این موقع سال شهر ما به وضوح خلوت میشود. سراغ دوست و آشنا را که میگیری، بیشترشان یا در مسیر مشّایه هستند یا دارند کولهپشتیهایشان را آماده پیادهروی به سمت کربلا میکنند. فرقی هم ندارد کوچک یا بزرگ، پیر یا جوان. در این مسیر همهجور آدمی را میشود پیدا کرد. سیدی مجید هم یکی از همین آدمها! مرد باایمانی که برای شرکت در پیادهروی اربعین آمده است و سفرش تازه از فرودگاه نجف شروع میشود. دوست عراقیاش کرّار، قول داده است بیاید دنبال مجید و راهنمای رفیق راهنابلدش در عراق بشود؛ ولی معلوم نیست چه اتفاقی برایش افتاده است. هیچ خبری از کرار نمیشود. مجید نگران و منتظر دنبال دوستش میگردد. مدتی در فرودگاه چرخ میزند و منتظر مینشیند؛ ولی کرار نمیرسد.
سوارکاری در فرودگاه!
این تنهایی و سردرگمی در یک کشور دیگر قرار نیست زیاد طول بکشد. هرچه نباشد، مجید زائر امام حسین علیهالسلام است و اباعبدالله که نمیگذارد مهمانش غریب و تنها بماند. آن هم مهمانی که به قول خودش از کشور امام رضای غریب آمده است و این رسم مهماننوازی نیست اگر رهایش کنند و راه را نشانش ندهند. انتظار هرجور راهنمایی و کمکی را هم دارد غیر از اینکه سواری با اسبش از راه برسد! معلوم نیست چرا مردم از دیدنش متعجب نمیشوند. طوری رفتار میکنند که انگار دیدن مردی سوار بر اسب آن هم در فرودگاه کاملا عادی است! جوان برومندِ اسبسوار، مجید را میشناسد و یکراست سراغش میآید. خودش را صالح بن اسماعیل بن طعان معرفی میکند. ماموریت صالح رساندن سیدی مجید به مسیر پیادهروی است. سر رسیدن صالح ولی تنها اتفاق غیرعادی مسیر نیست. خدا برای این زائر شگفتانههای زیادی خواسته است تا سفر اربعینش، غیر منتظرهتر از حد تصور رقم بخورد و مجیدِ نویسنده از دل همه این اتفاقات و ماجراها کتابی خواندنی بنویسد. در این کتاب، کسی که قدم در راه معمولی مشایه گذاشته بود، از راه دیگر و حتی زمان دیگری به سمت امامش حرکت میکند: در سال ۶۱ هجری و درست در مسیری که کاروان امام حسین به طرف سرزمین کربلا میرود.
کنار قدمهای جابر
داستان ایده جذابی دارد. از همان اول با غافلگیریهای پیدرپی مخاطب را دنبال خودش میکشاند. مجید که با هواپیما سفر میکرد، باید سوار اسب شود و شمشیر دست بگیرد. در طول راه به آدمهای آشنایی برمیخورد. کسانی که نامشان را اینجا و آنجا در کتابهای تاریخی و سریالهایی مثل مختارنامه شنیدهایم. از حر گرفته تا جابر بن عبدالله انصاری و عطیه عوفی. مجید در این سفر به هیچوجه تنها نیست و وجودی نادیدنی گاه به گاه با او صحبت میکند.
نویسنده این اثر، مجید ملامحمدی و به عبارتی همان سیدی مجید است. تشابه اسمی نویسنده و شخصیت اصلی داستانش، این تصور را ایجاد میکند که انگار خودش قدم به قدم این مسیر را رفته و با صالح و جابر همکلام و هممسیر شده است. مقدمه کوتاه کتاب، درباره آقای ملامحمدی به ما میگوید که ایشان کارنامه پرباری در حوزههای داستان، شعر و تحقیق دینی و ادبی برای کودک و نوجوان دارند.
«مسیر خارج از نقشه» داستان واقعه عاشورا و افراد تاثیرگذار بر آن را به خوبی روایت میکند. پاورقیهای بهجا، توضیحات مختصر اما مفیدی درمورد اسامی ذکرشده و وقایع میدهند. خواندن حکایت پیادهروی مجید در این روزها خالی از لطف نیست؛ مخصوصا اگر به هر دلیلی از این پیادهروی جا ماندهاید. این کتاب دستتان را میگیرد و در مسیری که روی هیچ نقشهای پیدا نمیشود با خودش به پیادهروی میبرد. نوجوانان از همراه شدن با مجید لذت خواهند برد و از زوایای دیگری به واقعه عاشورا و امام حسین نگاه میکنند.
نظر شما