چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۹
خودکشی‌های ناگزیر

اردشیر بهرامی جامعه شناس و محقق خودکشی می گوید: خودکشی از استان های غربی کشور به کلان شهر تهران و حاشیه هایش کشیده شده و آمار خودکشی در حومه تهران به اندازه ایلام است. او عاملیت اقتصاد سیاسی، تضعیف سرمایه اجتماعی و کاهش تاب آوری را در این باره تاثیرگذار می داند.

سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) الهام عبادتی: این روزها، در هر گوشه‌ای از اخبار فضای مجازی و مکتوب، حداقل یک خبر خودکشی به چشم می‌خورد. پدیده‌ای که پیش از این بیشتر در دل طبقات فرودست و آسیب‌دیده ریشه داشت، اکنون در میان طبقات متوسط و حتی روشنفکران جامعه نیز گسترش یافته است. اگر در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ خودکشی تنها در لایه‌های حاشیه‌ای و محروم جامعه به ویژه در استان‌های غربی کشور خود را نمایان می‌کرد، اینک از مرزهای این طبقات فراتر رفته و طبقه‌ای که به ظاهر در آرامش و امنیت اجتماعی به سر می‌بردند، را نیز گرفتار کرده است. کامران محمدخانی نمونه‌ای از این تغییر را در روزهای اخیر به وضوح نشان داد. او که در باغ کتاب تهران مشغول به کار بود و در دنیای فرهنگ تنفس می‌کرد، اخیراً در پستی نوشت که به دلیل احساس بی‌فایده بودن حضور خود، تصمیم به خودکشی گرفته است. در حالی که خودکشی پدیده‌ای جهانی است و در همه جوامع دنیا به یک چالش جدی بدل شده، واکنش ما نسبت به این پدیده باید از سکوت و انکار فراتر رود. به جای پنهان کردن آمار و دلایل آن، باید به طور شفاف و صریح درباره این بحران اجتماعی صحبت کنیم و آن را به مثابه یک مشکل جدی بهداشت عمومی بشناسیم. خودکشی یک تراژدی است که نه تنها زندگی فرد را به پایان می‌رساند، بلکه تأثیرات عمیق و پایدار بر خانواده‌ها، جوامع و حتی کشورها به جا می‌گذارد.

آمارهای جهانی نیز گواهی بر این مدعاست. سالانه بیش از ۷۲۶,۰۰۰ نفر جان خود را بر اثر خودکشی از دست می‌دهند و این تنها بخشی از واقعیت است، چرا که شمار بسیاری از تلاش‌های ناموفق برای خودکشی نیز در آمار ثبت نمی‌شوند. طبق آمارهای جهانی، خودکشی سومین علت مرگ‌ومیر در بین جوانان ۱۵ تا ۲۹ ساله در سال ۲۰۲۱ بوده و این آمار در کشورهای با درآمد پایین و متوسط، به ویژه در ایران، روند رو به رشدی را نشان می‌دهد. در ایران، طبق گزارش‌ها، آمار خودکشی در سال ۱۴۰۱ با افزایش ۵۱ درصدی مواجه بوده و این موضوع همواره یکی از مهم‌ترین مباحث رسانه‌ای کشور بوده است. دکتر اردشیر بهرامی، پژوهشگر و جامعه‌شناس برجسته‌ای است که سال‌هاست در این زمینه مطالعات عمیق و گسترده‌ای انجام داده است. کتاب‌های او، مانند «فرهنگ، توسعه و خودکشی در غرب ایران» و «تحلیل جامعه‌شناختی خودکشی جوانان استان تهران»، به تحلیل ریشه‌ها و دلایل این پدیده اجتماعی پرداخته‌اند. به بهانه انتشار کتاب جدید ایشان، گفت‌وگویی با دکتر بهرامی ترتیب داده‌ایم تا نگاهی جامعه‌شناختی و تحلیلی به دلایل و پیامدهای خودکشی در ایران، به ویژه در تهران، بیندازیم و از نزدیک به بررسی علل این بحران پرداخته و راه‌های پیشگیری از آن را واکاوی کنیم.

از زمانی که شما کتاب «فرهنگ، توسعه و خودکشی در غرب ایران» را در سال ۹۸ تالیف کردید تاکنون که به زودی کتاب «تحلیل جامعه شناختی خودکشی جوانان استان تهران» از شما منتشر می‌شود، الگوی خودکشی در ایران تغییر کرده و بر اساس آمارهای رسمی منتشر شده از غرب ایران به کلان شهری مانند تهران و حاشیه‌های آن و استان های مرکزی کشور کشیده شده است. از سوی دیگر بر اساس آمار منتشر شده در سال ۱۴۰۱، نسبت به سال ۹۵، ۵۱ درصد خودکشی بیشتر شده است و علاوه بر تغییر الگوی خودکشی، افزایش آمار آن را هم شاهدیم. در این باره چه تحلیلی می‌توان ارائه کرد؟

گزارش‌ها، آمارها و مطالعات نشان می‌دهد پدیده خودکشی در سطح کلان اجتماعی کشور، متغیرهای میانی و خرد تغییرات معناداری را تجربه کرده است. حال سوال این است که چرا آمار خودکشی در تهران و حاشیه‌های آن مانند شمیرانات، چهاردانگه، ملارد و … به اندازه ایلام افزایش داشته است؟ بر اساس آنچه که در کتاب «فرهنگ، توسعه و خودکشی در غرب ایران» مطرح کردم، باید بگویم درک ما از این پدیده در تهران و مناطق اقماری‌اش و سایر مناطق لراسانات تغییر داشته و به مناطق مرکزی کشور مانند استان مرکزی، همدان، حاشیه‌های تهران و … رسیده است.

رساله دکتری من «تحلیل جامعه شناختی خودکشی جوانان استان تهران» بوده است که در اوایل سال ۱۴۰۴ منتشر می‌شود. بخشی از عوامل منجر به خودکشی مربوط به شرایط اجتماعی، اقتصادی و عاملیت ساختارها است. در پایان دهه ۹۰ با ابر بحران‌ها از جمله بحران‌های اقلیمی مواجه هستیم. در این مقطع بخشی از جمعیتی که در مناطق محروم به دنبال زندگی بهتر هستند به تهران می‌آیند. این افراد همان گروه‌های آسیب پذیر مناطق لراسانات هستند که اکنون در حاشیه تهران به دنبال زیست بهتر هستند. این افراد وقتی می‌خواهند زندگی جدیدی را تجربه کنند با برزخ اجتماعی در کلان شهری مانند تهران روبه‌رو می‌شوند یعنی نه می‌توانند به زادگاه خود برگردند و نه می‌توانند در کلان شهر ادغام اجتماعی شوند. در نتیجه به تعبیر زیمل دچار دلزدگی شهری می‌شوند. الان شما متروهای تهران را ببینید متوجه می‌شوید دستفروشان اغلب از مناطق غرب کشور هستند. چون در سطح کلان، توسعه پایداری برای مناطق محروم رخ نداده و چون توسعه یکپارچه و متوازن برای آن مناطق نداشتیم، نتوانستیم شرایط رفاهی، بهداشتی، درمان و … برای افراد ایجاد کنیم بنابراین افراد در یک فرایند سخت مهاجرت می‌کنند و به تهران می‌آیند.
در اینجا نیز با توجه به قدرت تورمی در کلان شهری مانند تهران نمی‌توان زندگی کرد بنابراین فرد در حاشیه می‌ماند و به لحاظ فردی روان رنجور و طرد می‌شود. البته این طرد ساختاری است بدین معنی که ساختار کشور یک منطقه اجتماعی، قومیتی و… را طرد می‌کند؛ اگر خوزستان نباشد کشور تعطیل است اما همین استان بالاترین نرخ خودکشی و قتل را دارد. در خوزستان شهرهایی مانند ایذه، مسجد سلیمان، شوشتر و… بالاترین آمار فقر را دارد. این افراد چه آنجا باشند چه در تهران آسیب می‌بینند. بنابراین می‌توانیم بگوییم برخی از آمار خودکشی‌های تهران کاذب است بدین معنی که ۶۰ درصد افرادی که در تهران خودکشی می‌کنند متولد مناطق غرب کشور هستند که به تهران مهاجرت کردند.

یعنی الگوی جدید خودکشی در ایران در نسبت با مهاجرت غرب‌نشینان به شهر تهران است؟

بله! یعنی ۶۰ درصد آمار مرتبط با خودکشی افراد در تهران متعلق به افراد آسیب پذیر مهاجر به کلان شهر تهران است که در حاشیه‌ها مانند قرچک، رباط کریم، پرند و … زندگی می‌کنند. اما بخشی از خودکشی‌ها نیز به طبقه متوسط مانند روشنفکران، دانشجویان، هنرمندان و… مرتبط است. البته در این بخش تعریف و طرح مساله ما متفاوت است و مربوط به سیاست‌های اقتصادی، اجتماعی و.. کشور است پس جنس این خودکشی‌ها متفاوت است و نمی‌شود با یک نگاه نظری آن را فهم کرد.

خودکشی‌های ناگزیر

به خودکشی طبقه متوسط اشاره کردید. بازنمایی خودکشی طبقه فرودست حاشیه نشین در رسانه‌ها کمتر است. طی چند سال اخیر درست است که خودکشی فراطبقاتی شده و به طبقه متوسط و روشنفکر کشیده شده ولی جامعه گویی حساسیت بیشتری به طبقه فرادست دارد و طبقه فرودست جامعه که اتفاقاً در شهری مانند تهران ۶۰ درصد خودکشی‌ها مربوط به آنهاست باز در سکوت خبری است. بنابراین می‌بینیم که این طبقه فرودست علاوه بر طرد شدگی در ساختار کشور در بازنمایی رسانه‌ای هم حذف می‌شوند.

این انکار و سکوت بر اساس یک سیاست مشخص است و ناخواسته نیست. مگر می‌شود یک منطقه مانند لرستان، خوزستان یا ایلام طی سه دهه یا چهار دهه همیشه در فقر مطلق باشد و در شاخص‌های تاکسنومی همیشه بالاترین آمار مهاجرت فرستی، فقر و بیکاری را داشته باشد؟ متاسفانه طی سال‌ها درباره ظرفیت‌های توسعه‌ای مانند منابع زیر زمینی، معادن سنگ، نفت، گاز، توریسم و … سکوت شده است. لرستان سومین منابع آبی زیر زمینی ایران را دارد اما درباره آن سکوت می‌شود. باید متوجه باشیم که سکوت درباره ظرفیت‌های توسعه‌ای کشور سکوت درباره مسایل و آسیب‌های این مناطق است. ما نمی‌توانیم منکر شویم که مساله‌ای به اسم زاگرس غربی داریم. تا به امروز مسایل و آسیب‌های اجتماعی این مناطق محلی از اعراب نداشته در حالیکه بیشترین منابع توسعه‌ای کشور در غرب کشور مانند خوزستان است. چرا به مسایل این مناطق توجه نمی‌شود؟ جالب است که بدانید حتی معتادان متجاهر در تهران نیز ساکن همان مناطق غرب کشور هستند. این افراد از زیست بوم خودشان طرد می‌شوند و در شهر تهران گم می‌شوند. پس اینکه می‌گویید چرا درباره خودکشی فرودستان در مباحث رسانه‌ای، سیاست‌های کلان اجتماعی کشور و… سکوت می‌شود به این دلیل است. من به استان‌های غربی سفر کردم. وقتی نگاه می‌کنید بالاترین آسیب‌های اجتماعی مانند فقر، خشونت، بیکاری و … در این مناطق است اما سیاست‌های کلان اجتماعی درباره آن‌ها نیست. البته طبیعی است وقتی استاد دانشگاه، کارگردان صاحب نامی مانند پوراحمد، ابراهیم نبوی و… خودکشی می‌کنند افراد در بازنمایی آن تلاش بیشتری می‌کنند ولی به خودکشی فرودستان توجهی نمی‌شود. گرچه من به نوع پرداخت رسانه‌ها به خودکشی نکاتی دارم و می‌گویم اصول رسانه‌ای در این باره رعایت نمی‌شود.

گفتید ۶۰ درصد خودکشی در حاشیه‌های تهران مربوط به مهاجران لراسانات به تهران است. درباره ۴۰ درصد مابقی مانند از نظر جنسیت، سن، طبقه، علل خودکشی و.. چه تحلیلی می شود ارائه کرد؟

در سطح کلان در ایران، درک من از خودکشی این است که چند تغییر اساسی داشته‌ایم؛ یکی جابه‌جایی کانون‌های جغرافیای و اجتماعی است که از زاگرس به مرکز ایران آمده است. دیگری به لحاظ طبقات اجتماعی است اگر سه دهه قبل خودکشی خاص مناطق روستایی و طبقه آسیب‌پذیر بود اکنون بخشی از طبقه متوسط و روشنفکران را درگیر کرده است. درباره زمینه‌های منجر به خودکشی نیز باید بگویم طی سه دهه اخیر توجه به مقوله فرهنگ و خرده فرهنگ و نسبتش با خودکشی در حاشیه رفته است. من در کتاب «فرهنگ، توسعه و خودکشی در غرب ایران» اشاره کردم که ارزش‌های سنتی باعث خودکشی می‌شود در حالیکه اکنون فکر می‌کنم اشتباه کردم! در آغاز قرن جدید می‌فهمیم نقش اقتصاد سیاسی، فروپاشی اجتماعی، تحلیل رفتن اعتماد و سرمایه اجتماعی، پررنگ شدن بحران‌های اقتصادی و … در نسبت با خودکشی بسیار مهمتر از مقوله فرهنگ و خرده فرهنگ است. گرانی و تورم زیست مردم را دچار تهدید کرده و نقش متغیرهای کلان اقتصادی در خودکشی پررنگ و نقش فرهنگ کمتر می‌شود. البته بجز بحران‌های سیاسی و اقتصادی در دهه ۹۰ یکسری بحران‌های اقلیمی مانند ریزگردها، خشک سالی، بی‌آبی، سیل و.. داشتیم.
در این بحران‌ها خودکشی و خشونت هم بیشتر می‌شود. چون خودکشی را نباید از مقوله خشونت و قتل جدا کرد. خودکشی خشونت معطوف به خود از لحاظ روانشناختی است اما دلایلش در سطح سیاست‌های در جامعه است چون ما قدرت کنشگری و زیست را گرفتیم. ما حوزه‌های عمومی را به قول هابرماس تعطیل کردیم. ما در خانه با هم کنش داریم اما در حوزه‌های فرهنگی، زیست محیطی، اجتماعی و… حوزه عمومی مانند سرمایه اجتماعی تحلیل رفته است. تشکیل گروه و اجتماع برای کنش پایدار نیست. این سیاست‌های کلان باعث تحلیل سرمایه اجتماعی و حوزه عمومی شده و جامعه را تضعیف کرده است و جامعه تضعیف شده آبستن هر آسیبی در سطح فردی و اجتماعی است. اکنون خودکشی‌های آغاز قرن جدید بسیار پیچیده است و در بین پزشکان، پرستاران، روشنفکران و.. دیده می‌شود که خودشان گروه مرجع و الگو پذیری بوده‌اند. این سوال را باید پرسید؟ که چرا کسی که قدرت تاثیرگذاری‌اش بیشتر از خودکشی در طبقه فرودست دارد به این میزان بازنمایی می‌شود. من معتقدم واکنش به خودکشی هم البته یک کنش اعتراضی است و درباره خودکشی طبقه متوسط و روشنفکر ما کنش اعتراضی را مشاهده می‌کنیم.

دو نوع خودکشی وجود دارد؛ اعتراضی و رهایی بخش. در اوایل دهه ۹۰ خودکشی‌های اعتراضی در ایران بیشتر بود امابه نظر می‌آید اکنون به دلیل همان غلبه مسایل اقتصاد سیاسی جنبه رهایی بخش خودکشی در طبقه فرودست و فرادست بیشتر شده است. نظر شما در این باره چیست؟

ببینید بسیاری از افرادی که خودکشی می‌کنند منجر به مرگ آنها نمی‌شود البته که اگر کسی حتی برای جلب توجه خودکشی کند، باز مهم است چون به هر حال خودکشی بازی با مرگ است. پس در کنار رشد خودکشی اعتراضی، خودکشی رهایی‌بخش هم داریم. اما چرا افراد تلاش می کنند خودکشی شان دیده شود؟ این سوال با اهمیت است! چون خودکشی مساله فردی، شخصی و خانوادگی نیست. وقتی یک متخصص با توانمندی‌های هوشی، روانی، اجتماعی و … خودکشی می کند می‌خواهد درد اجتماعی را فریاد بزند. او با خودکشی می‌خواهد فقدان امید و انگیزه و آینده را فریاد بزند پس این مساله برای خودش نیست و این درد را برای جامعه فریاد می‌زند. درکی که این فرد از جهان اجتماعی دارد مهم است، او نه زندگی خودش را دارای افق و آینده امیدوار کننده‌ای می‌بیند و نه همنوعان خودش را. یعنی در یک شرایطی قرار می‌گیرد که می‌بیند بسیاری از هم نوعان، هم وطنان و دوستانش مدام از درد تنهایی، نا امیدی و فقر می‌نالند. کسی مانند آقای پور احمد که فیلم‌هایش سراسر معنا و آمید آفرین است وقتی به زندگی اش پایان می‌دهد این مساله شخصی نیست بلکه مساله ایران و کل جهان اجتماعی ایران است. وقتی ابراهیم نبوی با آن توانمندی و هنر نویسندگی خودکشی می‌کند این مساله شخصی نیست. پس وقتی این فرد را در سطح کلان می‌بینیم متوجه می‌شویم مجموعه انسدادهای اجتماعی، ارتباطی، معنایی و سیاسی که برای او وجود دارد موجب خودکشی‌اش می‌شود یعنی در جهانی زندگی می‌کند که نمی‌تواند پیوندهای اجتماعی، عاطفی، علمی و سیاسی را با جهان پیرامون به اشتراک بگذارد و فشار سیاسی و اجتماعی بر فرد او را درگوشه رینگ قرار می دهد و به اضمحلال می‌کشاند.

از دهه ۹۰ تا کنون به دلیل کاهش سرمایه اجتماعی و همبستگی اجتماعی ما کاهش تاب آوری در جامعه ایران را می‌بینیم. بنابراین می‌توانیم بگوییم که این دو متغیر به کاهش تاب آوری در جامعه دامن زده است و اکنون خودکشی به طبقه متوسط و روشنفکر کشیده شده است؟

بله همین طور است! تاب آوری و ارتباطش با حمایت‌های اجتماعی، عاطفی و روانی برای کسانی که در شرایط بحرانی قرار دارند با اهمیت است! چون مهم نیست درد و مساله مشکل چه قدر بزرگ است همه ما گاهی در این شرایط هستیم مهم این است که در آن شرایط چه قدر منابع عاطفی، اجتماعی و روانی برای کمک به آن فرد در مرز بحران داریم. وقتی سرمایه اجتماعی تحلیل می‌رود یعنی شبکه‌های حمایتی، اجتماعی و عاطفی تحلیل می‌رود. وقتی اعتماد تضعیف می‌شود یعنی افراد دیگر نمی‌توانند در شرایط بحران از کسی کمک بگیرند. البته این بحران‌ها لزوماً به خودکشی منتهی نمی‌شود. گاهی فرد ممکن است در بحران مالی باشد یا مثلاً درگیر بحران عاطفی شود اما وقتی منابع حمایتی و سرمایه اجتماعی تحلیل رفته فرد احساس می‌کند به آخر خط رسیده است و منجر به خودکشی می‌شود. اگر خودکشی هم نکند به فرار از خانواده، اعتیاد و … ختم می‌شود. اخیراً پدیده رها کردن سالمندان در خیابان چند سالی است در ایران رخ داده است. ریشه این اقدام به کاهش سرمایه اجتماعی برمی‌گردد، چون حمایت در خانواده نیست. اگر حمایت اجتماعی و سرمایه اجتماعی باشد افراد خودکشی نمی‌کنند. مثلاً شما در آیین‌های سوگواری برخی از استان‌های کشور عنصر اجتماعی حمایتی را می‌بینید. یعنی برای یک دوره سوگ که فرد طی می‌کند منابع عاطفی و روانی فعال می‌شود. چون فرهنگش هست ولی در شهری مانند تهران وقتی افراد در بحران‌های متکثر و متنوع درگیر می‌شوند به تجربه می‌آموزند کسی برای کمک نیست.

شما به نکته مهمی در جامعه ایرانی اشاره کردید. گفت‌وگو نکردن و از بین رفتن حوزه عمومی به معنای هابرماسی آن! بعد از انقلاب اسلامی نهادها و سازمان‌های مردم نهادی که می‌توانستند پاتوق محسوب شوند و به حوزه عمومی، شکل گیری گفت و گو در جامعه و تقویت انسجام اجتماعی کمک کنند، تضعیف شدند. این نهادها یا از بین رفتند یا منحل شدند. این اتفاق به صورت غیر مستقیم به کاهش تاب آوری در جامعه منجر شده است. ما در ایران سازمان‌های مردم نهادی داریم که به طور مثال روی توانمندسازی زنان و کودکان کار می کنند اگر این سازمان‌ها تضعیف و منحل شوند تاب آوری هم کاهش می‌یابد. تضعیف سازمان های مردم نهاد چه قدر به تضعیف حوزه عمومی صدمه زده است؟

وقتی دولت ملت تشکیل می‌شود و کشور به لحاظ توسعه‌ای رشد می‌کند سطح آگاهی و مطالبات جامعه نیز رشد می‌کند. در این جامعه به لحاظ اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و… باید یک ظرفیتی تعریف شود. برای میلیون‌های نفر جمعیت در تهران باید ساختارهای نهادمندی باشد که افراد درون آن کنشگری کنند چون ظرفیت های سیاسی اجتماعی اقتصادی هنری و… در این شهر گسترده است نهادهای میانی و سازمان‌های مردم نهاد این نقش را بر عهده می‌گیرند چون خانواده و دولت این فرصت را ندارند. در نتیجه فشار روی فرد و خانواده به دلیل فقدان نهادهای مدنی و رسانه‌های آزاد و سمن‌ها افزایش می‌یابد و فقدان این نهادها زمینه ساز فساد می‌شود. اگر سطح آگاهی جامعه تغییر یابد و کنش‌ها تلطیف می‌شود به سوی کنش سیاسی پرخشونت نمی‌رود. فردی که در کلان شهر زندگی می‌کند می تواند فعالیت‌های دیگرش را از طریق سمن‌ها می‌تواند پیش ببرد. این سمن‌ها نقش با اهمیتی در تقویت صلح و گفت‌وگو دارند. یک فرد حتی اگر اختلاف خانوادگی داشته باشد، بخشی از حیاتش در یک موسسه و نهاد است. این فعالیت خارج از خانه و محل کارش می‌تواند بخشی از این انرژی‌ها و کنش‌های اجتماعی را به سمتی پیش ببرد که احساس ارزشمندی داشته باشد. آمارتیاسن آزادی را به مثابه توسعه می‌بیند و می‌گوید اگر انسانی بتواند استعداد، ظرفیت‌ها و هنرهایش را محقق کند، این فرد توسعه یافته و آزاد است. فقر و محرومیت سیاسی و اجتماعی کشنده این استعدادهاست. وقتی یک خرده فرهنگ و شرایط سیاسی استعداد فرد را سرکوب می‌کند به خشونت روی می‌آورد. پس درک تبعیض و بی عدالتی و نابرابری باعث می‌شود فرد به جای رفتن به سوی فعالیت‌های اثر بخش به سوی روان رنجوری، افسردگی و حتی خودکشی و مواد مخدر برود.

خودکشی‌های ناگزیر

دکتر بهرامی، در مقایسه با آمارهای جهانی سهم خودکشی زنان در ایران در مقایسه با آماری که در جهان هست بیشتر است. در همان آمارهای سال ۱۴۰۱، نزدیک به ۳۳ درصد زنان خودکشی کرده‌اند. چه تحلیلی می‌شود از این موضوع ارائه کرد؟

بخشی از دلایل این موضوع به تجربه‌های کلان اجتماعی و سیاسی جامعه برمی‌گردد؛ از دهه ۹۰ به بعد گرچه زنان در حوزه عمومی و فضاهای اجتماعی بیشتر حضور دارند و فرصت بیشتری برای آموختن دارند اما در این تجربه جدید، برخی قوانین خاص برای زنان سرخوردگی و فشار اجتماعی ایجاد کرده است. این موضوع در میزان نارضایتی زنان از زیستشان می‌تواند تاثیرگذار باشد. از سوی دیگر ما خودکشی‌های زنان در غرب کشور و لراسانات را داریم. در واقع بخش زیادی ازاین آمار مربوط به همین افراد است که در آن مناطق به دلیل فقر خودکشی می‌کنند.

البته جدای از مقوله فقر به طور مثال در ایلام خودکشی زنان نسبت مستقیمی با تبعیض‌ها و فشارها دارد. در دوره‌های متعددی خودسوزی زنان در ایلام بسیار مطرح بود و این شیوه خودکشی هم اعتراضی است که در پیوند با خشونت خانگی تعریف می‌شود.

بله این تحلیل درست است. اما اساساً خودکشی‌های ایران امروز بیشتر در سطح کلان سیاست‌های اجتماعی، اقتصاد سیاسی و فقر تعریف می‌شود. متاسفانه فقر همه را درگیر کرده است. شما ببینید این روزها در شب عید مردم بیشتر درگیر فشار روحی و روانی برای عبور از این شرایط هستند. در حالیکه عید مظهر شادی و امید و گفت‌وگو و دیدار است. ولی این روزها برای مردم با دلهره و تردید همراه است ما می‌خواهیم با هم دیدار کنیم ولی با حس خوب نیست و با فقر گره خورده است. شاید این مستقیم به خودکشی تبدیل نشود اما احساس رنج در افراد ایجاد می کند.

دکتر بهرامی در یک جمع بندی پس می‌توانیم بگوییم که شما معتقدید خودکشی در کشورهای دیگر جهان عاملیت فردی‌اش قوی‌تر است و در پیوند با ملال زندگی روزمره است. ولی در ایران شما آن را مرتبط با ساختار اجتماعی و سیاسی می‌بینید و معتقد هستید ساختار سیاسی کنشگری را از بین برده و از سوی دیگر مشکلات معیشتی به کاهش تاب آوری دامن زده و در نهایت این متغیرها باعث شده زندگی معنای خودش را از دست داده و افراد زیست موثر نداشته باشند.

بله همین طور است. در جهان ایرانی ساختارها پررنگ‌تر از عاملیت فرد است. جایگاه اجتماعی، امید و نشاط اجتماعی، برابری، عدالت برای زیست اثرمند افراد و کنشگری آنها مهم است. وقتی فردی در حاشیه شهر یا در مناطق محروم بیش از ۱۸ نوع تبعیض اعم از آموزشی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، قومیتی و … را تجربه می‌کند این تبعیض‌ها کشنده است و فرد را از پای در می‌آورد. فرد تنها وقتی می‌تواند کنشگری پایدار داشته باشد که سطحی از توانمندی داشته باشد نه اینکه بحران‌ها کنشگری را از فرد بگیرند.

گفته می‌شود، بسیاری از خودکشی‌ها ناموفق هستند و می‌توان از آنها جلوگیری کرد. در ایران اگر بخواهیم پدیده خودکشی را دستکاری کنیم و عوامل کاهش آن را فعال کنیم پیشنهاد شما چیست؟

دولت‌ها بزرگتر از جامعه‌اند و نقش تسهیل گری و توسعه‌ای خودشان را به خوبی باید اجرا کنند و سیاست‌هایشان نباید باعث شود جامعه بهم بریزد و خشونت زیاد شود. قوانین باید متناسب با شرایط روز و توسعه باشد. بسیاری از نارضایتی‌ها به جوانانی بر می گردد که توانمندی و استعداد دارند اما از گردونه کار حذف شدند این باید با حکمرانی خوب درست شود. حکمرانی خوب شامل متغیرهایی مانند شفافیت، پاسخ گویی، نظارت، جلوگیری از تبعیض و فساد و قانونمندی است. بسیاری از آسیب‌های ما حاصل سیاست‌های سال‌هاست وگرنه مردم ما همیشه طالب زندگی و صلح هستند. ما قدرت کنشگری، صلح و دوستی را از آنها سلب کردیم. باید این را به چرخه اولیه آن برگردانیم. انسان به لحاظ فطری طالب صلح و زندگی است اما در فضای عینی و واقعی جامعه فرد وقتی قدرت اقتصادی ندارد در نتیجه شبکه‌های خویشاوندی را رها می‌کند. پدرش را به عنوان سالمند رها می‌کند. همسرش را رها می‌کند و به انزوا می‌رود. بیشترین خشونت در جامعه ما توسط مردان رخ می‌دهد. چون خشونت اقتصادی علیه مرد و خشونت اقتصادی مرد علیه خانواده است! چون مرد انتظاراتش برآورده نمی‌شود. پدر سمبل عشق، ایثار، شجاعت، مردانگی و … است وقتی به لحاظ اقتصادی قدرت مرد را می‌گیرید کنشگری‌اش را هم از بین می‌برید. بنابراین مهمترین راهکار برای کاهش خودکشی در ایران، ساماندهی به اقتصاد سیاسی، تقویت سرمایه اجتماعی و همبستگی اجتماعی است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها