چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۵:۰۶
 کوششی سیاسی برای تضمین فلسفه‌ورزی

کوششی سیاسی برای تضمین فلسفه‌ورزی

گفتگو با شروین مقیمی مترجم کتاب «در باب جمهوری و در باب قوانین»

تحلیل آموزه‌های فیلسوفان سیاسی مدرن نشان می‌دهد که گسست از الهیات سقراطی در واقع ممکن است به تداوم بقاء یک نوع دیباچه جدید برای قدرت سیاسی منجر شود و تلاش‌های فیلسوفان سیاسی مدرن برای نفی الهیات در سیاست، بیانگر تأثیر دیباچه‌های الهیاتی بر ساختار رژیم‌های سیاسی است که هنوز هم در زیرساخت‌های فکری آنها مشهود است.

سرویس دین و اندیشه خبرگزری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: کتاب «در باب جمهوری و در باب قوانین» یکی از آثار کلاسیک در حوزه فلسفه سیاسی و حقوقی به شمار می‌رود که از دوران باستان روم به ما رسیده است. این اثر با طرح مباحث مربوط به ساختار جمهوری و اهمیت قانون در حفظ نظم اجتماعی، به عنوان یکی از پایه‌های تفکر سیاسی مدرن شناخته می‌شود. ترکیب دو بخش «در باب جمهوری» و «در باب قوانین» در این کتاب، تصویری جامع از تفکر سیاسی و حقوقی کیکرو ارائه می‌دهد. مطالعه این اثر امروز، با توجه به چالش‌های سیاسی و حقوقی معاصر، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. ایده‌های مطرح شده توسط کیکرو، با وجود قدمتشان، همچنان می‌تواند خوانندگان را به تفکر و نقد ساختارهای حاکم فراخواند و در جستجوی راهکارهای نوین برای بهبود وضعیت اجتماعی الهام‌بخش باشد. ترجمه شروین مقیمی از این اثر، تلاش قابل‌توجهی در ارائه مفاهیم پیچیده به زبان فارسی است. او با دقت و حساسیت، زبان و ساختار اصلی متن لاتین را حفظ کرده و آن را به گونه‌ای برگردانده که مخاطبان فارسی‌زبان بتوانند به راحتی با مباحث عمیق فلسفی و سیاسی آن آشنا شوند. از اینرو خبرنگار ایبنا با این مترجم گفتگویی مفصل انجام داده که در ادامه مشروح آن را می‌خوانید:

در پاسخ به اولین سوال بفرمایید که کیفیت و اهمیت دیالوگ‌های جمهوری و قوانین کیکرو در فلسفه سیاسی چیست و چه ارتباطی با فلسفه سیاسی سقراطی دارند؟
‌دیالوگ‌های جمهوری و قوانین کیکرو، همانطور که در مقدمه نسبتاً مفصل بنده به عنوان مترجم به آن اشاره شده است، تقلیدی از دیالوگ‌های جمهوری و قوانین افلاطون است. این دو اثر به علاوه در باب وظایف، علی‌رغم اینکه به خودی خود از آثار کلاسیک و مهم در تاریخ فلسفه سیاسی محسوب می‌شوند، از این جهت نیز اهمیت دارند که کوشش‌هایی هستند برای طرح فلسفه سیاسی سقراطی در بستری رومی. پاسخ به اینکه فلسفه سیاسی سقراطی چیست، در این مجال نمی‌گنجد. با این حال باید اشاره کرد که غرض اصلی فلسفه سیاسی سقراطی، کوششی سیاسی برای تضمین فعالیّت فلسفه‌ورزی به عنوان والاترین فعالیّت انسانی و راه دستیابی به سعادت حقیقی است. اما این غرض در بسترهای تمدنی متفاوت، به انحای مختلف می‌بایست دنبال می‌شد. کوشش کیکرو در این دیالوگ‌ها، روایتی رومی از غرض فلسفه سیاسی سقراطی است.

اینکه کیکرو در آغاز دیالوگ جمهوری به شدت به فیلسوفان منزوی منعزل از فعالیت سیاسی می‌تازد، با موضع‌گیری پایانی کاراکتر اصلی آن دیالوگ یعنی اسکیپیو، قویاً تعدیل می‌شود؛ یعنی جایی که اسکیپیو بر محدودیت‌های بنیادین شیوه زندگی سیاسی تاکید می‌کند. اگر این را سطح زیرین دیالوگ جمهوری در نظر بگیریم، سطح رویین آن را باید دفاع از بنیادهای تاریخی جمهوری روم از رهگذر ارائه خوانشی فلسفی از آن قلمداد کنیم. کیکرو در جمهوری، از بنیان‌گذاران جمهوری روم به واسطه برخورداری‌شان از فضیلت سیاسی برای تمهید یک رژیم مختلط، تمجید می‌کند. رژیم مختلط، رژیمی است که ویژگی‌های خوب رژیم‌های پادشاهی، آریستوکراسی و دموکراسی را داراست و از بدی‌های آن در امان است. دیالوگ جمهوری، تلاشی است برای نشان‌دادن اینکه جمهوری روم، هر کجا از برقراری تعادل میان این سه پایه، ناکام ماند، رو به زوال و تباهی رفت. اما نباید فراموش کنیم که تندترین و شدیدترین انتقاداتی که از زبان اسکیپیو در این دیالوگ بیرون می‌آید، علیه افسارگسیختگی‌ای است که از ناحیه‌ی دموکراسی رادیکال پدید می‌آید. اگر این را در کنار توصیف اسکیپیو از رومولوس، در مقام بنیانگذار جمهوری روم قرار دهیم، جایی که در نهایت به نحوی ظاهری از تبار الهی دفاع می‌کند، در نهایت می‌توانیم حدس بزنیم که موضع او در قبال بهترین رژیم سیاسی چیست.

تعریف کیکرو از جمهوری و تفاوت آن با مفهوم مدرنیستی جمهوری چیست و چه عواملی برای دوام و پایداری یک جمهوری ضروری است؟
‌نکته‌ای که در خواندن این دیالوگ توجه بدان بسیار ضروری است این است که کیکرو به طور کلی از لفظ جمهوری به عنوان معادلی برای رژیم سیاسی استفاده می‌کند و بدین ترتیب، پادشاهی، آریستوکراسی، و دموکراسی، هر سه در این معنا، جمهوری محسوب می‌شوند. با این وصف باید این را در نظر داشت که جمهوری، در معنایی که کیکرو از آن مراد می‌کند، از جمهوری در معنای مدرنیستی کلمه متفاوت است. جمهوری در نظر کیکرو، res publica، یا امر مربوط به مردم است. بنابراین جمهوری از نظر او یعنی «گردهمایی‌ای از یک جماعت که از رهگذر توافق در باب حق [یعنی jus یا عدالت] و سهیم‌شدن در صَرفه، وحدت یافته است». هر نوع گردهمایی از این نوع به زعم او جمهوری است و این را نمی‌توان به دموکراسی منحصر کرد.

البته هر جمهوری برای آنکه بتواند برای مدتی مدید دوام بیاورد، لازم است از نوعی تدبر برخوردار باشد که در تقابل با تکیه بر امیال، اعم از فردی و جمعی، است. دموکراسی اتفاقاً به واسطه طبیعت‌اش، قادر نیست تا به بیشترین میزان از این تدبر برخوردار باشد و همواره در شُرُف در غلطیدن به افسارگسیختگی و تن‌دادن به امیال مهارناپذیر جماعت است. صورتی از تفکیک قوا، نظارت‌ها، و تعادل‌هاست که در این میان نقشی اساسی ایفاء می‌کند. اینکه اسکیپیو در دیالوگ جمهوری از جمهوری روم تجلیل می‌کند، بدین خاطر است که در عمل توانسته بود این تعادل ظریف را برقرار کند و عناصر آریستوکراتیک را به نحوی دقیق با عناصر دموکراتیک سازگار نماید تا تعادل رژیم به بهترین وجه حفظ شود.

دیالوگ قوانین کیکرو چه رویکردی به الهیات در سیاست دارد و چرا اهمیت تدوین یک دیباچه الهیاتی برای قوانین در نظام سیاسی از نظر او ضروری است؟
‌نکته اساسی در مورد دیالوگ قوانین کیکرو، درست به مانند دیالوگ قوانین افلاطون، نکته‌ای که بخصوص برای خواننده مدرن جلب توجه می‌کند و حتی شاید برای او تا حدبی آزارنده باشد، وزن الهیاتی قابل‌ملاحظه آن است. بخش عمده‌ای از مباحث در دیالوگ قوانین، در واقع کوشش برای تدوین یک دیباچه الهیاتی برای قوانین است، نه پرداختن به خود قوانین. اصولاً خود کیکرو، به عنوان کاراکتر اصلی این دیالوگ، اشاره می‌کند که کار من در اینجا، کار یک حقوقدان نیست، بلکه کار یک به اصطلاح فیلسوف سیاسی است. فیلسوف سیاسی در معنای سقراطی کلمه، وظیفه دارد تا از رهگذر تدوین یک دیباچه الهیاتی برای یک رژیم سیاسی مطلوب، به نوعی تداوم فلسفه‌ورزی را تضمین کند. اما چرا او باید این کار را با تکیه بر یک دیباچه الهیاتی انجام دهد؟ مگر او یک فیلسوف نیست؟ آیا او نباید دیباچه خود را تماماً بر بنیاد عقل طبیعی انسان استوار نماید؟ نکته اصلی در همین جاست. در سنت فلسفه سیاسی سقراطی، شیوه زندگی سیاسی را نمی‌توان به نحوی کامل از الهیات متمایز ساخت. هر رژیم سیاسی یا هر مجموعه‌ای از قوانین، بنا به ضرورتی که از ناحیه‌ی طبیعت سیاست ناشی می‌شود، الهیاتی است. این بدان معناست که هر مجموعه‌ای از قوانین در یک رژیم سیاسی، علاوه بر اینکه باید به ترس از مجازات اتباع خاطی متکی باشد، پیشتر از آن و بیشتر از آن باید بر قانع‌کننده بودن خود آن قوانین متکی باشد. راه اقناع از الهیات می‌گذرد. اقناع اتباع نسبت به درستی و خیربودن قوانین، مستلزم دیباچه‌ای الهیاتی است. دیالوگ قوانین کیکرو، دیباچه‌ای الهیاتی برای قوانین در یک بستر رومی است. این نکته‌ای است که درک آن برای خواننده مدرن چندان آسان نیست. اما اگر از الهیات، معنایی عام را در نظر بگیریم، معنایی که فیلسوفان سیاسی قدمایی از جمله کیکرو نیز در نظر داشتند، آنگاه می‌توان سویه‌های شبه‌الهیاتی رژیم‌های مدرنیستی را نیز تشخیص داد.

چگونه تلاش‌های فیلسوفان سیاسی مدرن برای نفی الهیات در سیاست به چرایی و اهمیت دیباچه‌های الهیاتی در فلسفه سیاسی یونانی و تأثیر آن بر رژیم‌های سیاسی مدرن مربوط می‌شود؟
‌به نظر می‌رسد خواندن دقیق دیالوگ‌هایی از این دست، بتواند به تعمیق دریافت‌های ما از مدعیّات «ضدالهیاتی» پیشگامان فلسفه سیاسی مدرن نیز یاری برساند. فیلسوفان سیاسی مدرن به عنوان بنیانگذاران فکریِ رژیم‌های سیاسی مدرن، دشمنان سرسخت فلسفه سیاسی سقراطی در معنایی بودند که از آن سخن گفتیم. کسانی چون هابز و لاک و اسپینوزا، کوشش کردند نشان دهند که بدون اتکای بر دیباچه‌های الهیاتی، می‌توان رژیم‌هایی باثبات پدید آورد و از نزاع و تخاصم دوری کرد. به زعم آنها اتفاقاً همین دیباچه‌ها است که زمینه را برای آشوب و بلوا مهیا می‌کند. رساله‌های الهیاتی-سیاسی آنها را بدین معنا می‌توان رساله‌های الهیاتی-سیاسیِ سلبی در نظر گرفت؛ رساله‌هایی که بر کوتاه‌کردن دست ساحت فراانسانی از عرصه سیاست تاکید داشتند. با این حال تامل دقیق در این رساله‌ها، نشان می‌دهد که در آنها صورتی از الهیات در معنای موسّع کلمه، همچنان به عنوان پشتوانه‌ای برای رژیم‌های سیاسی مدرن به قوت خود باقی است. نفی الهیات به ترتیبی که در این رساله‌های مدرن به تصویر کشیده می‌شود، خودش خصلتی الهیاتی، یا به تعبیری اخلاقی دارد. در اینجا یک انتخاب اخلاقی در کار است که ضرورتاً بر یک معرفت فلسفی منطبق نیست. علاوه بر این، تاکید مدرنیست‌هایی چون روسو بر دین مدنی، مویّد این نکته است که دست‌کم نزد فیلسوفان سیاسی برجسته مدرن، این آموزه‌ی سقراطی که سیاست بدون الهیات ناممکن است، پذیرفته شده بود. نکته‌ای که تفاوت را رقم می‌زد این بود که دیباچه الهیاتی رژیم‌های مدرن، به جای آنکه خصلتی استعلایی داشته باشند، می‌بایست درون‌ماندگار می‌بودند. لویاتان در منظومه سیاسی هابز، یک خداست؛ ولو خدایی فناپذیر. مساله بر سر خدابودن اوست. اینجاست که تداوم فلسفه سیاسی سقراطی را به یک معنا می‌توان مشاهده کرد. اما فناپذیربودن او نیز بسیار مهم است. اینجاست که گسست غیرسقراطی رخ می‌نماید. اینکه یک الهیاتِ درون‌ماندگارِ مبتنی بر یک خدای فناپذیر به عنوان دیباچه‌ای بر رژیم‌های سیاسی مدرن از چه قابلیت‌ها و نقاط ضعفی برخوردار است، مساله‌ای است که پرداختن به آن مجالی دیگر طلب می‌کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها