یکشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۰:۱۰
خطاب قرار دادن عطار عندلیب و طاووس را

خراسان‌رضوی - پس از باز و دراج، مخاطب عطار در «منطق‌الطیر» عندلیب یا همان بلبل و طاووس است.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – زهره مظفری‌پور، نویسنده، محقق و پژوهشگر ادبی: در هفته قبل گفتیم عطار در خطاب به دراج یادآور شده بود که چون الست عشق را شنیدی پس دیگر به نفست «بلی» نگو چرا که نفس، تو را به گرداب بلا می‌اندازد پس تو هم سعی کن مثل حضرت عیسی نفست را از بین ببری.

عطار نفس را به خر و جان را به مرغ تشبیه کرده بود و خطاب به آن دسته از انسان‌ها گفته بود که سعی کنند مانند حضرت عیسی خر نفس را از بین برده و مرغ جانشان را رها کنند چرا که اگر این کار را انجام دهند حضرت عیسی به استقبال آنان می‌آید.

پس از دراج، مخاطب عطار عندلیب یا همان بلبل است. از نظر عطار بلبل مظهر آن دسته از صوفیانی است که حق تعالی را در مظهر جمال می‌بینند و نظر بازند، منظور انسان‌هایی که فقط به عشق ظاهری دل بسته‌اند.

برای آنها عبور از این مظاهر و رسیدن به ذات حق امری ناممکن است. عطار خطاب به بلبل می‌گوید که:

مرحبا ای عندلیب باغ عشق

ناله کن خوش خوش ز درد و داغ عشق

خوش بنال از درد عشق داوود وار

تا کنندت هر نفس صد جان نثار

حلق داوودی به معنی برگشای

خلق را از لحن خلقت رهنمای

آفرین بر تو که در باغ عشق آشیان داری! از درد عشقت بنال و با آن صدای زیبا تمام آفرینش را به زیبایی‌ها راهنمایی کن سپس او را پند می‌دهد و می‌گوید که:

چند پیوندی زره بر نفس شوم

همچو داوود آهن خود کن چوموم

پر شود این آهنت چون موم نرم

تو شوی در عشق چون داوود گرم

تا کی می‌خواهی نفست را با یک زره محکم ببندی؟ مثل حضرت داوود باش که آهن را در دستانش مثل موم نرم کرد و تو هم سعی کن آهن نفست را مثل او نرم کرده و در دست خود بگیری و مثل او در عشق پر شور و هیجان باش.

شیخ عطار هشتمین پرنده‌ای را که مورد خطاب قرار می‌دهد «طاووس» است. طاووس را نماینده آن دسته از خداپرستانی می‌داند که بهشت منتهای آرزوی ایشان است و عملاً هم بهشت حجاب و پرده‌ای می‌شود که آنها نمی‌توانند حق تعالی را ببینند شیخ عطار طاووس را نماد کسانی قرار می‌دهد که عبادت می‌کنند و امید دارند که به بهشت نائل شوند و از دیدار حضرت در حجاب شده‌اند.

لقب طاووس جبرئیل مرغان است و از آن سوی جبرئیل را هم طاووس ملائکه گفته‌اند. این پرنده در منطق الطیر فریفته جمال و زیبایی خویش است و فقط طالب بهشت است. عطار در این ابیات ابتدا او را می‌ستاید و می‌گوید که:

خه خه ای طاووس باغ هشت در

سوختی از زخم مار هفت سر

صحبت این مار در خونت فکند

وز بهشت عدن بیرونت فکند

برگرفتت سدره و طوبی ز راه

کردت از سد طبیعت دل سیاه

عطار با داستان مار، طاووس و آدم این نکته را یادآور می‌شود که مراقب این مار نفست باش چرا که تو را از بهشت بیرون انداخت و ادامه می‌دهد که:

تا نگردانی هلاک این مار را

بشنوی شایسته این اسرار را

گر خلاصی باشدت این مار زشت

آدمت با خاص گیرد در بهشت

عطار به او پند می‌دهد و طاووس را نصیحت می‌کند که تا زمانی که این مار را نابود نگردانی از آن زخم می‌خوری، اما اگر بتوانی آن را از بین ببری خاص و متمایز شده و همدم حضرت آدم می شوی. (مار کنایه از نفس آدمی است).

در هفته آینده خواهید شنید ماجرای تزرو و قمری را..

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط