چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۳:۱۸
خاطرات ناگفته مامور امنیتی/ مردی در سایه

حسن تابان‌منش از مسئولان امنیتی در نهادهای مهمی بود. پس از پایان تحصیلات، به سپاه پاسداران پیوست و در مواجهه با بحران‌های مختلف کشور، از جمله در کردستان و لبنان، نقش فعال داشت.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا کتاب «خیلی محرمانه» مصاحبه و تالیف فاطمه ملکی در انتشارات ۲۷ بعثت به چاپ رسیده است. این کتاب خاطرات حسن تابان‌منش از مسئولان امنیتی است. او در نهادهای زیادی مسئولیت داشته است.

تابستان برای او نه فصل تفریح، بلکه فرصتی برای کار و تلاش بود. به‌محض پایان امتحانات خردادماه، زولبیا و انجیرها را آماده می‌کرد و در انتظار طلوع آفتاب می‌ماند تا روانه خیابان‌ها و میدان شهر شود؛ شاید بتواند سهمی از روزگار برای خود بردارد. اما تنها به این کار بسنده نمی‌کرد؛ گاه نیز به نجاری یا نقاشی ساختمان می‌پرداخت.

اتفاقات تابستان ۱۳۵۷ اما، برایش مهم‌تر از نان شب بود. از خیابانی به خیابان دیگر، هر جا که تظاهرات و تجمعی بود، ردی از حضورش باقی می‌ماند. انقلاب به ثمر نشست؛ محمدرضا پهلوی به بهانه استراحت و درمان، راهی مصر شد. مردم بار دیگر به خیابان‌ها آمدند، اما این بار نه برای اعتراض، بلکه برای استقبال از روحانی استواری که با شخصیت کاریزماتیک خود و با ورودش، روحی تازه در کالبد جامعه مبارز دمید.

مهرماه ۱۳۵۹، آتش و باروتِ بعثی‌ها خواب را از چشم مردم ربوده و آتش فتنه‌های داخلی نیز شعله‌ور شده بود. سن کمش مانع از حضورش در جبهه و قرار گرفتن در برابر گلوله‌های دشمن شد؛ تصمیم گرفت بماند و در خاموش‌کردن آتش فتنه‌های داخلی نقش ایفا کند. در مردادماه ۱۳۶۰، در گزینش سپاه پذیرفته شد و فعالیتش با گروه‌هایی چون حزب توده، حزب کارگر، اتحادیه کمونیست‌ها و دیگر جریان‌های چپ آغاز شد.

با شدت‌گرفتن بحران کردستان، خود را به آن منطقه رساند؛ اما نه به‌عنوان یک پاسدار اطلاعاتی صرف. خبرهایی از اعدام و کشتار پاسداران به‌دست کومله‌ها به گوشش رسیده بود. خانه‌ای در سنندج گرفت و خانواده‌اش را نیز با خود همراه کرد. چهره‌شان رنگ خانواده‌ای کُرد به خود گرفت؛ کردی سخن می‌گفتند و در نماز جمعه و مراسم محلی شرکت می‌کردند. احتیاط، شرط عقل بود و او که با مسائل امنیتی آشنایی داشت، با دقت عمل می‌کرد. چند ماه زمان برد تا آتش درگیری‌های داخلی و شعله حملات کومله‌ها فروکش کند.

پس از آرام‌شدن اوضاع کردستان، به شیراز بازگشت. مدتی در حوزه جاسوسی و امنیت خارجی مشغول شد و سپس به دفتر پشتیبانی لبنان منتقل گردید. لبنان، گرفتار تنش‌های داخلی، در آستانه تحول بود. حزب‌الله، تشکیلاتی نوپا در این فضای ملتهب، تازه شکل گرفته بود. حسن تابان‌منش به‌سرعت ضعف‌های ساختاری آن را دریافت و ساماندهی امور را آغاز کرد. میان اقشار مختلف جامعه، نفوذی‌هایی قرار داد تا اطلاعات لازم را گردآوری کنند. ساختار اطلاعاتی را به سه بخشِ جمع‌آوری، تحلیل و عملیات تقسیم کرد. به هر گروه آموزش می‌داد تا مأموریت خود را به بهترین شکل ممکن به انجام برسانند. برای او، مأموریت معنایی جز انجام صحیح و کامل وظیفه نداشت.

با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اواخر سال ۱۳۷۰ شمسی (۱۹۹۰ میلادی) و اضمحلال بلوک شرق، کشورهای کمونیستی اروپای شرقی یکی‌یکی سقوط کردند. یوگسلاوی از جمله این کشورها بود؛ کشوری متشکل از چند جمهوری که با اعلام استقلال‌شان، تنش‌ها آغاز شد. بوسنی و هرزگوین، یکی از این جمهوری‌ها، با اعلام استقلال، با مخالفت ارتش یوگسلاوی مواجه شد. غرب تحمل ظهور یک کشور مسلمان در قلب اروپا را نداشت. جنگ بوسنی به‌سبب حضور نیروهایی با دین‌ها و منافع گوناگون، پیچیده و خون‌بار بود. مسلمانان، اکثریت جمعیت این سرزمین را تشکیل می‌دادند اما از حمایت کشورهای همسایه بهره‌ای نبردند. جمهوری اسلامی ایران، تنها کشوری بود که به یاری آنان شتافت.

با تشدید درگیری میان بوسنی، صربستان و کرواسی، قتل‌عامی هولناک از مسلمانان روی داد. او راهی بوسنی شد تا از اوضاع جغرافیایی و شرایط مردم اطلاعات جمع‌آوری کند. پس از پایان مأموریت ۱۵ روزه‌اش، به لبنان بازگشت و مجدداً به ساماندهی امور آنجا پرداخت.

حسن تابان‌منش از مسئولان امنیتی در نهادهای مهمی چون وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران بود که بیش از سه دهه از عمر خود را صرف مبارزه با سازمان منافقین، حزب توده و گروه‌های چپ کرد. همچنین در سال‌های دفاع مقدس و پس از آن، در مأموریت‌های خارجی حضور فعالی داشت. فعالیت‌های سیاسی و اعتقادی‌اش از اتحادیه انجمن اسلامی دبیرستان‌ها و هنرستان‌های شیراز آغاز شد و با پیوستن به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مسیر زندگی‌اش برای همیشه تغییر یافت. پس از گذراندن دوره‌های آموزشی و تخصصی، به مبارزه با گروه‌های ضدانقلاب پرداخت. با شدت گرفتن تحرکات کومله و دموکرات در کردستان، عازم منطقه شد و پس از دو سال خدمت، برای مأموریتی سخت‌تر راهی لبنان شد. لبنانِ آن روزها، آبستن حوادثی عظیم بود و حضور او در جایگاه‌های گوناگون، نقشی مؤثر در شکل‌گیری و پیشرفت جبهه مقاومت ایفا کرد. حسن تابان‌منش در ماموریت‌های دیگری در کشورهای اروپایی از جمله بوسنی، کرواسی و … تا روزگار اخیر که بحران سوریه پیش آمد، شرکت کرد و آخرین‌ماموریت اطلاعاتی خود را نیز در کشور مصر انجام داد.

در بخشی از کتاب می خوانیم:

«درگیری میشل عون با سوریه تمامی نداشت. نیروهای سوریه با تانک و نفربر و تجهیزات به‌سمت بیروت حرکت کردند و به نزدیکی جبل رسیدند. از جبل تا بیروت فاصلۀ زیادی نبود. خبر رسید نیروهای سوری می‌خواهند از جنوب بیروت به کاخ بعبدا برسند. این کاخ مقر میشل عون بود. هم‌زمان فرانسه ناو کلمانسو را به سواحل لبنان فرستاد و تهدید کرد: «اگر نیروهای سوریه پایشان را به بیروت بگذارند، ما شدیداً پاسخ می‌دهیم.» با اعلام جنگ فرانسه، سوری‌ها عقب‌نشینی کردند و در بقاع غربی مستقر شدند. آتش جنگ فروکش نکرد. جاهای مختلف را بمباران می‌کردند. میشل عون هر روز مردم را جمع می‌کرد و علیه سوریه و نفوذشان در لبنان سخنرانی می‌کرد. از طرف دیگر هم نیروهای حزب‌الله و حرکت اَمل اعتراض می‌کردند که میشل عون اسرائیل را رها کرده و با آن‌ها نمی‌جنگد. عملاً کشور رها شده بود و هر کسی کار خودش را می‌کرد.»


کتاب «خیلی محرمانه» به تالیف فاطمه ملکی ۳۷۵ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه به بهای ۳۰۰ هزار تومان در انتشارات ۲۷ بعثت به چاپ رسیده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها