سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): وقتی روبهروی آینه قدی مغازه ایستاده بودی داشتی به خودت در پیراهن جدید لبخند میزدی؛ اما لبخند من را نمیدیدی. آراستگی و بوی خوشت سرشارم کرده بود از حس خوب تنفس در طبقههای بالای آسمان. موهایت را مثل هر روز سشوار کشیده بودی و یک طرفی ریخته بودی روی پیشانیات. روییدن ریش روی گونههایت کامل شده بود و دستش نزده بودی تا بلند شود. رنگ جیغ آن پیراهن بدجوری دلت را برده بود؛ اما مادرت گوشه لبش را به دندان گرفته بود و تو میدانستی این یعنی نارضایتی او. برای خرید رفته بودید میدان هفده شهریور مشهد. فروشگاه و مغازههای تو در تویش را خوب بلد بودی هر سال به رسم عهدی که بابا حسین و مامان صدیقه داشتند، لحظه تحویل سال زائر بودید و سال جدید را با مهر ناتمام امام رئوف آغاز میکردید؛ مکانی چون عرش، لبریز از نجواهایی دلنشین. وقتی صدای نقارهها بلند میشد احساس میکردی پاسخ همه نیازها و دعاهایت را گرفتهای و با قوت قلب وارد سال نو میشوی. کتاب «به وقت ۳۱۵» زندگینامه داستانی شهید دهه هشتادی امنیت کشور، محمد اسلامی است که متولد ششم اردیبهشت ۱۳۸۰ بود. از نوجوانی در آرزوی پاسدار شدن بود و بالاخره انتظارش به سر آمد و در خرداد ۱۴۰۰ وارد سپاه شد. در شهریور ۱۴۰۱ حین ماموریت در یکی از خیابانهای شیراز به شهادت رسید.درباره جزئیات این اثر با رقیه بابایی به گفتوگو پرداختیم.
روایت داستان از زاویه دید چه کسی بیان شده است؟
روایت از زبان فرشتهای بیان میشود که شاید نامش را بارها شنیدهاید؛ فرشتهای که در سمت شانه راست انسانها قرار دارد. او همان فرشتهای است که در آیات و روایات از آن به نام «رقیب» یاد میشود. فرشتهای که لحظهبهلحظه اعمال انسانها را ثبت میکند. در این داستان، «رقیب» به عنوان راوی داستان زندگی شهید را روایت میکند.قالب این اثر زندگینامهای است که داستان آن حول شخصیت خیالی میچرخد؛ شخصیتی که در نگاه دینی و معنوی، وجودی حقیقی دارد. اما روایت از چشمانداز فرشتهای بیان میشود که از لحظه پیش از تولد راوی شروع میکند و تا لحظه شهادتش ادامه مییابد. در آموزههای دینی آمده است که این فرشته در لحظهی مرگ انسان عروج کرده و به آسمان میرود تا روز قیامت. به همین دلیل روایت این کتاب نیز دقیقاً تا همان لحظهی عروج ادامه مییابد و در این میان، فرشته «رقیب» بهعنوان ناظر و ثبتکننده، تمامی جزئیات را بیان میکند.
سعی شما برای نشان دادن شخصیت شهید به عنوان یک فرد خاکستری به چه میزان بوده است؟
در خلق شخصیت شهید، تمام تلاشم بر این بود که هیچگونه دخالتی در شکلگیری آن نداشته باشم. دغدغه اصلی من این بود که هر فردی که کتاب را میخواند از نزدیکان، خانواده، دوستان یا حتی آشنایان پس از خواندن این اثر بگوید: «عه، این همان محمد است!» برای من مهم بود که شخصیت به همان شکلی که واقعاً بوده بدون تغییرات یا دستکاریهای افراطی نمایش داده شود. در صورتی که اگر این اثر در قالب یک رمان یا داستان تخیلی بود، ممکن بود من به عنوان نویسنده تصمیم بگیرم که شخصیتها به شکلی خاص ترسیم شوند؛ مثلاً یک شخصیت را سفید، خاکستری یا حتی سیاه نشان دهم. اما در اینجا هدف من این بود که شخصیت شهید به همان شکلی که در واقعیت بوده در متن ظاهر شود. در نتیجه خود مخاطب است که میتواند تصمیم بگیرد شخصیت در واقع چه نوع شخصیتی بوده است. این نگاه بدون قضاوتهای ابتدایی به شخصیت به مخاطب این امکان را میدهد که خود از زاویهٔ متفاوتی به زندگی شهید نگاه کند و برداشت خودش را از آن داشته باشد.
در کتاب به لحظات عاشقانه بین شهید و همسرشان اشاره شده است، آیا شما خودتان خواستید تا این لحظات را در کتاب ثبت کنید؟
در نگارش زندگینامه شهید محمد اسلامی، تمام تلاش من بر این بود که تمامی برهههای زندگی کوتاه و پرانرژی او را به دقت و با جزئیات بیان کنم. محمد جوانی ۲۱ یا ۲۲ ساله بود که هنوز فرصت نیافته بود در موقعیتهای مختلف قرار گیرد و تجربیات فراوانی کسب کند. مثلاً اگر شما کتابهای زندگینامه شهدای دفاع مقدس یا شهدای مدافع حرم را مطالعه کنید، خواهید دید که بسیاری از آنها در موقعیتهای عملیاتی مختلف قرار گرفته و تجربیات عمیقی در جنگ و نبردها داشتهاند. این تجربیات میتوانست موقعیتهای داستانی متعددی برای روایت ایجاد کند.
اما در مورد شهید محمد اسلامی، او شهیدی بود کمسنوسال که زندگیاش همچون نهالی نوپا بود که به تازگی میخواست بار بدهد و به ثمر بنشیند. او مسیری کوتاه اما پرمعنا را طی کرد و در این مسیر، تنها فرصت کوتاهی برای زیستن، رشد کردن و رسیدن به آرزوهایش داشت. در واقع شهید محمد اسلامی تمامی آن مراحل را به سرعت و در یک زمان کوتاه طی کرد.
در این کتاب سعی شده است تا تمامی لحظات زندگی او از جمله لحظات عاشقانهاش، بهطور دقیق و روشن روایت شود. این لحظات برای شهید بسیار خاص و ماندگار بودند. از جمله این لحظات، میتوان به مصاحبههایی که با همسر شهید داشتم، اشاره کرد. در واقع آن ۵ ماه ابتدای آشنایی برای شهید و همسرش لحظات بسیار شیرینی بود که پر از محبت و احساسات خاص میان جوانها بود. در کتاب حتی پیامهای رد و بدل شده بین شهید و همسرش نیز به همان شکل که بوده منعکس شده است. فضایی که بین آنها برقرار بود، بهطور دقیق و با جزئیات در متن ترسیم شده تا مخاطب حس و حال آن دوران را بهطور کامل درک کند.
نحوه آشنایی شما با شهید چگونه بوده است؟
نحوه آشنایی من با شهید محمد اسلامی به قبل از تولد او بازمیگردد. در آن زمان من نوجوانی بودم که در هیئتی که پدر شهید آن را برپا کرده بود حضور داشتم. در همان ایام ارتباط نزدیکی با خانواده شهید برقرار شد که بعدها منجر به پیوندی فامیلی میان خانوادههای ما گردید. این ارتباطی بود که پس از سالها همچنان ادامه یافت و بهعنوان یک پیوند عمیق و ماندگار در زندگی ما باقی ماند. وقتی که محمد به شهادت رسید، من با وجود اینکه مدتی دور از شیراز بودم از وضعیت زندگی او دورادور اطلاع داشتم. خبرهای مربوط به تحصیلاتش، ورودش به سپاه و حتی مراسم عقدش همگی را در جریان قرار داشتم. وقتی که دوباره به شیراز بازگشتم، تقریباً یک هفته بعد شهادت محمد اسلامی اتفاق افتاد. در همان دوران، پدر شهید که از نویسنده بودن من مطلع بود پیشنهاد داد که این توفیق نصیب من شود تا زندگی او را روایت کنم.
این پیشنهاد برای من بسیار ارزشمند بود چرا که من تقریباً از دوران کودکی محمد را میشناختم و با خانواده شهید ارتباط نزدیکی داشتم. این آشنایی باعث شد که من تسلط زیادی بر جزئیات زندگی او پیدا کنم و بتوانم بهطور دقیق و واقعگرایانه کتابی بنویسم که نشاندهنده حقیقت زندگی محمد اسلامی باشد. البته با این وجود برخی از ابعاد شخصی زندگی شهید برای من ناشناخته بود و این امر در نوشتن کتاب چالشهایی به همراه داشت.حس عمیق خسران و جاماندگی از کسی که در روز تولدش حضور داشتم و حالا در روز شهادتش هم در کنار خانوادهاش بودم برای من سخت و پیچیده بود. اینکه بدانم محمد چقدر فرزند عزیز خانوادهاش بود و چه جایگاهی در دل آنها داشت تأثیر عمیقی بر روند نوشتن این کتاب گذاشت.
بخش آخر کتاب به شهادت محمد اسلامی اختصاص دارد، اما به صورت خیلی محدود به شهادت اشاره شده و کاملاً نامفهوم و ناتمام باقی مانده است، آیا دلیلی برای این کار وجود داشت یا اطلاعات محدودی داشتید؟
دلیل اصلی که باعث شد تا من در روایت زندگی شهید محمد اسلامی محدودیتهایی را اعمال کنم به ماهیت راوی بازمیگردد. راوی این داستان فرشتهای است که در قرآن و روایات از آن بهعنوان «رقیب» و «عتید» یاد شده است. طبق آموزههای دینی، این فرشتهها از لحظه تولد انسان تا لحظه مرگ او همراهش هستند و پس از مرگ نامه اعمال را به شخص میدهند و برای همیشه میروند تا روز قیامت که دوباره برای حسابرسی الهی به کنار او بازگردند. بنابراین، اگر من از این محدوده زمانی فراتر میرفتم و جزئیات بیشتری از زندگی شهید ارائه میدادم انگار راوی فرشتهای نبود بلکه نویسنده خود میشدم که بهطور دلخواه میخواست هر طور که شده داستان را روایت کند.
دلیل دیگری که باعث شد من به این رویکرد پایبند بمانم مسائل امنیتی و نظامی مرتبط با زندگی شهید محمد اسلامی بود. بسیاری از فرماندهان او بهدلیل محدودیتهای امنیتی اجازه نداشتند جزئیات بیشتری از فعالیتها و مأموریتهایش را فاش کنند و در زمان مصاحبهها هنوز برخی از ابعاد پروندهها مشخص نبود. این مسأله نیز باعث شد که من نتوانم برخی از اطلاعات حساس را وارد کتاب کنم.
اما در عین حال، من شخصاً تمایل داشتم که کتاب با پایان باز و اوجدار به اتمام برسد. هدف من این بود که پس از پایان کتاب، مخاطب خود تصمیم بگیرد و از آنجا که داستان شهید محمد اسلامی همچنان ادامه دارد به جستجو و تحقیق بیشتری بپردازد. این نوع پایانبندی باعث شد تا بسیاری از خوانندگان پس از اتمام کتاب به دنبال اطلاعات بیشتری از شهید محمد اسلامی بگردند و بهطور غیرمستقیم به ادامه مسیر تحقیق و جستجو پرداخته و با شخصیت شهید بیشتر آشنا شوند. این واکنشها برای من بسیار خوشحالکننده بود، زیرا احساس کردم که کتاب تنها یک روایت از زندگی شهید نیست، بلکه آغاز یک حرکت جدید برای کشف ابعاد بیشتر زندگی او در دل مخاطب است.
دلیل انتخاب عنوان «به وقت ۳۱۵» برای کتاب چه بود؟
شهید محمد اسلامی ارادت فراوانی به حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) داشت و این ارادت در بخشهای مختلف کتاب به وضوح نمایان است. در بسیاری از قسمتهای کتاب میتوان رد پای یک دختر سهساله را مشاهده کرد؛ از تولد حضرت رقیه تا شهادت ایشان. بهویژه روز عقد شهید محمد، که نشان از علاقه و ارادت خاص او به این بانو دارد. انگشتر خاصی که همیشه همراه شهید بود و به اسم حضرت رقیه نامگذاری شده، نماد دیگری از این ارادت بود.
همچنین در کتاب خوابی که شهید محمد از حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) دیده و دیگر نشانههای معنوی که در زندگیاش تجربه کرده است، بهوضوح این پیوند روحانی را نشان میدهند. یکی از لحظات خاص در کتاب زمانی است که مکالمهای بین شهید و همسرش آمده است که در آن از همسرش میخواهد تا هر شب در ساعت ۳:۱۵ دقیقه شب، اگر بیدار بودند توسل به حضرت رقیه کنند. این ساعت دقیقاً معادل حروف ابجد نام حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) است که عدد ۳۱۵ را میسازد. همچنین در سفر اربعین، شهید محمد علاقه ویژهای به یک عمود خاص با شماره ۳۱۵ داشت و میخواست حتماً با آن عمود عکس بگیرد. اینها همه دست به دست هم دادند تا در نهایت نام کتاب «به وقت ۳۱۵» انتخاب شود؛ چرا که این عدد نه تنها نشانهای از ارادت شهید به حضرت رقیه بود، بلکه در واقع به لحظات خاص و معنوی زندگی او اشاره میکند که در نهایت به شهادتش و پیوندش با حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) ختم میشود.
به نظر شما کتاب به وقت ۳۱۵ تا چه حد توانسته ابعاد مختلف زندگی و فعالیتهای شهید محمد اسلامی را بیان کند؟
این مسئله که یک نویسنده بخواهد ادعا کند که توانسته است بهطور کامل و جامع زندگی و رسالت یک شهید را روایت کند، بهنظر من ادعای بسیار سخت و بزرگی است. واقعاً نمیتوان چنین ادعایی کرد چرا که هر شخصیت شهید ابعاد مختلفی دارد و از دیدگاههای گوناگون قابل بررسی است. از هر شهید میتوان کتابها نوشت و هر نویسندهای از زاویه خاص خود به داستان او میپردازد.
مطمئناً در هر داستان، هر خوبی همواره با یک خوبی بهتر و هر بدی با یک بدی بزرگتر همراه است. این کتاب هم بهطور حتم تنها بخش کوچکی از شخصیت شهید محمد اسلامی را نمایان میکند و قطعاً نویسندگان دیگری خواهند آمد که با نگاههای متفاوتتر و جامعتر، ابعاد بیشتری از زندگی او را به تصویر بکشند.
این شخصیت بهعنوان یک شهید میتواند الگویی برای یک دهه باشد بهویژه برای نسل جوان امروزی، نسل دهه هشتادیها که میتوانند از زندگی و ویژگیهای اخلاقی او بهرهمند شوند. بنابراین نوشتن درباره شهید محمد اسلامی از ابعاد گوناگونی میتواند ادامه پیدا کند و به نسلهای آینده کمک کند تا بیشتر و بهتر از آموزههای او استفاده کنند.
برای نگارش کتاب بیشتر بر مصاحبهها تکیه کردید یا از منابع مکتوب بهره گرفتید؟
با توجه به آشنایی قبلی که با شهید محمد اسلامی و خانوادهاش داشتم، نیازی به جمعآوری اطلاعات کلی از منابع مختلف نداشتم. آنچه که بهعنوان منابع اصلی در این کتاب استفاده شد، عمدتاً مصاحبههایی بود که با افراد مختلف انجام دادم. تعدادی از مصاحبهها توسط خانم اکبری انجام شده بود که اطلاعات ارزشمندی را به من ارائه داد. همچنین خود من نیز مصاحبههای تکمیلی زیادی با دوستان، خانواده و آشنایان شهید انجام دادم تا بتوانم ابعاد مختلف زندگی او را بهطور دقیقتر و کاملتری ثبت کنم.
تمامی این مصاحبهها و گفتگوها بهعنوان منابع اصلی برای تکمیل اطلاعات کتاب استفاده شد و در کنار هم، یک تصویر جامع از زندگی شهید محمد اسلامی شکل گرفت. از همین رو، فرایند تحقیقاتی کار از همان ابتدا با دقت و همکاریهای گسترده آغاز شد و به این ترتیب توانستم بهطور مستند و معتبر، روایت زندگی این شهید عزیز را بنویسم.
نظر شما