ایرج شهبازی درباره یکی از دورههای مهم تاریخ ایران بیان کرد؛
فراز و فرود شخصیت تیمور لنگ؛ بنیان گذار دوره تیموری/ «منم تیمور جهانشگا» مهمترین رمان تاریخی
ایرج شهبازی، پژوهشگر تاریخ و ادبیات گفت: سده نهم یکی از دورههای مهم تاریخ ایران است. این دوره که میان عصر فطرت و عصر صفویان قرار دارد، از ویژگیهای خاصی دارد که آن را تا حدی از ادوارِ پیش و پس از خود متمایز میکند.
سده نهم یکی از دورههای مهم تاریخ ایران است. این دوره که میان عصر فطرت و عصر صفویان قرار دارد، از ویژگیهای خاصی دارد که آن را تا حدی از ادوارِ پیش و پس از خود متمایز میکند. در این دوره شاهد شکوفاییِ هنرهایی مانند نقاشی، خوشنویسی، معماری، موسیقی، جلدسازی و نظایر آنها هستیم. مکتب هرات که یکی از مکاتب درخشان در عرصه هنر ایرانی است، در این دوره پدید آمده است. ادبیات فارسی نیز وضع خاصی دارد و جامی به عنوان نمونه اعلایِ ادبیات این دوره، از شهرتی جهانگیر برخوردار است. با وجود همه اینها پژوهشهای چندانی در مورد دوره تیموری انجام نشده است.
تیمور و فرزندانش علاقه زیادی به تاریخنویسی داشتند
درباره کودکی و جوانی تیمور اطلاعات دقیقی وجود ندارد، ولی از سال ۷۶۱، یعنی از بیست و پنج سالگی تیمور به بعد، حوادث زندگی او به دقت در منابع ثبت و ضبط شده است. تیمور و فرزندان او به تاریخنویسی علاقه زیادی داشتند و مایل بودند شرح فتوحات و لشکرکشیها و حوادث زمان آنها در منابع معتبری ثبت شود و به آیندگان برسد؛ به همین سبب تاریخنویسی در دوره تیموری رشد فراوانی داشت و کتابهای تاریخ معتبری دربارهی تاریخ این دوره وجود دارد. علیرغم اینکه تیمور مایل بود واقعیتها نوشته شوند، بااینهمه روشن است که مورخان نمیتوانستند آزادانه مشاهدات و شنیدههای خود را ثبت کنند. آنها ناگزیر بودند تاریخ را مطابق خواسته تیمور و فرزندانش ثبت و ضبط کنند. از این روست که همه این کتابها به تمجید از تیمور و خاندان او اختصاص دارند، ولی البته از لابهلای مطالب آنها میتوان اطلاعات خوبی در مورد خلق و خوی تیمور به دست آورد.
آنگونه که در ظفرنامه شامی آمده است، تیمور مایل بوده است کتابهایی که دربارهی او نوشته میشوند، به زبان ساده باشند، اما عموم کتابهای تاریخی این دوره زبانی دشوار و دیریاب دارند و خواننده، به ویژه خواننده نوپا و ناواردی که اطلاعات زبانی و ادبی خوبی ندارد و زبان عربی نمیداند، هنگام خواندن این متون با دشواریهای فراوانی روبهرو میشود. یکی از اولویتهای علمی در مورد تاریخ تیموریان این است که منابعی مانند ظفرنامه یزدی، ظفرنامهی شامی، زبده التواریخ، حبیب السیر و نظایر آنها، توسط متخصصان به زبان فارسی امروزی بازنویسی شوند، تا عموم افراد بتوانند بدون هیچ درد سری اطلاعات تاریخی لازم را به دست بیاورند و برای انواع تحلیلهای علمی از آنها بهره بگیرند.
در میان این دسته از منابع، هم شاهد تواریخ عمومی هستیم، هم تواریخ محلی و هم کتبی که تکنگاریهای دودمانی. گذشته از اینها کتابهای مربوط به تاریخ ترکمانان، صوفیان، ازبکان و شیبانیان هم اطلاعات فراوانی در مورد تیموریان در اختیار ما قرار میدهند و میتوانیم هنگام تحقیق در مورد تاریخ تیموریان از آنها استفاده کنیم. به هر حال منابع تاریخی خیلی خوبی، از قرن نهم دربارهی تاریخ تیموریان وجود دارد. نویسندگان این تواریخ همه از شاهدان عینی رویدادها بودهاند.
خوشبختانه محققان ایرانی و غیرایرانی کتابهای علمی ارزشمندی در مورد تاریخ دوره تیموریان نوشتهاند. برخی از این کتابها صرفاً به بیان مسائل تاریخی اختصاص دارند و میکوشند حوادث مربوط به تیمور و خاندان آن را به شکلی علمی بررسی کنند، اما برخی دیگر از این منابع به بررسی مسائل اجتماعی، سیاسی، مذهبی، اقتصادی، فرهنگی، اداری و نظایر آنها میپردازند. ویژگی اصلی این قبیل کتابها این است که با روش علمی و شیوههای تاریخنویسی و تحلیل تاریخ جدید در مورد عصر تیموریان سخن گفتهاند. بیگمان در سالهای اخیر تعداد زیادی پایاننامه و مقالهی علمی هم در مورد دورهی تیموریان نوشته شده است.
مهمترین رمان تاریخی درباره تیمور، کتاب «منم تیمور جهانشگا»
در پایان معرفی منابع لازم است که به یک نکته دیگر هم اشاره کنیم و آن اینکه شایسته است بر اساس تاریخ تیموریان، مخصوصاً در مورد شخصیت شگفتآور تیمور رمانهای تاریخی متعدد نوشته شود و فیلمها و سریالهای تاریخی ساخته شود. این هم یکی از اولویتهای فرهنگی ماست. ترکیه در این مورد از ما بسیار جلوتر است. به نظرم مهمترین رمان تاریخی در مورد تیمور کتاب منم تیمور جهانگشا، از مارسل بریون، اقتباس و ترجمه ذبیحالله منصوری است. اگرچه این کتاب از نظر تاریخی ارزشی ندارد و خطاهای تاریخی فراوانی در آن وجود دارد، از حیث هنری و زبان یک شاهکار است و ارزش بسیار زیادی دارد. به نظرم هیچ محققی نباید به این کتاب استناد کند، اما کسانی که مایلند با شخصیت تیمور آشنا شوند، میتوانند این کتاب را بخوانند و با کلیات تاریخ دوره تیمور و ویژگیهای شخصیتی او آشنا شوند.
برای بحث از ادبیات دوره تیموری لازم است که نخست به اختصار درباره تاریخ زندگی مهمترین شاهان این سلسله و ویژگیهای شخصیتی آنها صحبت کنیم. این کار را با بررسی کارنامه تیمور لنگ، بنیانگذار حکومت تیموری آغاز میکنیم. تیمور در سال ۷۳۶ قمری (۷۱۵ شمسی و ۱۳۳۶ میلادی) در شهر کش، از توابع سمرقند که امروزه شهر سبز خوانده میشود، به دنیا آمد و در سال ۸۰۷ قمری (۷۸۳ شمسی و ۱۴۰۵ میلادی) در سمرقند از دنیا رفت. کلمه تیمور، در زبان ترکی جغتایی، به معنای «آهن» است. این واژه که در ترکی جغتایی تِمُر تلفظ میشود، همان دمیر در ترکی آذری و استانبولی است. مهمترین القاب او «امیر تیمور»، «تیمور لنگ»، «تیمور گورکانی» و «امیر صاحبقران» است.
تیمور را لنگ میخوانند؛ چراکه پای چپ او و شانه راستش در برخی از جنگها آسیب دیده بود. دو انگشت از دست راست او هم در یکی از جنگها قطع شده بود. ازآنجاکه تیمور موقع راه رفتن میلنگید، او را تیمور لنگ میخواندند. در سال ۱۹۴۱ میلادی، خاورشناسان شوروی قبر تیمور را شکافتند تا بتوانند از روی شکل جمجمهاش مجسمهی او را بسازند. بعد از ۵۷۵ سال اسکلت او سالم بود و پای چپش کوتاهتر از پای راستش بود و روی جمجمهاش هنوز مقداری از ریش او که حنایی رنگ بود وجود داشت. به هر حال لنگ بودن او مسلم است، اگرچه در مورد علت اصلی ماجرا اختلاف نظر وجود دارد. شاعری درباره لنگ بودن تیمور چنین میگوید:
نیمتنی ملک سلیمان گرفت چشم گشا قدرت یزدان ببین
پای نه و چرخ به زیر رکاب دست نه و ملک به زیر نگین
ملک خدا میدهد اینجا که راست زَهره که گوید که چنان یا چنین؟
علت مشهور شدن تیمور به گورکان که در ترکی جغتایی به معنای داماد است، این است که تیمور با خواهر امیر حسین، نوادهی امیر قزغن، ازدواج کرد. البته برخی دیگر از محققان بر این باورند که به علت ازدواج تیمور با دختر تُغلُق تیمور است که او را گورکان میخوانند. به هر حال او به «گورکان» مشهور شد؛ یعنی داماد یکی از اعضای خاندان چنگیزخان.
تیمور در خانوادهای از قبایل بُرلاس، در فرارود (ماوراءالنهر) و در شهر «کش»، از توابع سمرقند (آسیای مرکزی و ازبکستان فعلی)، به دنیا آمد. او خیلی زود در سوارکاری و تیراندازی مهارت یافت. پدرش تَراغای از ملاکین متوسط شهر کش بود.
اوضاع ماورا النهر در آستانه ظهور تیمور
چنگیز در سال ۶۲۴ قمری از دنیا رفت و قلمرو وسیع امپراتوری او میان چهار نفر فرزندِ اصلی او که از همسرِ محبوبش بودند؛ یعنی جوجی، تولُی، اوگتای و جَغَتای تقسیم شد. ازآنجاکه جوجی قبل از چنگیز از دنیا رفت، قلمرو او نصیب فرزندش باتو شد. در این میان اوگتای به عنوان جانشین چنگیز انتخاب شد و سه فرزند دیگر چنگیز هر کدام ادارهی بخشی از آن امپراتوری وسیع را در اختیار گرفتند. ماورا النهر یا فرارود، یعنی سرزمین وسیع و پربرکتی که در میانهی سیحون و جیحون قرار داشت، همراه با سرزمینهایی که در تحت قلمرو قراختاییان بودند، به جغتای اختصاص پیدا کرد. اولوس جغتای به مدت ۱۳۶ بر این قلمرو پهناور حکومت کردند. آنها به تدریج مسلمان شدند و اسلام را به عنوان مذهب رسمی قلمرو خود برگزیدند.
جغتای بااینکه از برادر خود، اوکتای بزرگتر بود، او را به عنوان جانشین پدر پذیرفته بود و به او احترام میگذاشت و از او فرمان میبرد. جغتای از همان آغاز، قلمروِ حکومتی خود را به کمک یکی از بزرگان قبیله بُرلاس، به نام قراجار نویان اداره میکرد. این قراجار نویان همان کسی است که بعدها تیمور و مورخان و شجرهنامهنویسانش، او را به عنوان نیای پنجم تیمور معرفی کردند و البته مورخان در اینکه قراجار نویان نیای تیمور باشد، تردیدهای جدی دارند. به هر حال اولوس جغتای بر فرارود حکومت میکردند، ولی در آغاز سده هشتم، به تدریج ضعیف شدند و نتوانستند قدرت خود را حفظ کنند. یکی از رؤسای قبیله بُرلاس، به نام امیر قزغن، از این ضعف و ناتوانی استفاده کرد و قدرت را به دست گرفت. او توانست چند سال حکومت ماورا النهر را در دستان خود بگیرد و البته برای دستیابی به این منظور یکی از خانهای اولوس جغتای را به عنوان حاکم رسمی معرفی میکرد و با استفاده از مشروعیتی که از این راه به دست میآورد، همه امور را در اختیار خود میگرفت. قدرت او تا بدانجا رسید که به میل خود، خانهای مغول را عزل و نصب میکرد.
پس از امیر قزغن، پسر او امیر عبدالله بر جایش نشست. او نیز مانند پدر اختیار کامل این قلمرو وسیع را در اختیار داشت، تا اینکه دو نفر از بزرگان آن زمان، به نامهای امیر حاجی بُرلاس و امیربیان سُلدوز به او حمله کردند. آنها او و خان تحتِ حمایتش را کشتند و خود ادارهی امور را در دست گرفتند. اما این دو نفر از پس ادارهی امور برنمیآمدند و به همین سبب هرج و مرج کلی در ماورا النهر پدید آمد و همه جا گرفتار آشوب و پریشانی شد. تیمور در این زمان جوانی نیرومند و جاهطلب بود و در خدمت امیرحاجی بُرلاس بود.
در همین زمان شخصی به نام تُغلُق تیمور در رأس شعبهی دیگری از اولوس جغتای قرار داشت و در کاشغر حکومت میکرد. وقتی که تُغلُق تیمور از پریشانی اوضاع ماورا النهر باخبر شد، در سال ۷۶۲ به آنجا حمله کرد. امیر حاجی بُرلاس که توانایی مقاومت در برابر تُغلُق تیمور را نداشت، به خراسان گریخت و تیمور نیز همراه او به خراسان رفت، اما تیمور که متوجه شد قدرت تُغلُق تیمور بیشتر است و پیروزی نهایی از آنِ اوست، زیرکانه نزد او رفت و به خدمت او درآمد. تُغلُق تیمور او را پذیرفت و حکومت شهر کَش را به او سپرد. به این ترتیب تیمور توانست حکومت زادگاه خود، کَش، را به دست بیاورد. پس از مدتی تُغلُق تیمور به کاشغر برگشت و همین باعث شد که تیمور در قلمرو حکومتی خود مستقل شود و به تدریج سلطهی خود را بر بخشهایی از ماورا النهر گسترش دهد.
ماجرای رؤسای قبایل ماورا النهر و اداره آن
نکته بسیار مهمی که در اینجا باید به آن توجه کرد، این است که پیشتر گفتیم که امیرحاجی بُرلاس و امیربیان سُلدوز، به امیرعبدالله، فرزند امیر قزغن، حمله کردند و او را کشتند. این امیر غزقن نوادهای به نام امیرحسین داشت. او از کشته شدن عموی خود به دست امیرحاجی و امیربیان ناراحت بود و میخواست از آنها انتقام بگیرد. به همین خاطر تعدادی از اُمرا و رؤسای قبایل ماورا النهر را با خود همراه کرد و توانست امیربیان را شکست دهد. ازآنجاکه امیرحاجی هم به خراسان گریخته بود، امیرحسین توانست بر سراسر ماورا النهر مسلط شود. او هر قسمت از آن منطقه را به یکی از امیرانی که از او حمایت کرده بودند، واگذار کرد. بین امیرحسین و تیمور هم ارتباط محکمی برقرار شد و تیمور با خواهر امیرحسین ازدواج کرد.
به هر حال امیرحسین هم تیمور را در حکومت بر شهر کش ابقاء کرد. این امیرحسین نقش بسیار مهمی در زندگی تیمور دارد و بخش عظیمی از وقت و انرژی تیمور در اوایل کارش، صرف جنگ و صلح با او شده است. امیرحسین به هیچ وجه توانایی ادارهی ماورا النهر را نداشت. او شخصی جاهطلب، فریبکار و غیرقابل اعتماد بود و اوضاع را به شدت آشفته کرد. تُغلُق تیمور، ناگزیر شد در سال ۷۶۳ برای بار دوم به ماورا النهر لشکرکشی کند. او امیرحاجی بُرلاس را کشت، امیرحسین را شکست داد و مجدداً ادارهی ماورا النهر را در اختیار خود گرفت و البته تیمور لنگ را همچنان در حکومت بر شهر کش ابقاء کرد. تُغلُق تیمور پس از مدتی به کاشغر بازگشت و اداره ماوارء النهر را به پسرش الیاس خواجه واگذاشت.
الیاس خواجه شخصی نیرومند بود، اما حریف نیرومندتری مانند تیمور لنگ در برابر او قرار گرفت. تیمور به بهانهی اینکه الیاس خواجه و امیرانِ او بر مردم ظلم میکنند و البته درواقع به قصد تسخیر ماورا النهر، در برابر الیاس خواجه ایستاد. تیمور برای دستیابی به هدف خود که شکست دادن الیاس خواجه بود، با امیرحسین متحد شد. آنها به خوارزم حمله کردند، ولی از الیاس خواجه شکست خوردند و هر دو به خراسان گریختند. آنها در خراسان مدتی اسیر ترکمانان بودند، ولی بالاخره نجات یافتند و به سمرقند رفتند و مدتی پنهانی زندگی کردند. سرانجام آنها ناچار شدند به امیر معز الدین حسین، از امرای آل کرت بپیوندند. تُغلُق تیمور از امیرمعز الدین خواست که آن دو را به او تحویل دهد و آن دو ناگزیر شدند از قندهار به طرف سیستان فرار کنند. والی سیستان به تیمور و امیرحسین حمله کرد. در این حمله شانهی دست راست و پای راست تیمور به شدت آسیب دید و دو انگشت دست راست او قطع شد. تیمور به سبب آسیبی که به پای راستش وارد شد، تا آخر عمر موقع راه رفتن میلنگید. به همین سبب است که به او تیمور لنگ میگویند.
پس از اینکه زخمهای تیمور بهبود پیدا کردند و حال او مساعد شد، همراه با امیرحسین، به جمعآوری سرباز و همراه پرداخت و تعدادی از امیران آن نواحی را با خود همدست کرد. آنها با نیروی کافی به الیاس خواجه حمله کردند و توانستند بخشهایی از ماورا النهر را تصرف کنند. در همین ایام تُغلُق تیمور از دنیا رفت و الیاس خواجه ناگزیر شد به کاشغر برود. تیمور و امیرحسین از این فرصت استفاده کردند و به الیاس خواجه حمله کردند و او را شکست دادند. مدتی بعد در سال ۷۶۵ الیاس خواجه مجدداً به تیمور و امیرحسین حمله کرد و آنها را شکست داد، اما سرانجام در ۷۶۶ تیمور و امیرحسین توانستند الیاس خواجه را به طور کامل شکست بدهند و اختیار ماورا النهر را در دستان خود بگیرند.
از این زمان گرفتاریهای تیمور با امیرحسین آغاز میشود. امیرحسین باوجوداینکه خواهرش همسر تیمور بود، به او اعتمادی نداشت و از او میترسید. تیمور هم دل خوشی از امیرحسین نداشت و بارها با او از در صلح درآمد و سعی کرد او را به طرف خودش بکشاند، اما امیرحسین مردی فریبکار و جاهطلب بود و مکرر پیمانهای خود را میشکست. تیمور چند بار با او جنگید و چند بار با او صلح کرد. این ماجرا ادامه داشت تا سال ۷۷۱، و بالاخره امیرحسین متوجه شد که توانایی مقابله با تیمور را ندارد، به همین سبب تسلیم تیمور شد و از همهی خواستهها و جاهطلبیهای خودش صرف نظر کرد و تنها خواستهاش این بود که تیمور او را نکشد. تیمور هم ظاهراً به او امان داد، ولی بعد از مدتی، امرای او، امیرحسین و دو پسرش را در اطراف بلخ کشتند. به این ترتیب حکومت ماورا النهر به طور کامل در اختیار تیمور قرار گرفت. مورخان سال ۷۷۱ را سال آغاز حکومت تیمور میدانند. او در این سال وارد سمرقند شد و یک قوریلتا، یعنی مجلس رسمی برای تعیین وضعیت حکومت برگزار کرد و یکی از شاهزادگان اولوس جغتای را به عنوان سلطان انتخاب کرد، ولی عملاً همهی امور در دست او بود و درواقع او بود که سلطنت میکرد.
پس از آن تیمور طی پنج سال از ۷۷۲ تا ۷۷۷ ق سه بار به خوارزم و پنج بار به قلمرو خانان جَتَه در آن سوی سیحون لشکر کشید. با این حال فتح خوارزم ده سال پس از آغاز سلطنتش ممکن شد و او عاقبت در سال ۷۹۳ ق مردم خوارزم را قتلعام کرد و آنجا را ویران نمود. تیمور دشت قبچاق و مغولستان را فتح کرد.
اوضاع ایران در آستانه ظهور تیمور
تیمور لنگ در سال ۷۳۶ قمری به دنیا آمده است. در همین سال، ابوسعید بهادر، آخرین ایلخان مغول از دنیا رفته است. در فاصله بین مرگ ابوسعید بهادرخان، ایلخان مشهور مغول در ایران، در سال ۷۳۶، تا حمله تیمور به ایران، دورهای در تاریخ ایران رقم خورد که به عصر فطرت مشهور است. مهمترین شاخصه و ویژگی این دوره، تجزیه قلمرو ایلخانیان و پدید آمدن حکومت ملوک الطوایفی است. پس از ابوسعید، هیچ فرد توانا و لایقی در میان خانوادهی ایلخانان وجود نداشت که بتواند از پس اداره سرزمین پهناور ایران برآید. به همین سبب افراد جاهطلب از هر گوشه ایران سر برآوردند و در پی تسخیر بخشی از ایران و گسترش دادن حوزه حکومت خود برآمدند. ازآنجاکه هنوز نام ایلخانان حرمتی داشت، غالب این حاکمان محلی ناگزیر بودند برای کسب مشروعیت، خود را به ایلخانان منسوب کنند. به همین سبب هر کدام از آنها پشت یکی از افراد منسوب به خانواده ایلخانی سنگر میگرفت و با علم کردن او، برای خود مشروعیتی فراهم میآورد. ازاینرو کسانی که پس از ابوسعید، نام ایلخان به خود گرفتند، از اَرپاگاوُن تا انوشیروان عادل، غالباً افراد ضعیف و بیارادهای بودند که آلت دست یکی از امرای محلی قرار گرفته بودند و از خود اختیاری نداشتند.
مهمترین ویژگی عصر فطرت، همانگونه که از نامش پیداست، فقدان یک حکومت مرکزی نیرومند بود. همین امر به نوبهی خود به پدید آمدن حکومتهای محلی در بخشهای مختلف ایران منجر شد. مهمترین سلسلههایی که در این مدت در مناطق مختلف ایران، حکومتهایی برای خود تشکیل دادند، عبارتند: ۱) آلچوپان که پیش از آل جلایر بر آذربایجان و بغداد حکومت میکردند، ۲) آلجلایر، در آذربایجان و عراق عرب، ۳) آل اینجو که پیش از آل مظفر بر فارس حکومت میکردند، ۴) آلمظفر، در فارس و کرمان و یزد، ۵) سربداران، در سبزوار و بخشی از خراسان، ۶) آل کرت در هرات، شرق خراسان و افغانستان کنونی، ۷) ملوک شبانکاره در منطقه بین فارس و کرمان در کنار خلیج فارس، ۸) اتابکان لر بزرگ و کوچک. افزون بر اینها خاندانهای کوچکتری هم میتوان یافت که هر کدام برای مدتی، بر بخشی از ایران حکومت کردند.
این خاندانهای حکومت به جای اینکه یک حکومت مرکزی واحد در ایران پدید اورند و مانع حملهی بیگانگان به ایران شوند، مدام با یکدیگر در حال جنگ بودند و اوضاع ایران را آشفته و نابهسامان میکردند. این وضعیت شرایط را به بهترین وجه برای حمله تیمور به ایران فراهم کرد. تیمور میتوانست با خیال راحت با یک لشکر از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب ایران را درنوردد، بدون اینکه هیچ نیرویی در برابر او بایستد. آشفتگی اوضاع ایران به حدی بود که بسیاری از ایرانیان واقعاً خواهان یک حاکم مقتدر، ولو بیگانه بودند و جالب اینجاست که برخی از این حاکمان محلی برای پیروزی بر رقیبان خود، حاضر بودند از تیمور یاری بگیرند. آنها نمیدانستند خطر اصلیی که حکومت آنها را تهدید میکند، تیمور است و باید همه با هم متحد شوند و در برابر او بایستند.جاهطلبیها و جهالتها و خیرهسریهای این حاکمان محلی باعث شد که تیمور به آسانی بر سرزمین پهناور و پربرکت ایران تسلط یابد.
یورشهای تیمور به ایران
بررسی همهی فتوحات و حملات تیمور برای ما لازم نیست. ما در اینجا به حملات او به ایران توجه داریم. تیمور پس از آنکه سلطهی خود بر ماورا التحر را تثبیت کرد، به فکر حمله به دیگر سرزمینها افتاد. او بسیار جاهطلب بود و نمیتوانست خود را به ماورا النهر و حوالی آن قانع کند. او قصد داشت یک امپراتوری بسیار بزرگ تشکیل دهد و برای این منظور لازم بود بر سرزمین بسیار پهناور و حاصلخیز ایران هم تسلط پیدا کند. اوضاع داخلی ایران، اختلافات میان حاکمان محلی ایران، به ویژه آل مظفر، آل جلایر، سربداران، آل کرت و نظایر آنها باعث شد که زمینه برای هجوم تیمور به ایران فراهم آید. بیکفایتیها و بیتدبیریهای حاکمان محلی ایران هم باعث آشوب و نابهسامانی اوضاع شده بود و از هر حیث زمینه برای حملهی تیمور فراهم بود. شواهد تاریخی نشان میدهند که تیمور درک بسیار درست و عمیقی از اوضاع ایران داشت و میدانست که میتواند به راحتی ایران را تسخیر کند.
حملات تیمور به ایران از سال ۷۸۲ قمری آغاز میشود. او از خراسان بزرگ وارد ایران شد. نخست در نیشابور غیاث الدین کرت را مغلوب کرد، سپس به هرات و فوشنج رفت و آنجا را تسخیر کرد. امیران سبزوار و گرگان هم تسلیم امیر تیمور شدند و تیمور آنها را در مقام خود ابقاء کرد. تیمور در ادامه حصار ترشیز را هم فتح کرد. در سال ۷۸۵ مردم هرات شورش کردند و گماشتگان تیمور را کشتند. تیمور به قدری از این ماجرا عصبانی شد که به هرات حمله کرد و آنجا را قتل عام نمود و اموال مردم را مصادره کرد. او در ادامه سیستان و بُست را هم به تصرف خود درآورد. تیمور در سالهای ۷۸۶ و ۷۸۷ مازندران و استرآباد (گرگان) را هم به تصرف خود درآورد و به این ترتیب آمل و ساری هم به بخشی از قلمرو تیمور ضمیمه شدند.
یورشهای سهگانه تیمور
در کارنامه جنگی تیمور، سه یورش مهم وجود دارد، به نامهای یورش سهساله، یورش پنجساله و یورش هفتساله. بخشهای مهمی از این یورشهای سهگانه در خاک ایران و به قصد تصرف شهرهای مختلف ایران صورت گرفته است. در ادامه راجع به این یورشها سخن میگوئیم.
یورش سهساله
تیمور در یورشی سهساله که از ۷۸۸ تا ۷۹۰ ق طول کشید، بغداد، آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، شروان، اصفهان و شیراز را تصرف کرد. برخی از این مناطق تسلیم تیمور شدند و او بدون جنگ آنها را تصرف کرد. برخی دیگر اندک مقاومتی کردند و سپس تسلیم شدند یا شکست خوردند و برخی دیگر از مناقطق شجاعانه جنگیدند و آسیبهای فراوان دیدند. شاید در میان همهی این شهرها اصفهان از همه بیشتر با خشونت و خشم تیمور روبهرو شد. مردم اصفهان مأموران تیمور را که برای جمعآوری مال به اصفهان رفته بودند، کشتند و تیمور برای انتقام از مردم، دستور داد هفتاد هزار سر برای او بیاورند و با آن سرها حدود پنجاه کلهمنار درست کرد.
یورش پنجساله
پس از یورش سهساله، تیمور به سمرقند برگشت، اما در برخی از مناطق ایران مردم و بعضی از امیران شورش کردند. تیمور برای فروخواباندن این شورشها مجدداً به ایران حمله کرد. یورش پنجسالهی تیمور میان سالهای ۷۹۴ تا ۷۹۸ ه.ق صورت گرفت. تیمور در این یورش، گرگان، مازندران، شیراز، آذربایجان و بغداد، واسط، بصره، ارمنستان، گرجستان، روسیه، نهاوند، سیرجان و یزد را تصرف کرد. در این یورشها هم تیمور قساوتها و وحشیگریهای شگفتی را از خود نشان داد و در برخی از مناطق باز هم دستور داد از سرهای مردم مناره بسازند. تیمور حکومت هر کدام از شهرهای فتحشده را به یکی از فرزندان یا خویشاوندان خود سپرد. او پس از تقسیم شهرها و نواحی تصرفشده، به سمرقند بازگشت. یکی از مهمترین ثمرات یورش پنج ساله، ضمیمه شدن ایران به قلمرو امپراطوری تیموری بود.
در سال ۸۰۱، در فاصلهی میان یورش پنجساله و یورش هفتساله، تیمور به هند حمله کرد و توانست دهلی را تصرف کند و هند را ضمیمهی امپراتوری خود نماید.
یورش هفتساله
تیمور در سال ۸۰۲ آخرین و طولانیترین سفر جنگی خویش، با نام «یورش هفتساله»، را به جانب نواحی غربی آغاز کرد. یورش هفتساله از ۸۰۲ تا ۸۰۷ طول کشید. حملات تیمور در این یورش، منجر به شکست سلطان مملوک مصر و سلطان عثمانی شد. تیمور در این لشکرکشی، شهرهای تبریز، حلب، دمشق، بغداد، آنکارا، سیواس و نظایر آن را نیز تصرف کرد. در این یورشها نیز فجایع زیادی از تیمور سر زد که از جملهی آنها بریدن بیست هزار سر در بغداد و ویران کردن بناها و مساجد و مدارس آنجا بود. دمش نیز که از شهرهای زیبای آن زمان بود، بر اثر حملهی تیمور به ویرانه تبدیل شد.
از مهمترین مناطقی که در یورش هفتساله به تصرف تیمور درآمد، ترکیه است. تیمور در سال ۸۰۴ قمری در نبرد آنقوره (آنکارا)، سلطان معروف عثمانی مشهور به ایلدرم بایزید (به معنای صاعقه) را مغلوب و اسیر کرد. تیمور پس از لشکرکشی به آناتولی در ۸۰۶ ق به پادشاهی متحد گرجستان حمله کرد. او پس از فتح گرجستان، قصد فتح چین کرد و رهسپار آن جا شد. او با سپاهیانش تا کنار رود سیر دریا نیز رفت، ولی در اُترار شهری در کنارهی شرقی این رود بیمار شد و در سال ۸۰۷ ق، در ۷۱ سالگی درگذشت.
تیمور در مقبرهای در سمرقند به سال ۱۴۰۵ میلادی دفن شد، که خودش قبلاً دستور داده بود به صورت بنایی مجلل بسازند و مادر او بیبی خانم در آن دفن شده بود. پس از او عدهی دیگری از خاندان تیموری نیز در آن به خاک سپرده شدند. وقتی تیمور در آن جا مدفون شد، این مکان به گور امیر معروف شد.
تیمور پس از ۳۶ سال سلطنت و بر جا گذاشتن قلمروی گسترده از خود ۳۱ پسر، نوه، نبیره و نبیرهزاده باقی گذاشت. تیمور حکومتی بسیار بزرگ را پدید آورد که شامل تمام ماورا النهر، کاشغر و خوارزم و دشت قبچاق، روسیه، ایران، هند، شام و ترکیه میشد.
تیمور ترکیبی شگفت از خصلتهای گوناگون بود
تیمور ترکیبی شگفت از خصلتهای گوناگون بود. حافظ ابرو در زبدهالتواریخ، از صفحهی ۹ تا صفحهی ۳۵ به مهمترین ویژگیهای شخصیتی تیمور اشاره کرده است. این ویژگیها را در عموم کتابهای تاریخی دورهی تیموری میتوان دید. در تزوکات تیموری هم به این ویژگیها اشاره شده است. در این مجموعه ویژگیها به هیچ وجه به خصوصیتهای منفی تیمور اشاره نشده و تمام این مباحث به مدح تیمور اختصاص دارند. در این مجموعه ویزگیها هیچ اشارهای به جاهطلبیها و وحشیگریها و ظلمها و جنایتهای بیپایان تیمور نشده است و مورخانی مانند حافظ ابرو، خواه از سر ترس یا طمع و خواه به سبب اعتقاد، به تطهیر شخصیت تیمور پرداختهاند.
از این مسأله که صرف نظر کنیم، به نظر میرسد که در این متون رگههایی از حقیقت وجود دارد. تیمور حقیقتاً ویژگیهایی داشته است که باعث میشده است او به چنان جایگاه بزرگی دست یابد و حکومتی را پایهریزی کند که حدود صد و بیست سال دوام پیدا کند. بسیار بعید است که تیمور صرفاً با اتکا به نیروی شمشیر و از راه قتل و غارت این همه فتوحات درخشان را به دست آورده باشد. به احتمال زیاد در او پارهای ویژگیها وجود داشته است. درست است که ما ایرانیان به سبب جنایاتی که او در میهن عزیز ما انجام داد و خونهایی که ریخت و خرابیهایی که به بار آورد، از او نفرت داریم، اما به نظر میرسد که او دارای نقاط مثبتی بوده است که باعث موفقیتهای حیرتآورش میشده است. از طریق متونی که موافقان و مخالفان دربارهی تیمور نوشتهاند، میتوان کتابی مستقل در تحلیل شخصیت او نوشت. سیاستهای جنگی او، خودکامگیهای او، تدبیرها و برنامهریزیهای او همه قابل بررسی هستند.
تمام مورخان رسمی تاکید دارند مهمترین ویژگی تیمور بیرحمی است
یکی از مهمترین ویژگیهای شخصیتی تیمور، بیرحمی و خشونت فراوان اوست. تمام منابع تاریخی، حتی منابعی که توسط مورخان رسمی دربار او نوشته شدهاند، بر این نکته تأکید دارند که او یکی از خشنترین و سنگدلترین انسانها در طول تاریخ بشر بوده است. موارد بسیار زیادی از قتلعامها و خشونتهای تیمور را در منابع تاریخی آوردهاند. تیمور در سال ۸۰۱ ق، در دهلی، هزار اسیر هندی را سر برید. او همچنین در همین سال، در نزدیکی دمشق، بیست کلهمناره بر پا کرد. تیمور در سال ۷۸۹ مردم اصفهان را قتل عام کرد و هفتاد هزار سر را برید و از آنها حدود پنجاه کلهمنار ساخت.
تیمور به معنای واقعی کلمه نسبت به جان آدمیان بیاعتنا بود و برای رسیدن به هدف خود حاضر بود همهی انسانها را از دم تیغ بگذراند. جنگیدن و انسان کشتن برای او حکم تفریح را داشت و از این قبیل کارها نیرو و نشاط فراوانی مییافت. بیرحمتر از این مرد در جهان یافت نمیشد و اگر مقابل چشم او صد هزار مرد و زن و کودک را سر میبریدند کوچکترین تأثیری در او نمیکرد. کسی را به فرماندهی سپاه انتخاب میکرد، که از نظر منش و شخصیت سنگدلتر و بیرحمتر باشد. کسانی را که به او خیانت میکردند، سخت سرکوب میکرد و دستور میداد پوستشان را زندهزنده بکَنند.
از مورخان دوره تیموری شرفالدین علی یزدی میگوید: «مقصود او بلندی نام و فتح کشور بود و به جهت تحصیل اسباب این دو مطلب پروا نداشت که مُلکی با خاک یکسان شود یا خلقی با تیغ بیجان شود. حیات و عافیت جمیع افراد بشر را در مقابل ترقی و استیفای خواهش خود فدا میکرد». وقتی که لرستان را در ۷۸۷ ق فتح کرد، جنگجویانی را که در خرمآباد در برابر او پایداری کرده بودند، زنده از پرتگاههای بلند به درون درهها پرتاب کرد.
جاهطلبی و کشورگشایی
تیمور شخصی بسیار جاهطلب بود و از تسخیر سرزمینهای جدید سیر نمیشد.
هوش و توانمندی نظامی بالا
تیمور فاتح بزرگی بود و تقریباً هیچگاه شکست نخورد. او همهی جهان پیرامونش را فتح کرد. حتی سرزمینهای دوردستی مثل هند و بخشهایی از سوریه و مناطق شرقی ترکیه کنونی و مسکو پایتخت روسیه کنونی از هجوم تیمور در امان نماندند. فتوحات پیدرپی تیمور خود نشانگر آگاهی عمیق او از امور رزمی و دقت زیاد او به امور تدارکاتی جنگ هستند. او به معنای واقعی کلمه یک ژنرال نظامی بزرگ بود و با بزرگترین سرداران نظامی دنیا قابل مقایسه است.
نقشههای تیمور برای حمله به مناطق گوناگون با دقت و احتیاط تمام طرحریزی میشدند و گاه نقشههای او یک دهه پس از طرحریزی به نتیجه میرسیدند. او برای حمله به هر جایی، یک نقشهی کامل طراحی میکرد و با دقت تمام همهی جوانب آن را میسنجید. او زمانی که قصد داشت به جایی حمله کند، اطلاعات فراوانی دربارهی منطقهی عملیاتی خود به دست میآورد و هیچ نکتهای را از نظر دور نمیداشت.
تیمور در کنار نقشههای دقیق و جامع برای تصرف مناطق گوناگون، از شیوههای دیگری هم استفاده میکرد. در ادامه راجع به این موضوع سخن میگوئیم. برای مطالعهی بیشتر به مقالهی کاربست سیاستهای نرم افزارانه در فتوحات تیمور، از ولی الله دینپرست مراجعه کنید.
دانشدوستی تیمور
اما تیمور علاوه بر آن، بسیاری از هنرمندان و دانشمندان شهرهای فتحشده را به پایتخت خود یعنی سمرقند میآورد. تیمور بسیاری از نقاشان برجسته و استادان معماری، فقیهان و نظایر آنها را به سمرقند آورد، که ایشان نقش بزرگی در تحولات بزرگ هنری و فرهنگی در عصر پس از تیمور داشتند.
تیمور مردی دوستدار دانش و هنر بود و به عالمان و هنرمندان احترام بسیار میگذاشت و حتی هنگام قتلعام یک شهر دستور میداد، که از کشتن دانشمندان و فقیهان و هنرمندان خودداری کنند. وی با حافظ و خواجه علی سیاهپوش صفوی ملاقات دوستانهای داشتهاست و به درخواست خواجه علی، قبایل ترک بسیاری را که از آسیای کوچک اسیر کرده بود، آزاد کرد که این قبایل بعداً قزلباشان را تشکیل دادند.
تیمور همه جا را فتح میکرد تا بتواند سمرقند را مثل شهری رویایی بسازد
تمام تاریخدانان و سفرنامهنویسان، هارولد لمب و کلاویخو و دیگران در این نکته همرای اند که تیمور همه جا را فتح میکرد تا بتواند سمرقند را چون شهری رؤیایی بسازد. گفته میشود ثروت امیر تیمور از طلا و نقره و سنگهای قیمتی و جواهرات، آن قدر زیاد بود که میتوانستند سطح زمین را با سکهی طلا فرش کنند و هر روز هزار مثقال طلا خرج آشپزخانه و شربتخانهی خصوصی او بود. او برای ساختن سمرقند و قصرها و مساجد آن از تمام شهرهای ایران هنرمندان و صنعتگران را به آن جا برد. وقتی میخواست شهر زادگاه خویش کَش را تجدید بنا کند، دو تن از معماران به او قول داده بودند، که در موقع معینی ساختمان را تمام خواهند کرد، اما موفق نشدند، تیمور آن دو را گردن زد.
تیمور، پیرو یکی از مذاهب اهل تسنن بود و به گفتهی خودش از چهلسالگی حتی یکوقت از پنج وقت نمازش قضا نمیشد مگر در هنگام جنگ. او خیلی به دینداری اهمیت میداد و در جامعهی اسلامی مورد توجه مردم و علما قرار گرفت.
تیمور معروف است که به مصاحبت علمای دینی و مشایخ صوفیان علاقهی زیادی داشته و این عادت را از دوران کودکی خود به ارث برده است. امیر شمس الدین کُلال مشاور روحانی پدر تیمور بوده و تیمور از او تأثیر پذیرفته است.
هنوز هم در ازبکستان او را به عنوان فردی مقدس میدانند و آرامگاه او را زیارت میکنند. ولی حقیقتاً به نظر میرسد که او از دین برای پیشبرد منافع خود استفاده میکرده است.
مقایسه چنگیز و تیمور
چنگیز فقط به جهانگشایی توجه نداشت و ادارهی ممالک هم برایش مهم بود. به همین جهت اخلاف او توانستند به مدت یک قرن امپراتوری او را حفظ کنند، اما تیمور فقط به فتوحات توجه داشت و به همین جهت به محض مرگ او قلمرو او تجزیه شد.
چنگیز اهل مثله کردن و کله منار سازی نبود و به غلبه بر دشمن راضی بود.
نظر شما