کتاب حاضر دو بخش دارد؛ در بخش اول این موضوع بررسی میشود که برترین مجریان در صنایع مختلف چطور از مهندسی معکوس برای کشف بینشهای پنهان، کسب مهارتهای جدید و شکوفا کردن خلاقیتشان استفاده میکنند. تکنیکهای آنها کشف و روشهایی شناسایی میشود که همه میتوانیم برای یافتن الگوها و تشخیص فرمولها به کار ببریم و مشخص کنیم دقیقاً چه چیزی باعث میشود کارمان اثرگذار، خاص و منحصربهفرد شود.
در بخشی از مقدمه کتاب آمده است: «رقابت استیو جابز و بیل گیتس تمامی عناصر شاهکارهای شکسپیر را دارد: قهرمانانی که کامل نیستند، درگیری بیپایان، اتحاد ازهمپاشیده، خیانت، انتقام، خالی کردن هیجان و حتی مرگ غمانگیز زودهنگام. در قلب این داستان، دو شخصیت تحسینبرانگیز قرار دارند: جابز، آرمانگرایی خلاق و متفکر و گیتس، استاد باهوش برنامهنویسی. هیجان این داستان به قدری است که وسوسه میشویم شخصیت، عیوب و نبوغ آنها را با دقتی افراطی بررسی کنیم.
اما چیزی که داستان آنها را جذابتر میکند فقط پیچیدگیهای آنها یا دهها سال رقابت بر سر متحول کردن آیندۀ رایانههای شخصی نیست. آنچه معمولاً دیده نمیشود اما آرام و خاموش بارها و بارها در داستان هر دوی آنها ظاهر میشود و به نوعی همیشه نقش مهمی را در پس بزرگترین نوآوریهای آنها ایفا میکند مهندسی معکوس است.
جابز و گیتس، هر دو، از واکاوی محصولات همعصران خود، استخراج بینشهای مهم و ایدههای جدید از دل آنها و استفاده از آن درسها برای توسعۀ محصولات جدید منفعت زیادی بردهاند. البته آنها تنها نیستند. این کار در تاریخ محاسبات و رایانه متداول است و اقدامات مستقلِ درخشان در این عرصه چندان دیده نمیشود. این داستانِ کاوشگران نوآور است که از یکدیگر یاد میگیرند، ایدهها را از منابع مختلف میگیرند و با هم ترکیب میکنند و محصولات و فناوریهای جدیدی را معرفی میکنند که نسخه تکاملیافته نوآوریهای پیشین هستند. شاید تصور کنید مهندسی معکوس در بیرون از دنیای محاسبات و رایانه ارزش چندانی ندارد، ولی کاربردهای آن بهطور شگفتآوری گسترده، اجرایی و اثرگذار هستند. درواقع، همانطور که در ادامه خواهید دید، مهندسی معکوس فقط ابزار محبوب غولهای تجاری نیست، بلکه معمولاً غولهای ادبی، سرآشپزهای برندهی جایزه، اسطورههای کمدی، موسیقیدانان مشهور و تیمهای ورزشی قهرمان هم از آن استفاده میکنند.
از همه مهمتر، در کارتان میتوانید از مهندسی معکوس استفاده کنید تا از همعصران خود بیاموزید، ایدههای ارزشمند را استخراج کنید و کار خود را در مسیرهای هیجانانگیز جدید رشد و گسترش دهید.»
در بخش دیگری از مقدمه کتاب آمده است: «اگر این حکایت باعث میشود درباره جابز و گیتس دچار تعارض شوید، بهتر است کمی موضوع را بشکافیم. چند واقعیت مهم وجود دارد. اول، زیراکس هیچ قصدی برای فروش انبوه رایانههای ارزانقیمت به بازار نداشت. دلیل اینکه بیشتر مردم هرگز نام آلتو را نشنیدهاند این نیست که جابز این ایده را دزدیده است، چون زیراکس تواناییهای فناوری خود را کشف نکرده بود. دوم، مایکروسافت قبل از اینکه گیتس مکینتاش را ببیند، روی یک رابط کاربری گرافیکی کار میکرد. جابز این قضیه را نمیدانست اما گیتس هم به اندازهی او شیفتهی رایانههای زیراکس بود. در نهایت، نه جابز و نه گیتس نمیخواستند به سادگی فناوری زیراکس را تقلید کنند. آنها به دنبال بهبود آن به روشهای منحصربهفرد بودند. اپل قصد داشت رایانهها را کاربرپسند کند. مایکروسافت ساخت رایانههای ارزان را در اولویت قرار داد. هر دو شرکت ایدهای را که کمتر از آن استفاده شده بود شناسایی کرده و برای بهتر کردن آن تلاش کردند.»
ساختار کتاب
کتاب حاضر دو بخش دارد؛ در بخش اول این موضوع بررسی میشود که برترین مجریان در صنایع مختلف چطور از مهندسی معکوس برای کشف بینشهای پنهان، کسب مهارتهای جدید و شکوفا کردن خلاقیتشان استفاده میکنند. تکنیکهای آنها کشف و روشهایی شناسایی میشود که همه میتوانیم برای یافتن الگوها و تشخیص فرمولها به کار ببریم و مشخص کنیم دقیقاً چه چیزی باعث میشود کارمان اثرگذار، خاص و منحصربهفرد شود.
از این طریق به اِشکال ذاتی نسخهبرداری دقیق و کامل پی خواهیم برد و اهمیت اصلاح فرمولها را با روشهایی بررسی میکنیم که طرحهای برنده را با نقاط قوت منحصربهفرد ما ترکیب میکنند. همانطور که در ادامه خواهیم دید، در بیشتر موارد، کپی کردن یا اتکای بیش از حد به دستورالعملهای اثباتشده استراتژیای بازنده است که به ندرت نتایج بهیاد ماندنی بهبار میآورد. با اینحال، نادیده گرفتن کامل فرمولهای اثباتشده و مخاطبان را در افکار جدید و ابتکارها غرق کردن هم به همان اندازه خطرناک است.
علت این موضوع بررسی میشود و یاد میگیریم که چگونه برخی از مبتکرترین افراد جهان با موفقیت فرمولها را رشد و گسترش میدهند و روشهایی خلق میکنند تا از انتظارات مخاطبان برای بهبود محصولشان بهره بگیرند نه اینکه مخالف انتظارات آنان عمل کنند و از روشهای بهکارگیری استراتژیهای آنها در کار خودمان حرف خواهیم زد.
بخش دوم درباره تبدیل دانش به مهارت است. مهندسی معکوسِ اجزای لازم برای تولید اثر هیجانانگیز یک چیز است و اجرای درست کار بر اساس دانش کسبشده چیزی دیگر.
مهندسی معکوس اغلب با نوعی نگرانی همراه است؛ چون متوجه میشوید بین چیزی که قصد تولید آن را دارید و مهارتهای موجودتان شکاف بزرگی وجود دارد. در فصلهای این بخش نقشهای برای ارزیابی این «شکاف بین چشمانداز و توانایی» با استفاده از طیف وسیعی از استراتژیهای مبتنی بر شواهد ارائه میشود که به شما قدرت میدهد بر مهارتهای جدید تسلط پیدا کنید.
یاد خواهیم گرفت یک تابلوی امتیازات ساده چگونه میتواند به بهبود کمک کند، چرا بیشتر افراد تعریف محدودی از کار عملی دارند و چرا بیشتر بازخوردها به شکلی حیرتانگیز مخرب هستند. کشف خواهیم کرد که خبرگان چطور آینده را پیشبینی میکنند (و این موضوع چه چیزی دربارهی مهارت به ما میآموزد)، چه زمانی بهترین زمان برای درخواست بازخورد است و بهتر است از متخصصی که میخواهید محصول موفقش را تجزیه و تحلیل کنید چه پرسشهایی بپرسید. از این گذشته، فرصتهای عملی مختلف برای گسترش مهارتهای خود و ارتقای تواناییهایمان به بالاترین سطح بدون به خطر انداختن شغل یا شهرتمان را نیز شناسایی خواهیم کرد.
در طول این راه، با افراد جذابی روبهرو میشویم که داستانهای فوقالعادهای دارند. با هنرمندی مشهور آشنا خواهیم شد که بدون تحصیلات رسمی مسیر حرفهای خود را مهندسی معکوس کرد، رئیسجمهوری که انتخاب تاریخیاش قدرتِ ترکیب ایدهها را نشان میدهد و نویسندهی کتابی پرفروش که ناتوانیاش در تقلید از قهرمانهای محبوبش باعث شد سبک ادبی جدیدی خلق کند.
در سراسر این کتاب، طیف وسیعی از استراتژیهای کاربردی را میبینید که بر اساس جدیدترین تحقیقات پایهریزی شدهاند. مطالعات بررسیشده بسیاری در حوزههای مختلف پوشش داده میشود از جمله عصبشناسی، زیستشناسی تکاملی، انگیزش انسانی، روانشناسی ورزشی، یادگیری، حافظه، تخصص، ادبیات، فیلم، موسیقی، بازاریابی، کسبوکار و علوم رایانه؛ تمامی آنچه که چراغ راهی تازه خواهد بود بر توانایی در رمزگشایی اجراهای استادانه، بالا بردن مهارتهایمان و تولید آثاری ارزشمند.
در پایان این کتاب، مهارت جدید مهمی یاد میگیرید. مهارتی که به شما قدرت پیاده کردن چیزهایی را میدهد که تحسین میکنید، تا دقیقاً مشخص کنید چطور کار میکنند و از این دانش برای ساخت فرمولهای ابداعی و برندهای استفاده کنید که منحصراً به خودتان تعلق دارند.
نظر شما