سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - ماهرخ ابراهیمپور؛ «راستی راستی آدم باید کتابفروش باشد تا قدر و قیمت ذبیحالله منصوری را بشناسد. من کتابفروش هر وقت دست میکنم و از زیر میز یک سینوهه تمیز و خوشگل در میآورم و با هزار منت به مشتری میدهم برایش طلب آمرزش میکنم. در این ایام کسادی و کمبود کاغذ و کم شدن تخفیفهای فروش فقط منصوری است که ما را نجات میدهد. چه حیف که کتابهایش سهمیه بندی شده و الا من آنها را پانصد تا پانصد تا سفارش میدادم.» این سطوری از یادداشت کریم امامی درباره ذبیحالله منصوری است.
این یادداشت از آن جهت اهمیت دارد که به دلیل شیوه کاری ذبیحالله منصوری، کمتر روشنفکری حاضر میشد درباره او با نگاهی مثبت مطلبی بنویسد. هرچند بسیاری از استادان و نویسندگان با خواندن کتابهای او به کتابخوانی روی آورده یا به تاریخ و ادبیات علاقهمند شده بودند، اما معمولاً از بیان این واقعیت پرهیز میکردند.
ذبیحالله منصوری نویسنده و مترجمی است که سوژه فیلم مستند «مشتزنی در رینگ ترجمه» به کارگردانی حنیف شهپرراد شده است؛ مستندی پرترهمحور که به شخصیت و کارنامه منصوری میپردازد.
در این فیلم، رضا بهبودی نقش ذبیحالله منصوری را ایفا میکند و روایت اصلی آن بر اساس مصاحبه اسماعیل جمشیدی با منصوری شکل گرفته است؛ دو مصاحبهای که جمشیدی در جوانی با این نویسنده و مترجم انجام داده و مصاحبه دیگری که در سالهای پایانی عمر او انجام داده که هر دو مصاحبه در زمانه متفاوتی به لحاظ تاریخی انجام شده است و اکنون همان گفتوگوها هسته مرکزی فیلم شهپرراد را تشکیل میدهد.
با این حال، کارگردان به این مصاحبهها بسنده نکرده و به سراغ افرادی رفته است که با منصوری ارتباط داشتهاند یا درباره کتابهای او دیدگاه و نظر داشتهاند. افرادی که در «مشتزنی در رینگ ترجمه» درباره ذبیحالله منصوری سخن میگویند، با هدایت کارگردان از دریچه نگاه خود، شخصیت، آثار و زمانه او را واکاوی میکنند.
نکته قابل توجه آن است که در این مستند تنها دوستان و همکاران ذبیحالله منصوری حضور ندارند؛ بلکه دوربین به میان مردم عادی میرود و با میوهفروش، زن خانهدار، معلم و دانشجو گفتوگو میکند و نظرشان را درباره ذبیحالله منصوری میپرسد. اغلب این افراد کتابهایی از او خواندهاند؛ کتابهایی که لذت خواندنشان هنوز در خاطرشان باقی مانده است.
دوربین مستند در خیابان، پارک، مدرسه و دانشگاه از مردم درباره ذبیحالله منصوری پرسش میکند. مخاطبان ضمن پاسخ به پرسشها، بر این نکته تأکید دارند که بعدها دریافتهاند منصوری در جریان ترجمه، بخشهایی را به متن میافزوده و آثار را به نوعی بازآفرینی میکرده است. در میان افرادی که در کوچه و خیابان درباره منصوری سخن میگویند، همه ردههای سنی و اقشار مختلف اجتماعی، از طبقه متوسط تا دیگر گروهها، دیده میشوند.
نکته جالب توجه دیگر در این مستند، معرفی افرادی است که علاقهای ویژه به ذبیحالله منصوری دارند؛ کسانی که تمامی کتابهای او را گردآوری کرده و حتی به نسخههایی از دستخط او دست یافتهاند. از جمله این افراد، امیرعباس طباطبایی است که با علاقهای خاص به منصوری، مجموعهای از آثار، عکسها و دستخطهای او را جمعآوری کرده و حتی رمان «سینوهه» اثر میکا والتاری را ترجمه کرده است.
از ویژگیهای مستند «مشتزنی در رینگ ترجمه»، راستیآزمایی برخی گفتهها درباره ذبیحالله منصوری، نویسنده و مترجم، است؛ از جمله ادعای او در گفتوگو با اسماعیل جمشیدی مبنی بر اینکه در جوانی بوکسور بوده و حتی مقامهایی نیز کسب کرده است. کارگردان برای بررسی این ادعا به سراغ یک بوکسور میرود؛ فردی که کتاب «قهرمانان بوکس در ایران» را در اختیار دارد و در آن نامی از منصوری نمییابد. او پس از دیدن عکسهای منصوری نیز با قاطعیت میگوید که منصوری قطعاً بوکسور نبوده است، چرا که به تعبیر او «در صورتش رد هیچ مشتی دیده نمیشود.»
نکته قابل توجه دیگر که پرتره منصوری را دیدنیتر میکند، حضور فاطمه علیاصغر، روزنامهنگار و پژوهشگر، در این مستند است. او با نگارش کتاب «واقعه ناتمام؛ روایتی از سقوط قلعه تسخیرناپذیر الموت» به سراغ ترجمه «خداوندگار آلموت» تألیف پل آمیر و ترجمه ذبیحالله منصوری رفته و با نگاهی پژوهشگرانه، برخی از اشتباهات فاحش تاریخی این اثر را مشخص کرده است. فاطمه علیاصغر در این مستند از تجربه پژوهشی خود و مواجههاش با این ترجمه سخن میگوید.
حنیف شهپرراد در مستند «مشتزنی در رینگ ترجمه» پرترهای گسترده از ذبیحالله منصوری ارائه میدهد و افراد زیادی را که بهنوعی با او و آثارش در ارتباط بودهاند، در این روایت جای میدهد. دامنه این افراد متنوع است و از علی دهباشی و مسعود بهنود تا اسماعیل ریاحیپور را در بر میگیرد.
در این مستند همچنین کنایهای به فردی زده میشود که کتابهای ذبیحالله منصوری را با کتابسازی و به نام خود منتشر کرده بود. کارگردان به سراغ این فرد میرود، او را روبهروی دوربین مینشاند و پرسشهایی مطرح میکند. این شخص نیز بدون طفره رفتن اذعان میکند که افراد زیادی از کتابهای منصوری کتابسازی کردهاند.
بررسی کنش و منش سیاسی منصوری نیز از بخشهای جذاب مستند است؛ بخشی که با مقایسه میزان فروش آثار او با آثار علی شریعتی همراه میشود و به یکی از قسمتهای مناقشهبرانگیز پرتره تبدیل شده است. در این بخش، علیرضا رئیسدانا معتقد است که کتابهای منصوری، برخلاف آثار شریعتی، همواره قابلیت فروش دارند و مخاطب خود را حفظ کردهاند، در حالی که به باور او کتابهای شریعتی فاقد چنین ویژگی هستند.
به نظر میرسد حنیف شهپرراد در این مستند به شکل سماجت واری تلاش دارد که پرترهای از شخصیت پرحاشیه این مترجم ارائه دهد که هم با زمانه دمساز باشد و ویژگیهای زمانه امروز را در برداشته باشد و هم شخصیت غیرسیاسی او را منعکس کند که البته در فقر درگذشت و سهمی از قلم خلاق و پرکار خود برنگرفت اما وارد حیطه سیاست هم نشد و اما ماندنی شد به اتکای ترجمههایی که به نوعی بازآفرینی شد و در دل هزاران مخاطب ایرانی نشست.
نظر شما