کتاب «آقا شیکه، ملای کارگردان» خاطرات داستانی طلبه شهید «سیدحسن حسینی» از شهدای دوران دفاع مقدس استان گلستان است که به قلم «مریم یوسفیپور» به نگارش درآمده است.
«آقا شیکه، ملای کارگردان» نوشته مریم یوسفیپور» در 202 صفحه به رشته تحریر در آمده است و از سوی انتشارات« نورالشهدا» منتشر شد.
شهید «حسینی» بازیگر و کارگردان تئاتر، روزنامهنگار، عکاس، طلبه و دانشجوی دانشکده هنرهای زیبا بود؛ یعنی شخصیتی چند بعدی داشت؛ از این رو نویسنده تلاش کرده است با مصاحبه با اعضای خانواده، دوستان و همرزمان شهید حسینی، به تمامی ابعاد زندگی این شهید بزرگوار از دوران کودکی تا لحظه شهادت بپردازد.
نام کتاب نیز برگرفته از ابعاد شخصیت شهید می باشد، آخرین فعالیتهای شهید «حسینی» برگزاری تئاتر در مناطق جنگی برای رزمندگان و اداره واحد سمعی بصری تبلیغات لشکر 25 کربلا است.
بخشی از متن کتاب:
«نامه ای به پدرم»
بسم خیر السماء
پدر عزیز و بزرگوارم،سلام علیکم...
از خوزستان برایت نامه مینویسم، از این سرزمین گرم، از صحرای تفتیده از دیار دوستان...
کنار کارونم و با خروشش آشنا، گاهی نیز به اروند می زنم لذتی دارد شنا در آن و گاه خود را می سپارم به آب که سر از فرات درآورم و می دانم که خواهم رفت، اما...
میخواستم برایت نامه بنویسم، مستاصل بودم تا به امروز، میدانی که حالم خوب است که اگر خوب نبودم، اینجا برایم جایی نبود، چشمانم اما کمی میسوزد و گاهی سرفهای میکنم، تاول کوچکی بر دست چپ دارم، سوغات دشمن اگر جز این باشد که دشمنیاش کامل نمیشود.
پدرم، اینجا آمدیم خواستهایم که بمانیم، خواستهایم که ذلیل نباشیم، خواستهایم که نام داشته باشیم، خواستهایم که خودمان باشیم، خواستهایم که نام بچههایمان را خودمان بنهیم، خواستهایم که راحت به مسجد برویم، خواستهایم آزادانه در جماعت باشیم، خواستهایم که نان از گندم خود بخوریم، خواستهایم که ...
اما دشمن نخواست، بر او تاختیم، ذلیلش کردیم، دیدند خواسته ما ذلت آنهاست، با تمام قوا تجهیز شدند، ما اندکیم و آنها بی شمار جمعیت، لیک بر آنها تسلط یافتیم و تو بارها و بارها لذت پیروزی را خود دیدی و خود غبار راه را بر چهرهات دیدی و با خون خود شست و شو دادی.
نظر شما