سه‌شنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۸:۳۳
دیدگاه فلاسفه درباره طمع انسان

هیچ کس دوست ندارد خود را حریص بداند، اما اگر خود را از نزدیک بررسی کنید، احتمالاً جنبه‌هایی از زندگی خود را خواهید یافت که حداقل به طمع آلوده شده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، ترجمه کامران برادران: هزیود، شاعر بزرگ یونانی، زمانی نوشت: «همه چیز به اندازه‌ لازم. اعتدال در همه چیز بهترین است.» این حکمتی است که در تمام سنین، مراحل و جنبه‌های زندگی پیشنهاد می‌شود. نوشیدن آب چیز خوبی است، اما نوشیدن بیش از حد آن خطرناک است. ‌سخت کار کردن خوب است، اما فرسوده کردن خود نیز خوب نیست. خوب بودن عالی است، اما یک دلقک وحشتناک است. اعتدال در همه چیز بهترین است.

اما، تعیین اینکه این مرزبندی از کجا آغاز می‌شود، همیشه آسان نیست‌ و یک مثال عالی از آن مربوط به دارایی و ثروت است. اکثر ما قبول داریم که داشتن اشیا یا حداقل داشتن حق مالکیت چیز خوبی است. خرید گوشی، داشتن ماشین یا داشتن لباس شخصی اشکالی ندارد. اما به همان اندازه درست این است که بیشتر مردم نسبت به دنیایی که هم میلیاردرها در عمارت‌های بزرگ و هم کودکانی که به دلیل سوء تغذیه می میرند احساس ناراحتی می‌کنند.

حرص، بخل، حسد و کینه‌توزی رذیلت محسوب می‌شوند. سوق دادن وسواس‌آمیز خود به سوی مسائل مادی همچنان ‌گمراه‌کننده یا در بدترین حالت کاملاً غیراخلاقی تلقی می‌شود. پس چه زمانی ثروت تبدیل به طمع می‌شود؟

تعیین دقیق زمانی که انسان‌ها برای اولین بار چیزی را «مال من» نامیدند دشوار است، اما ردیابی فلسفه و قانون مالکیت بسیار آسان‌تر است. یکی از بزرگ‌ترین نام‌هایی که این موضوع را در نظر گرفت، فیلسوف انگلیسی قرن هفدهم جان لاک بود.

از فلسفه سیاسی لاک به عنوان یک تأثیر عمده بر اعلامیه استقلال ایالات متحده یاد می‌شود، اما آرای وی به‌شکلی فراگیر به انقلاب فرانسه و جنبش‌های اصلاحات بزرگ بریتانیا نیز وارد شد. کار او در زمینه مالکیت شاید یکی از مهم‌ترین نکات در اندیشه او باشد.

عموما چنین تلقی می‌شود که لاک دیدگاه «استفاده منصفانه» از دارایی را اتخاذ کرده است، هرچند که بحث‌هایی در این زمینه وجود دارد. او استدلال کرد که می‌توان هر ملکی را که دارای معیارهای زیر باشد، در اختیار داشت:

- می‌توان آن را قبل از فاسد شدن استفاده کرد (به عنوان مثال، ما انبارهای زیادی از مواد غذایی نداریم که از میان می‌روند).

- «مقادیر خوب و کافی» از یک چیز را برای همه باقی بگذارد (به عنوان مثال، یک نفر نمی‌تواند مالک تمام زمین‌های یک کشور باشد).

- دارایی باید از کار و تلاش خود شما یا آنچه که او «مخلوط کردن کار شما» با آن چیز می‌نامد حاصل شود (مثلاً اگر مزرعه‌ای را کشاورزی کنید، مزرعه و محصول آن مال شما می‌شود).

اگر بخواهیم از این قوانین پیروی کنیم، تصور دنیایی از طمع و نابرابری سخت به نظر می‌رسد. هر کس می‌تواند آنچه را که می‌خواهد داشته باشد و به دست آورد، به شرطی که به اندازه کافی باقی بماند تا دیگران نیز به آنچه می‌خواهند برسند.

اما، ابهامات زیادی در این قوانین وجود دار‌د و پول چیزها را تغییر می‌دهد. پول، به خصوص پول مدرن به شکل اعداد دیجیتال روی صفحه، خراب نمی شود‌ و، به لطف بانکداری مدرن، هیچ محدودیتی برای مقدار پول در گردش وجود ندارد: یک بانک می‌تواند‌ هر بار که به شما کارت اعتباری یا وام می‌دهد، به معنای واقعی کلمه پول ایجاد ‌کند (اگرچه، در عمل، کشورهای کمی اجازه چنین کاری را می‌دهند‌ این و محدودیت‌هایی برای خلق پول ایجاد می‌کند). بنابراین، مهم نیست که یک نفر چند میلیارد دلار خلق کند، همیشه پول «خوب و کافی» برای دیگران نیز وجود خواهد داشت. (البته، در عمل، ایجاد مداوم پول‌های جدید عظیم منجر به تورم شدید می‌شود، و ارزش پول را برای همه کاهش می‌دهد. با این حال، حتی اگر بخواهیم امروز ایجاد پول جدید را ممنوع کنیم، یک هوادار نظریات لاک می‌تواند استدلال کند که در حال حاضر برای توزیع سخاوتمندانه در سراسر جهان بیش از اندازه کافی پول وجود دارد.‌)

بنابراین، پول چیزهایی را برای معادله لاک تغییر می‌‌دهد. پول خراب نمی‌شود و همیشه حداقل مقداری از آن برای بقیه وجود خواهد داشت. حتی استدلال شده است که لاک، به دور از حمایت از یک فلسفه برابر و توزیعی، می تواند به راحتی از انباشت افسارگسیخته سرمایه داری ثروت حمایت کند. لاک نوشت که به دلیل پول، «حالا یک نفر می‌تواند... دارایی نامتناسب و نابرابر زمین باشد... و نسبتاً بیش از آن چیزی که خودش می‌تواند استفاده کند، زمین داشته باشد».

این ایده که طمع جزء ضروری انسان (یا حداقل حیوان) بودن است، حداقل به افلاطون برمی‌گردد و از آنجا تاریخ فلسفی غنی دارد. امروزه، این ایده اغلب به شکل روانشناسی تکاملی یا ژنتیک به خود می‌گیرد که نمونه آن ایده «ژن خودخواه» ریچارد داوکینز است.

یکی از متفکرانی که این موضوع را به چالش کشیده است، پیتر سینگر است. سینگر این واقعیت را تصدیق می‌کند که تکامل بر روی رقابت خاصی کار می‌کند، یعنی قوی‌ترین‌ها ژن‌های خود را منتقل می‌کنند. اما او همچنین معتقد است که این اشتباه است که این موضوع را کاملاً با حرص یا خودخواهی مرتبط کنیم. به عقیده او، همکاری و روابط سازنده به همان اندازه برای بقا حیاتی هستند.

سینگر استدلال می کند که میل به انجام کار خوب، سخت‌کوشی و موفقیت بخش‌های تحسین‌برانگیزی از شرایط بشری است، اما زمانی که آنها به افراط کشیده شوند، به طمع تبدیل می شوند. این خط زمانی به وجود می‌آید که فقدان بیشتر - به‌ویژه، میل به ثروت مادی - تنها کانون زندگی باشد. زمانی است که تا دیروقت کار کردن یا دائماً به دنبال ترفیع بودن بر خانواده، دوستان و شفقت مشترک انسانی اولویت داده می‌‌شود.

هیچ کس دوست ندارد خود را حریص بداند، اما اگر خود را از نزدیک بررسی کنید، احتمالاً جنبه‌هایی از زندگی خود را خواهید یافت که حداقل به طمع آلوده شده است. همه ما باید هر از گاهی خودمان را بررسی کنیم.

منبع: 
https://bigthink.com/thinking/greed-philosophy-wealth-john-locke/

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها