریچهای تازه در شعر فارسی بگشاید؛ دریچهای که از دل محدودیتهای بصری، امکانهای نو بسازد.
نظر شما