سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سید حسن حسینی نژاد: ماریو بارگاس یوسا، نویسنده برجسته پرویی و برنده نوبل ادبیات از آن دسته نویسندگانی به شمار میرود که در عمده آثارش مردم و جامعه را در کانون روایتها و خطابهای خود قرار داده است.
آثار او، فراتر از روایتهای فردی، تصاویری چندلایه از زندگی اجتماعی و سیاسی ارائه میدهند؛ تصاویری که در آن، مردم گاه قهرمانان تغییر، گاه قربانیان قدرت، گاه بانی یک اشتباه و اتفاق و گاه بازتابی از پیچیدگیها و تناقضات جامعه خود هستند. بنابراین بیشک پرداختن به جایگاه مردم در آثار یوسا خصوصاً داستانهایش، درک عمیقتری از دغدغههای اجتماعی و انسانی این نویسنده فقید به ما میدهد.
ماریو بارگاس یوسا در آثار خود، تصاویری زنده و گاهی پیچیده از مردم و زمانهاش ارائه میدهد؛ تصاویری که نشان میدهد تودههای انسانی نه تنها تحت تأثیر قدرت سیاسی و فساد قرار دارند، بلکه خود نیز در تداوم یا تغییر این شرایط نقش ایفا میکنند.
در بسیاری از داستان و رُمانهای یوسا، مردم در برابر نظامهای فاسد و استبدادی و… یا مقاومت میکنند یا قربانی آن یا حتی چیزی بین آن میشوند. به عنوان مثال در رمان «گفتگو در کاتدرال» مردم پرو گرفتار دور باطلی از فساد، بیاعتمادی و ناامیدی شدهاند؛ آنها در فضایی گیر افتادهاند که امید به اصلاح در آن کمرنگ است. یوسا در این رمان به هویت و نقش شهروندان تحت یک حکومت در چنین فضایی میپردازد و نشان میدهد که فقدان آزادیهای مدنی چگونه بر ذهن و فکر یک ملت، زخمی جاودانه میزند.
یوسا همچنین مردم را بازتابی از تضادهای اجتماعی میداند. اختلاف طبقاتی، تبعیض فرهنگی و شکاف نژادی از موضوعات قابل توجه در داستانهای او است و این تضادها و امید و ناامیدی، به ویژه در آثاری مانند «جنگ آخر زمان» (نسخه ساخته ذهن او از اتفاقات واقعی جنگ کانودوس) و «مرگ در آند» (به تصویر کشیدن ماهیت همیشگی و غیرقابل شناسایی خشونت در آمریکای لاتین)، نه تنها پسزمینه روایت بلکه نیروی محرک حوادث داستانی هستند.
نکته قابل توجه دیگر، تصویرسازی واقعگرایانه یوسا از مردم است. او شخصیتهای مردمعادی را گاهی و یا عمدتاً موجوداتی خاکستری و چندوجهی نشان میدهد؛ انسانهایی با ترکیبی از ضعفها، امیدها، ترسها و آرزوها و در این نگاه، مردم صرفاً نه قهرمانهای آرمانی و نه تنها مقصران وضعیت موجود هستند.
در نهایت، بارقههایی از امید در داستانهای یوسا دیده میشود. هرچند راه رهایی سخت و طولانی است، اما یوسا باور دارد که با آگاهی فردی و جمعی، تغییر امکانپذیر است؛ تغییری که ریشه در خود مردم دارد.
نکته مهم دیگر در تحلیل جایگاه مردم در آثار یوسا، توجه او به شکافهای اجتماعی و طبقاتی است. او نشان میدهد که مردم یکدست نیستند و بسته به جایگاه طبقاتی، فرهنگی و جغرافیایی خود، نقشهای متفاوتی در ساختار اجتماعی دارند.
مثلاً در سالهای سگی، داستان نوجوانانی در یک مدرسه نظامی در پرو را روایت میکند که تلاش میکنند تا از محیط خشونت بار و خصومت آمیز پیرامون شان جان سالم به در ببرند و در این بین تصویری از آینده جامعه پرو را نشان میدهند؛ جامعهای که از همان آغاز، درون خود بذر خشونت، تبعیض و سلطهطلبی را کاشته است.
با این حال، یوسا نگاه انتقادی خود را به مردم پنهان نمیکند. در بسیاری از آثارش، به ویژه «سور بُز» او سکوت، بیتفاوتی یا ترس مردم در برابر ظلم را یکی از عوامل تداوم استبداد میداند و این نگاه تلخ در عین حال، حامل دعوتی به آگاهی و بیداری نیز هست. در این رمان میبینیم که تروخیو، دیکتاتور فاسدی که مردم کشورش به او لقب بُز داده بودند، کشور را با باجگیری و خشونت اداره میکند. اما اوضاع دارد از کنترل تروخیو خارج می شود، چرا که توطئهای علیه او در حال شکل گیری است و نیروهایی انقلابی نیز شورش خود را بر علیه او آغاز کردهاند.
در نهایت، داستانهای یوسا نه تنها شرحی از بحرانهای سیاسی و اجتماعی زیست بومش و کشورهایی همچون پرو در آمریکای جنوبی با تجربههایی مشترک، بلکه بازتابی از وضعیت انسانی در مواجهه با قدرت در هر کجای جهاناند؛ داستانهایی که در آن، مردم، با تمام ضعفها و تواناییهایشان، در مرکز روایت ایستادهاند.
ماریو بارگاس یوسا، نویسندهای بود که از قلب پرو برخاست و جهان را با واژههایش به حیرت واداشت، او متاسفانه دیگر در میان ما نیست. اما خاموشی جسمش، پایان حضورش نیست و پژواک داستانهایش تا همیشه در گوش تاریخ طنین خواهد داشت و رد قلمش بر ذهن و ذوق نسلها همچنان روشن خواهد ماند و تا مردم و دغدغههایشان هست خاموشی پذیر نخواهد بود.
نظر شما