یکشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۳:۲۹
ضرورت بررسی صبغه نهیلیستی منظومه تصمیم‌گرایی در هایدگر

ابراهیمی در نشست بررسی کتاب «فلسفه و ناسیونال سوسیالیسم» به صبغه نهیلیستی منظومه تصمیم‌گرایی در داستان حضرت ابراهیم اشاره کرد و گفت که همین زمینه باید در مورد هایدگر نیز مورد بررسی قرار بگیرد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، نشست علمی بررسی کتاب «فلسفه و ناسیونال سوسیالیسم مورد هایدگر» شنبه 4 شهریور 1402 با حضور و سخنرانی یاسر فراشاهی‌نژاد، زانیار ابراهیمی و مازیار چابک برگزار شد. این کتاب نوشته اتو پوگلر است و مازیار چابک آن را ترجمه کرده است.
 
چابک به عنوان اولین سخنران، در ابتدای نشست بیان کرد: خوشحالم که می‌توانم نکاتی تاریخی را با شما به اشتراک بگذارم. هدف من از ترجمه فهم بهتر رابطه پل سلان و هایدگر بود. همیشه برای من پرسش بود که چرا سلان بعد از این همه فجایعی که تجربه کرد و به عنوان شاعر پس از آشوویتس شناخته می‌شود چطور توانست به دیدار با هایدگر تن بدهد. تا پیش از 1967 وقتی اتو پوگلر کتاب راه تفکر مارتین هایدگر را می نویسد می‌خواهد کتاب را به سلان تقدیم کند اما سلان اجازه این کار را به او نمی‌دهد. یعنی حاضر نیست نامش در کنار نام هایدگر قرار بگیرد. حتی سلان مارتین بوبر را هم دیگر دنبال نمی‌کند چون او حاضر شده بود با مارتین هایدگر دیدار بکند. بوبر موضع صلح‌طلبانه‌ای داشته و معتقد بوده که ما باید با آلمانی‌ها آشتی کنیم.
 
وی ادامه داد: اما چه شد که سلان و هایدگر دیدار می‌کنند. گشت و گذار می‌کنند و دوبار هم بعد از آن همدیگر را می‌بینند. دیدار اول ادامه‌دار شد و هایدگر بعدها سعی می‌کند برای سلان یک سمت استادی پیدا کند. طبق گزارشی که پوگلر به ما می‌دهد. آیا سلان هایدگر را بخشید؟
 
چابک گفت: پوگلر که دوست مشترک سلان و هایدگر است یک کسی است که تمرکزش بر فلسفه هایدگر هست و مهم‌ترین شارح هایدگر در آلمان هست و در عین حال یک هگل‌پژوه هم هست. کتاب پدیدارشناسی روح هگل را پوگلر ویرایش کرده است و هم در حوزه پدیدارشناسی و هم در حوزه فلسفه، بسیار چهره زبان‌زد و شهیری است.
 
وی اضافه کرد: دوستی پوگلر با هایدگر و سلان سبب شکل‌گیری دو کتاب می‌شود. یکی همین کتاب پیش رو هست که به نوعی به عقیده خیلی‌ها، یک نوع اعاده حیثیت از هایدگر است. بسیاری معتقدند که پوگلر خیلی نرم با هایدگر برخورد کرده است. کتاب دیگری هم پوگلر درباره سلان می‌نویسد.
 
چابک بیان کرد: اما اساسا دعوا بر سر چیست؟ آیا فلسفه با سیاست ارتباط دارد؟ ما در تاریخ فلسفه این نسبت را فقط بین نازیسم و هایدگر نداریم. وقتی به تاریخ فلسفه مراجعه می‌کنیم یاد افلاطون و سیراکیوس هم می‌افتیم. اما آنجا چه اتفاقی افتاد. فلسفه دستش تهی ماند و نتوانست حریف سیاست شود. یک جمله‌ای که پس از حزب نازی هم به هایدگر می‌گفتند این بود که فیلسوف از سیاست برگشت.
 
وی اشاره کرد: در ایران، کتاب‌های خوبی که درباره رابطه بین هایدگر و نازیسم ترجمه شده باشد معرفی نشد. من در مورد تالیف صحبت نمی‌کنم. اولین کتابی که در ایران از مارتین هایدگر چاپ شد کتاب پروفسور اتینگر بود که نامه‌های هانا آرنت بوده به هایدگر. یعنی ما هنوز هیچ درک و فهمی از فلسفه هایدگر نداریم دعوایمان این است که چرا هایدگر عضو نازی شده. آن کتاب هم به زعم خیلی از پژوهشگران، ژورنالیستی‌ترین کتابی است که می‌شد درباره او نوشته شود. اولین بار نامه‌هایی که بین آرنت و هایدگر بود را اتینگر منتشر می‌کند و در آنجا هایدگر یک چهره زن‌ذلیل و هوس‌باز است که آرنت را فریب داده و به نوعی پرسش این است که چرا آرنت دارد این رابطه را ادامه می‌دهد؟ یکی از جواب‌هایی که می‌شود گفت این است که احتمالا پرده بکارت هانا آرنت را هایدگر دریده است. صرف بحث همینقدر ژورنالیستی و آبکی است.
 
چابک گفت: کتاب بعدی کتاب هایدگر و امر سیاسی نوشته میگل د بیستگی است که سیاوش جمادی آن را ترجمه کرده. این کتاب مفصلی است و سعی می‌کند صادقانه برخورد کند اما نکاتی که پوگلر در این کتاب اشاره می‌کند را ناگفته می‌گذارد. نسبت بین هایدگر و نیچه، جنگ داخلی فلسفه و تنزل روح به هوش. این مباحث ناگفته می‌ماند.
 
وی افزود: دو کتاب تا کنون منتشر شده در ایران، کتاب «روشنفکران و سیاست» نوشته مارک لیلا و یکی دیگر «فیلسوفان هیتلر» از ایوان شرات. هر دو این‌ها به نوعی ژورنالیستی هستند و از طرفی کم‌خطا نیز نیستند. یک جا نویسنده، هایدگر را در کتاب یک شارلاتان معرفی می‌کند. مثلا معتقد است که افکار هایدگر با تار و پود افعال نازی‌ها در هم تنیده شده و خواسته از هانا آرنت سواستفاده جنسی کند و به نوعی فراتر از آرگیومنت‌هایی است که در آن کتاب ذکر شده. ‌شاید واقعیت داشته باشد اما آن نویسنده نتوانسته به خوبی بحث را توسعه دهد و اینکه چطور می‌خواهد هستی و زمان را به نازی نسبت بدهد. یا این ادعا را بکند که نازی‌ها از دل هستی و زمان بیرون آمده‌اند. دازاین چطور می‌تواند با هیتلر نسبت برقرار کند. در نتیجه ناگفته می‌ماند.
 
چابک بیان کرد: در کتاب ایوان شرات هم، اطلاعات غلط وجود دارد. مثلا می‌گوید هایدگر یک الزام سیاسی را در مورد کمیسیون نیچه تصدیق کرد. اما بعد نمی‌گوید هایدگر به اعتراض اینکه نازی‌ها می‌خواستند نیچه را سانسور کنند از کمیسیون خارج می‌شود. این به معنای تطهیر واقعیت نیست؛ بحث سر این است که واقعیت باید گفته شود و حال ما تحلیل کنیم که چه اتفاقی رخ داده است.
 
وی ادامه داد: بحث اتو پوگلر در کتاب پیش رو را باید به صورت طولی دید. یعنی این درست است که تمرکز مطالعاتی ما بین سال‌های 1933 تا 1945 هست اما یک سری اتفاق‌ها و وقایع قبل از آن رخ داده است و یک سری حین آن و یک سری هم بعد از آن اتفاق‌ها اتفاق‌ افتاده است. پس اگر بخواهیم پدیده را به درستی بفهمیم نیاز داریم که در طول این زمان حرکت کنیم و بفهمیم که این چه تحرکاتی داشته است. جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد. بدیهتا ما برای فهم جنگ جهانی دوم باید به سراغ جنگ جهانی اول برویم. خیلی خلاصه، شکست آلمان در جنگ جهانی، معاهده ورسای، تحقیر آلمان و غرامت‌های سنگین و از دست دادن بخشی از تمامیت ارضی آلمان، بیکاری، تورم، رکود، نه تنها در آلمان بلکه در آمریکا نیز بحران سال 1929 و 1930 رخ می‌دهد. همه این‌ها به نوعی توانست خشم و نفرتی را در آلمان بسیج کند. نازی‌ها توانستند از این اتفاق‌ها نتیجه بگیرند که عامل تمام بدبختی‌های کشور ما یهودی‌ها هستند.
 
چابک گفت: این اتفاق در فرانسه نمی‌توانست رخ بدهد. نکته‌ای یک خطی که پوگلر اشاره می‌کند، ماجرای دریفوس است. در فرانسه ماجرای دریفوسی در اواخر قرن 19 رخ می‌دهد که مانع از این می‌شود که یهودیان عامل تمام بدبختی‌ها بشوند. دریفوس یک افسر یهودی بود که در ارتش فرانسه کار می‌کرد. اسنادی در سطل آشغال پیدا شد که اطلاعات انبار مهمات فرانسه را به آلمان لو داده بود. همه گفتند کار دریفوس است چون یهودی بود. چند سال او را به جزیره شیطان تبعید می‌کنند بعدها مشخص می شود کار دریفوس نبوده است. این ماجرا یک افتضاح قضایی برای کشور فرانسه می‌شود. در عین حال برای روشنفکری نیز خوب نبود. یک عده موافق او بودند و یک عده مخالف او. یهودستیزها می‌گفتند کار دریفوس بوده است. در همین دوران زولا مقاله‌ای می‌نویسد با عنوان «من متهم می‌کنم» که خطاب به رییس جمهور فرانسه بود و نقطه عطف روشنفکر ی ما به حساب می‌آید. در فرانسه مسئله حل شده بود که نمی‌شود زیاد روی ماجرای دریفوس مانور داد و به نوعی باید خط بطلانی کشید بر اینکه همه بدبختی‌ها زیر سر یهودی‌هاست.
 
زانیار ابراهیمی مترجم چند اثر در حوزه الهیات سیاسی، به عنوان یکی از سخنرانان این نشست بیان کرد: من سعی می‌کنم از جنبه الهیاتی توضیحی ارائه کنم. این پرسش که از حیث الهیاتی و اندیشه‌ای، چرا هایدگر می‌توانست با نازی ارتباط برقرار کند؟ این دو کاملا، متفاوت از هم نبودند. سعی می‌کنم رمزگان‌هایی از کتاب را بشکنم. صفحه 42، آخر صفحه، یک سوالی مطرح می‌شود. آن هم وقتی به فرد گفته می‌شود معنای نهایی را همیشه در لحظه دریابد. این آخرت شناسی مسیحی و واقعیت انضمامی زمانه سوال ایجاد می‌کند که آخرت‌شناسی مسیحی چرا باید از واقعیت انضمامی زمانه معلوم باشد؟ این‌ها چه ربطی به هم دارند؟
 
وی ادامه داد: هیچ سخن و تفسیری سخن و تفسیر نهایی نیست. اما مهم است که چرا می‌شود چنین امکانی را در فلسفه اگزیستانسیالیسم فعال کرد و چنین امکانی را زنده کرد. یک نقل قول دیگر صفحه 52 است. می‌گوید هایدگر از صدر اعظم ائتلاف ملی انتظار داشت که خود را بالاتر از حزبش بداند نه قضایا و برنامه‌های حزب و ایده‌ها و جهان‌بینی تبلیغ شده بلکه مواجهه خلاقانه با موقعیت منحصر به فرد باید ملاک و معیار باشد. از منظر الهیاتی که ببینیم اینکه می‌گوید مواجه خلاقانه با موقعیت منحصر به فرد؛ این مواجهه خلاقانه چطور رویارویی با موقعیت است؟ من سعی می‌کنم این را توضیح بدهم.
 
هایدگر ایدئولوگ نازی‌ نبود
 
ابراهیمی اضافه کرد: به عقیده من تا این حد نمی‌توان پیش رفت که هایدگر را ایدئولوگ نازی‌ها بدانیم. من معتقدم که گرچه این حرف، سهمی از حقیقت دارد ولی کارل اشمیت و هایدگر جدا از هم نیستند. کارل اشمیت و هایدگر و کیرکگور در ترس و لرز جدا از هم نیستند. حتی سارتر. من این‌ها را در منظومه تصمیم‌گرایی می‌گذارم. این منظومه تصمیم‌گرایی یک منظومه‌ای هست که ذاتا نهیلیستی است و ذاتا روی هیچ زمینی نمی‌ایستد و استوار نمی‌شود هیچ معیار و ملاک و میزانی ندارد. سارتر در این مجموعه نیست ولی اینقدر نیروی عاطفی تصمیم، نیرویی چیره است که حتی سارتر هم از آن دور نمی ماند.
 
وی بیان کرد: یک جوانی سراغ سارتر می‌رود و سوال می‌کند که بین مادرم و میدان جنگ نمی‌دانم باید سمت کدام را بگیرم. سارتر می‌گوید هیچ معیار و ملاکی نیست و هیچ کس نمی‌تواند به تو بگوید که بنا به یک قاعده فلسفی و اخلاقی، تو باید در جنگ شرکت کنی یا باید از مادرت نگهداری کنی. تو باید تصمیمی اتخاذ کنی و تمام مسئولیت و اضطراب تو در این تصمیم است. هیچ کس به کمک تو نمی‌آید.
 
ابراهیمی گفت: همانطور که در کتاب هم هست، فرانسوی‌ها با آلمانی‌ها فرق دارند. آن‌ها یک موانعی دارند که به نازیسم ختم نمی‌شود. ولی آلمان‌ها خیلی مستعد این نازیسم هستند. یک مثال درمورد کارل اشمیت است. کارل ظاهرا ایدئولوگ بود ولی سوال این است که حاکم اشمیتی چطور حاکمی است؟ حاکمی است که در وضع استثنایی تصمیم می‌گیرد. وضع استثنایی وضعی است که هنجارمندی‌ها در آن وضع، به محاق می‌روند. هیچ قاعده‌ و قانون موضوعه‌ای کار نمی‌کند و وجود ندارد. حاکم باید تصمیمی اتخاذ کند و آن تصمیم باز بر هیچ زمینه‌ای استوار نیست. حاکم اشمیتی هم همینطور است.
 
وی ادامه داد: گرچه کارل اشمیت مومن مسیحی و سرسختی است اما این باعث نمی‌شود که اشمیت، سیاستش نهیلیستی نباشد. هرچقدر که آدم مومنی هم باشد، باز نهیلیستی است چون حاکمش بر فراز هر نوع هنجارمندی می‌ایستد. این صبغه نهیلیستی است که در این منظومه تصمیم‌گرایی معنا می‌شود. یک مثال دیگر از ترس و لرز؛ موقعی که ابراهیم تصمیم می‌گیرد اسماعیل را ذبح کند آیا می‌تواند صحبت کند؟ او به میانجی حرف کلی، نمی‌تواند حرفی بزند چون حرف که بزند وارد مقوله اخلاقی و عقلانی می‌شود. زبان اساسا خانه امر کلی است. حرف که بزند مجبور است کارش را توجیه کند و اگر وارد امر کلی شود کارش اصلا جنایت و غیراخلاقی است و از سر ایمان نیست. ابراهیم ساکت است. نه به اسحاق نه به اسماعیل حرفی نمی‌زند. حتی در ذهن و روحش با شخص خودش هم صحبت نمی‌کند. ابراهیم نمی‌تواند چیزی بگوید چون آن مواجهه با خدا یک مواجهه رازآمیز خوف‌آلود است و برای همین سکوت مطلق است. این امر کلی کاملا به محاق می‌رود. اینجا همان صبغه نهیلیستی منظومه تصمیم‌گرایی خودش را نشان می‌دهد. ما باز هم اینجا بر هیچ زمینی نمی‌ایستیم. حال در هایدگر نیز باید بررسی کرد که آیا هایدگر هم چنین است یا نه؟
 
یاسر فراشاهی‌نژاد مترجم و مولف آثاری در حوزه مطالعات ادبی و اندیشه ایران معاصر دیگر سخنران این نشست، بیان کرد: مسئله کتاب  نسبت اندیشه‌های ناسیونال سوسیالیستی و فلسفه هایدگر است. در مورد بخش اول کتاب متخصصان هایدگر باید صحبت کنند و اینکه چه نسبتی برقرار هست ما بین فلسفه هایدگر و ایدئولوژی‌های رادیکال چه در آلمان نازی و چه در مشرق زمین. مسئله من مرتبط با جستار آقای ایمان هاشمی است که به بخش دوم کتاب مربوط است. مسئله من مسئله تاثیر هایدگر و برداشتی است که ما ایرانیان در ایران معاصر نسبت به هایدگر داشته‌ایم.
 
وی ادامه داد: این برای من مهم است که ما چه تاثیری از هایدگر گرفته‌ایم و هایدگر در جهان معاصر ما ایرانیان، چه تاثیری داشته است. آقای هاشمی بسیار خوب این تاثیر را شرح و تفسیر کرده‌اند. او با طرح مسئله غرب‌زدگی نقش مهمی در سیاست ایران داشته است.
 
فراشاهی‌نژاد بیان کرد: جریان‌های ایدئولوگ ضد عقل در ایران متاثر از احمد فردید است. خیلی‌ها به شکل مستقیم تحت تاثیر اندیشه‌های او هستند. این آل احمد است که این اندیشه را در سطح جامعه عمومی می‌کند و تاثیر بسیار گسترده‌ای بر نویسندگان بعد از خودش می‌گذارد. ظاهرا نویسندگان ما به این نتیجه می‌رسند که مشکل اصلی ما غرب هست و این خودش به نظرم یکی از عواملی است که در مقطعی روشنفکران ما را با جریان‌های سنت‌گرای ضد غرب همراه می‌کند و سبب‌ساز بسیاری از وقایع تراژیک در ایران می‌شود.
 
وی ادامه داد: اما مسئله من این است که ما نباید این اعتبار را به احمد فردید بدهیم که با برداشت خاصی که از هایدگر دارد سبب‌ساز و جریان‌ساز یک انقلاب فکری در ایران شده است. من مایلم بیشتر زحمت فردید را نقطه عطفی در ادامه یک جریان بدانم جریانی که به نظر من، از اواخر دوران قاجار با تاثیر خاصی که از شاهزادگان قجری از ایران باستان داشتند شروع می‌شود. بعدها ناسیونالیسم نیمه‌درباری شکلی حکومتی پیدا کرده است.
 
فراشاهی‌نژاد به مجله ایران باستان اشاره کرد و گفت: به این مجله کمتر توجه شده است. همزمان با جریان‌های فاشیستی در آلمان نازی این جریان شکل می‌گیرد و سعی می‌کند بین باستان‌گرایی و تفکر آریایی و نازیسم همپیوندی ایجاد کند. رد پای این جریان را حتی در روشنفکران ایرانی نیز می‌بینیم؛ از ایران‌شهر بگیرید تا صادق هدایت و دیگران، این جریان باستان‌گرایی رمانتیک وجود دارد که با جریان‌های هویت‌گرا همراه می‌شود تا می‌رسد به احمد فردید و خوانش خاصی که از هایدگر دارد.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها