سه‌شنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۹:۱۰
هدف کتاب «الحیات» جهت‌گیری به سوی عدالت و آزادی است

احسان شریعتی مدرس و پژوهشگر فلسفه گفت: درآموزه‌های توحیدی و قرآنی دایرة‌المعارف الحیات علامه حکیمی هیچ نظام فنی سیاسی و اقتصادی نمی‌بینیم بلکه هدف، دادن جهت‌گیری کلی به طرف عدالت و آزادی و توسعه این جهانی است که شرط نهایی آن تعالی معنوی است.

 به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) مراسم بزرگداشت دومین سال درگذشت علامه محمدرضا حکیمی (طاب ثراه) با عنوان: «آنجا که خورشید می‌وزد»؛ یادکردی از فریاد عدالت همه‌گستر علوی، با حضور احسان شریعتی، امیر عباس علی‌زمانی، و استاد حسین انصاری به میزبانی مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی اخوان دستمالچی و با همکاری دفتر مطالعات اندیشه‌های علامه محمدرضا حکیمی، مؤسسه فرهنگی هنری الحیات، و مجموعه فرهنگی امام صادق(ع) میبد، برگزار شد. 

احسان شریعتی با موضوع «عدالت از منظر مکتب تفکیک»  سخنرانی کرد و گفت: مکتب تفکیک از نگاه علامه حکیمی سنتی است که قائل به تمایزگذاری بین آموزه‌ها و تعالیم وحیانی و قرآنی با حوزه‌های فلسفه (مبتنی بر عقل انتقادی و پرسشگر آزاد) و عرفان (مبتنی بر کشف و شهود و اشراق) است. البته جهان‌بینی توحیدی و آموزه‌های قرآنی به هر دوی این حوزه‌ها (عقل و شهود) تشویق می‌کند؛ اینکه تعقل و تدبّر در امور داشته باشیم، اما این تعقل و تدبّر متفاوت است با سنت غربی یونانی و بویژه پسا ارسطویی و افلاطونی و همچنین با سنت عرفان هندی یا شرقی. با این تعریفِ علامه حکیمی، نحله تفکیک، تاکید بر تمایز و مبارزه با التقاط و امتزاج و تلفیق آنچه خارج از حوزه و سپهر دینی با دین است دارد.

او ادامه داد: این مشکلِ ملغمه‌ها و التقاط حوزه‌ها، بخصوص در ایران معاصر که دارای یک حاکمیت دینی است همواره وجود دارد. برای مثال حوزه‌های دین و دولت، دین و عقلانیت و دین و معنویت از یکدیگر به دقت تفکیک نشده‌اند و گاهی برای حل مسائل هر حوزه از حوزه‌های دیگر استمداد گرفته می‌شود.

او مکتب تفکیک را یک نوع دغدغه و حساسیت و تعصب و غیرت دینی معرفی کرد و گفت: در این برهه زمانی که دوران گذار از سنت به تجدد در جامعه ما است، به این تفکیک در حوزه‌ها سخت نیازمندیم.

شریعتی در ادامه، نقدی که عده‌ای بر تفکیک وارد کرده‌اند را پاسخ داد و افزود: این تفکیک و مرزبندی و مَفصل‌بندی بین حوزه‌ها، به معنای جدایی و تباین و ستیز و تناقض این حوزه‌ها نیست، بلکه بیشتر می‌توان این را فهمید که با تمایزگذاری می‌خواهد مرزی میان حوزه‌ها برقرار کند تا ضرر و ضرار متقابل به هم نزنند و آسیب نزنند، آنچنان که در عمل و اندیشه می‌بینیم در جاهایی که حوزه‌ها از هم تفکیک نشده‌اند این آسیب و ضربه زنندگی وجود دارد. آنچنان که در فلسفه دین، دین‌شناسان از اتو (م۱۹۱۷) تا ایلیاده، دین را به مثابه امر قدسی و دین مطالعه کردند نه آنچنان که روان‌شناسان و جامعه‌شناسان می‌خواهند دین را به عنوان پدیده اجتماعی یا روانی مطالعه و تبیین کنند، و گفتند که دین در واقع امر مستقلی است که جوهر آن مواجهه با امر قدسی است، که مواجهه با عظمت این امر قدسی باعث خشیت و هراسی در انسان می‌شود که بعدا تبدیل به نوعی ایمان و عشق معنوی می‌شود که در غرب به آن «آگاپه» می‌گویند که نوعی عشق معنوی به خداست که عمودی است، و بعد به شکل افقی به عشق به همنوع تبدیل می‌شود.

شریعتی بعد از این مقدمه و توضیح وارد بحث اصلی خود یعنی عدالت در مکتب تفکیک شد و با معرفی و بیان ویژگی‌های کتاب «الحیات» و مقایسه آن با سایر منابع حدیثی از جمله بحارالانوار که مهمترینِ آنهاست گفت: الحیات علامه حکیمی دائرة المعارفی است از اخبار و روایات موثق شیعی در همه ابعاد جهان‌بینی و فلسفه تاریخ، اجتماع و انسان‌شناسی، که همگی منطبق با آیات قرآن است و این در واقع همان بازگشت به قرآن و فهم روایات در پرتوی توحید قرآنی است. اما در مورد توحید؛ به تعبیر دکتر شریعتی اگر بخواهیم تمام آموزه‌های دینی را بر اساس روش درست تقسیم‌بندی کنیم باید آن را انشعابی بفهمیم؛ یعنی توحید را سنگ زیربنا و مبنا بگیریم،که تمام آموزه‌های دینی دیگر مثل نبوت، معاد، امامت، عدالت و ... از آن منشعب می‌شود و این اصلی است در هستی‌شناسی و یزدان‌شناسی که پیامد این الهیات توحیدی می‌شود؛ آزادی، برابری و عدالت، آنچنان که در آیه ۲۵ سوره حدید آمده است.

او تاکید کرد: بنابراین جامعه‌ای که قرآن و توحید به آن دعوت می‌کند، جامعه‌ای است که همبستگی معنوی در آن باشد و میزان و ترازو عدالت باشد و عدالت شامل همه عدالت‌هاست از جمله عدالت اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و قضایی. قرآن و پیامبران علاوه بر معنویت انسان را به جامعه آزاد و پیشرفته مادی و معنوی فرا می‌خواندند و این امری است که در برداشت‌های آخرت‌گرا و مادی‌گرا از نوع یونانی و هندی‌زده‌اش دیده نمی‌شود.

به گفته این مدرس دانشگاه، در اجتهادی که علما دارند، چهار منبع قرآن و سنت و عقل و اجماع اصل است، و این عقل در طول تاریخ همان عقل یونانی و ارسطویی بوده (آنچنان که در مسیحیت هم همین عقل ارسطویی و یونانی ملاک بوده) و این ناقص است و وقتی کتاب و سنت بر پایه‌ این عقل ناقص تفسیر شود پیامدش آن می‌شود که از خود و اصل آموزه‌های اصلی توحیدی منحرف، و جامعه تبعیض‌آمیز (جنسیتی و غیره) و سلطه‌گر پدید می‌آید؛ چرا که افلاطون و ارسطو اول اینکه برای طبقه زنان ارزشی قائل نبودند و آنها را در رده حیوانات می‌دانستند و دیگر آنکه آنچنان که اختلافات قومی و جنسیتی را طبیعی می‌دانستند، اختلافات طبقاتی و بردگی را هم توجیه و طبیعی می‌دانستند. درحالی که اسلام و مدینه پیامبر ضد سلطه و ضد تبعیض بود و اینها بخاطر همان عدم تفکیک و عدم توجه به ذات توحید است. انقلابی که ادیان توحیدی کردند این بود که یک خدا هست و همگان در برابر خدا یکسان هستند، بنا بر آیه ۱۳ سوره حجرات که تنها ملاک برتری، اخلاقی است و تفاوت‌ها برای به رسمیت شناختن همدیگر است و همه برابرند.

شریعتی گفت: درحالیکه می‌بینیم به نام دین اعمالی انجام می‌گیرد که متناقض با دین است، مانند اکراه دینی که این ترکیب متناقض است و ضد جوهره دین، چرا که حوزه دین، حوزه آزادی و داوطلبی است. در هر حال اصلی‌ترین پیامد این توحید، همانطور که معتزله می‌گفتند، عدالت است و عدالت تساوی همگانی در برابر خداست و این انقلابی در تفکر بشری بود.

این مدرس فلسفه در پایان بحث و در پاسخ به این شبهه که آیا الحیات و مجموعه فکری تفکیک می‌خواهد جواب‌های علمی و نظام سیاسی و اقتصادی از دل قرآن و توحید در بیاورد؟ گفت: اینچنین نیست، بلکه ما درآموزه‌های توحیدی و قرآنی دایرة‌المعارف الحیات هیچ نظام فنی سیاسی و اقتصادی نمی‌بینیم بلکه هدف، دادن جهت‌گیری کلی به طرف عدالت و آزادی و توسعه این جهانی است که شرط نهایی تعالی معنوی است. 
 
امیر عباس علی زمانی، دومین سخنران با موضوع «زندگی، از نظر تا عمل، با تأکید بر زندگی معنوی استاد محمدرضا حکیمی» سخنان خود را ارائه کرد و به معرفی موضوع بحث خود درباره «معنای زندگی» پرداخت و بیان کرد: همه ما انسان‌ها زندگی می‌کنیم، در حالی که بیشتر زندگی‌ها تکرارِ هم هستند، ما همه غرق در زندگی هر روزی هستیم، زندگی ما در یک مدار بسته هست، همیشه در مقدمه زندگی هستیم و هیچگاه به ذی‌المقدمه نمی‌رسیم. مثل افسانه سیزیف، نماد یک زندگی که محکومانه است و تکرار است و رنج بی پایان. ولی انسان‌هایی هستند که به نظر می‌آید از زندگی هر روزی فراتر رفته‌اند...  علامه حکیمی نمونه یکی از این انسان‌هاست. حکیمی با افراد و گرایش‌های مختلف جامعه ارتباط و برخورد داشت، مارکسیست، سنتی، عارف، عامی و لامذهب و... ولی اصالت داشت. در حقیقت زندگی معنا‌دار دو وجهه دارد: وجه ثبات و وجه دگرگونی. ماندن در درون یک مرز و باز‌آفرینی و گشوده بودن در یافتن. 

علی‌زمانی اصلی ترین فضیلت درونی را تفکر دانست و بیان کرد: بعضی افراد، تفکر دارند ولی طبق تفکر خود زندگی نمی‌کنند. آن چیزی که برای من بسیار زیبا می‌نمود این بود که استاد حکیمی آنگونه که فکر می‌کرد؛ حرف می‌زد، احساس می‌کرد، و زندگی می‌کرد. او مثل آیینه بود. او متوجه بود که معنا یک امر انتزاعی نیست، نمی‌شود در جامعه‌ای که سرشار از فساد اخلاقی است، اخلاقی زندگی کرد؛ فهمیده بود که بدون عدالت، توحید معنا ندارد و در یک جامعه غیرعادلانه، توحید به نقیض خودش تبدیل می‌شود. به گفته ارسطو یک زندگی خوب دو ویژگی دارد: ویژگی‌های درونی و بیرونی (حسن فعلی و حسن فاعلی) معنای زندگی، یک سویه درونی دارد و یک سویه بیرونی. کسانی مثل دکتر شریعتی، علامه حکیمی و استاد مطهری متوجه شده بودند که معنا در خلأ به وجود نمی‌آید، بلکه در درونِ جان ما باید شکل بگیرد ولی کاملا متأثر از بیرون است.

او ادامه داد: استاد حکیمی معتقد بود معنای زندگی در ارتباط با خداوند است اما این ارتباط اگر بخواهد ارتباطی معنادار و دقیق باشد باید در جامعه هم باشد. در مجموع، برداشت من این است که استاد حکیمی خودش نمونه یک زندگی معنادار بود و در ارتباط با او این معنا و حضور احساس می‌شد. وقتی در مغناطیس حکیمی قرار می‌گرفتیم، احساس آن حضور، گرمی و معنا را کاملاً احساس می‌کردیم و دقیقاً کسی بود که آن التزام، آن وفاداری و بر سر آن پیمان و عهد خود، که عالمانه و آزادانه برگزیده بود، تا آخر خط ایستاده و بسیار زیبا و متفاوت بود. حکیمی برای بنده تداعی این شعر مولانا بود:
این نیم شبان کیست چو مهتاب رسیده / پیغمبر عشق است ز محراب رسیده
آورده یکی مشعله، آتش زده در خواب / از حضرت شاهنشه بی‌خواب رسیده
این کیست چنین غلغله در شهر فکنده / بر خرمن درویش چو سیلاب رسیده
این کیست چنین خوان کرم باز گشاده / خندان جهت دعوت اصحاب رسیده؟

به راستی حکیمی به تمام معنا مصداق این سخن پیامبر (ص) بود: «العلماء ورثه الانبیاء، علما وارث انبیاء هستند».
 
استاد حسین انصاری در ادامه به موضوع «سهم علامه حکیمی در گسترش فهم اجتماعی دین» به عنوان جامعه‌اندیشی کم نظیر در جامعه ایران معاصر، پرداخت و گفت: سید جمال الدین اسدآبادی را می‌توان سلسله جنبان فهم اجتماعی دین و سرآمد این حرکت بزرگ در ایران و بلکه خاورمیانه اسلامی معاصر بشمار آورد. تاکید حکیمی بر شخصیت الگویی سید جمال نیز تا حد زیادی به همین جهت بوده است. دیدگاه‌های سید جمال الدین اسدآبادی در نشریه عروة الوثقی منتشر می‌شد. او ناگزیر برای ترویج مسائل سیاسی و اجتماعی، تحلیل‌های خود را به قرآن کریم مستند ساخت، سید جمال اگرچه نتوانست تفسیری کامل بر قرآن عرضه بدارد اما استشهادهای او به وحی الهی، الهام‌بخش بسیاری از مصلحان دینی پس از خود شد. شاگردش محمد عبده و سپس رشید رضا و دیگران، بر همان اساس، تحولی فکری در چارچوب قرآن کریم در دنیای اسلام ایجاد نمودند و در ادامه تفسیر‌های شیعی با گرایش اجتماعی مانند الکاشف از محمد جواد مغنیه و المیزان از علامه طباطبایی تألیف گشت. هر چند قرآن در این گرایش به اقبال خوبی رسید اما عرصه حدیث همچنان تهیدست مانده بود و این نکته بر اهمیت الحیات بیش از پیش می‌افزاید.

انصاری، تفاوت نگرش اجتماعی سید جمال، طباطبایی، و حکیمی را بدین شرح بیان کرد: در هر سه نگرش، نقطه مشترک، همان بستر واحد آغازین برای پیدایش گرایش اجتماعی در دیدگاه آنان است که عبارت از تغییر و تحولات اجتماعی سیاسی در جهان و سپس پیدایش جنبش‌های سوسیالیستی و هجمه‌های جدید به دین و تخدیری دانستن آن و ناتوان خواندن دین از برآوردن نیازهای جامعه در دنیای جدید است.اما تفاوتهایی نیز میان دیدگاه‌های اجتماعی آنان وجود دارد. از جمله اینکه گرایش اجتماعی حکیمی، در هوای تمدن اسلامی، تنفس می‌کرد. به همین سبب، گرایش اجتماعی حکیمی در دهه تمدن نگاری اسلامی در ایران، در قالب کتاب دانش مسلمین نیز عرض اندام می‌کند. زیرا اصولاً تمدن‌نگاری بدون داشتن گرایش اجتماعی متصور نیست. همچنانکه بدیهی است تمدن، پدیده‌ای اجتماعی است و حاصل تکامل و تعالی جامعه است.

او تاکید کرد: نگاه حکیمی، تنها مقصور و محدود به تفسیر و ترجمه قرآن نبود. او حدیث را نیز همتای جداناشدنی قرآن می‌دانست و فهم اجتماعی دین را در گرو تغییر نگرش به حدیث نیز جستجو می‌کرد. اهتمام بالایی که در تفکر تفکیکی استاد حکیمی نسبت به ساحت حدیث وجود داشت، سبب شد تا نگرش اجتماعی‌اش را در حوزه حدیث شیعه نیز بکار بگیرد و در اثر ارزشمند الحیات به ارتقای سطح اجتماعیات، یا همان مباحث و اندیشه‌های اجتماعی شیعه بیفزاید.

عنوان بعدی که انصاری بدان اشاره کرد، اندیشه اجتماعی در تفکر حکیمی بود. او در این باره گفت: دکتر شریعتی و وصی شرعی‌اش علامه حکیمی، اگر بیش از جامعه‌شناسان هموطن و معاصر خود نباشند اما کمتر از آنان، نیز جامعه‌اندیشی نکرده‌اند. آن هر دوان، جامعه‌اندیشان کم نظیری در تاریخ معاصر بودند که در تاملاتشان راه‌ها و افق‌های تازه‌ای فرا روی مباحث اجتماعی گشوده‌اند.
بر خلاف گفته برخی مقاله‌نویسان، حکیمی در بیان اجتماعی بودن انسان، به چند اصل موضوعه در این زمینه اتکا دارد: ۱) انسان موجودی اجتماعی است، در متن جامعه به تکامل می‌رسد. ۲) تأثیرگذاری فرد در جامعه، و تأثیرپذیری از جامعه، تردیدناپذیر است. ۳) وامدار بودن طبقات بالا به طبقات پایین جامعه.

عنوان بعدی در مباحث استاد انصاری «تبدیل مفاهیم دینی از ذهنی به عینی» توسط علامه حکیمی بود که برای مفاهیم یاد شده به چند نمونه اشاره کرد: از جمله، تبدیل کردن عرصه شناخت و فهم عدالت از عالم ذهنی به عرصه حیات اجتماعی انسان محروم؛ همه این مفهوم سخت و ثقیل و در عین حال زیبا، در سخن بلند علامه خلاصه می‌شود: «عدالت یعنی جامعه منهای فقر» این جمله را باید اجتماعی‌ترین تعریفی که از عدالت می‌شود کرد، برشمرد.

حجت الاسلام انصاری سپس از واژه‌ها و ترکیب‌های بکارگرفته یا برساخته علامه حکیمی در بُعد اجتماعی و جامعه شناختی، نمونه هایی را بیان کرد که نشان دهنده تفکر حکیمی در مورد جامعه و مسائل اجتماعی دین است، که حکیمی را به جامعه اندیشی توانا و مغزی متفکر در حوزه اجتماعی تبدیل کرده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها