در بخشی از مقدمه کتاب میخوانیم: «زمانی ارنست همینگوی نوشته بود، بازنشستگی کریهترین واژه در زبان است. واقعیت این است که امروزه نیز تصاویر و کلیشههای منفی از بازنشستگی و سالمندی، بهرغم تلاشهای روزافزون جهت ارائه تصویری مثبت از این رویداد مهم زندگی، در قالب مفاهیمی نظیر (سالمند موفق، فعال، مولد...)، همچنان امری رایج و متداول است. ازاینرو، درحالیکه برای برخی از افراد، بازنشستگی تجربه لذتبخش و توام با رهایی و خویشتن یابی است. برای گروهی دیگر، بازنشستگی به معنای محدودیت و شروع چالشها و مشکلات مالی، ارتباطی، هویتی و سلامتی... در زندگی است. از سوی دیگر، بازنشستگی، رویداد مهمی در زﻧﺪﮔﯽ ﮐﺎری ﻓﺮد اﺳت که غالباً با تغییرات قابلتوجهی در سبک زندگی افراد و چالشها و فرصتهای نوینی همراه است.
این کتاب، کاوشی در سنخ شناسی سبک زندگی بازنشستگان و شناخت فرایند شکلگیری و انتخاب سبک زندگی افراد بازنشسته و پویاییهای حاکم بر آن است. عنوان اصلی این کتاب، برگرفته از کتاب «بازنشستگی و ناخرسندیهای آن» اثر میکائیل سیلور(2018) است.
سیلور در این کتاب، با الهام از کتاب «تمدن و ناخرسندیهای» فروید، به بررسی تجارب مختلف بازنشستگان میپردازد. فروید در کتابش، به نارضایتیهای تعمیمیافتهای اشاره میکند که ناشی از اعمال محدودیت بر غرایز و اصل لذت، از طریق هنجارها و الزامات فرهنگی و اجتماعی است. سیلور نیز در کتابش، ساخت اجتماعی بازنشستگی را مانع از مشارکت بالقوه نیروی کار میداند. او شرایطی را توصیف میکند که در آن فرد بازنشسته با از دست دادن هویت و منابع شخصیاش، در وضعیتی آنومیک گرفتار میشود. با توجه به این مقدمه، مضمون اصلی کتاب پیش رو، دیالکتیک رهایی/محدودیت است.
هدف مؤلفان در این کتاب، گونه شناسی سبک زندگی بازنشستگان و کاوش در فرایندهای حاکم بر شکلگیری سبک زندگی بازنشستگان بر اساس دیالکتیک «رهایی/ محدودیت» و «عاملیت / ساختار» است. علاوه بر این، در بخش کمی این کتاب تلاش گردیده تا تأثیر منابع و عوامل اجتماعی و اقتصادی بر انتخاب سبک زندگی و پیامدهای ناشی از سبکهای زندگی انتخابشده، موردبررسی قرار گیرد. به اعتقاد مؤلفان، وجه تمایز این مطالعه با دیگر آثار منتشرشده در زمینه سبک زندگی بازنشستگان، توجه به ماهیت دیالکتیکی بازنشستگی و پیامدهای آن بر فرایند شکلگیری سبک زندگی بازنشستگان است.
ازاینرو، این کتاب به دنبال پاسخی به این پرسش است که آیا بازنشستگی، فصلی پایانی از کتاب زندگی است؟ یا آن را باید فصل جدیدی از زندگی و دیباچهای بر فصول آینده یا عصر چهارم زندگی دانست؟ بازنشستگان، بهعنوان عاملان اجتماعی تا چه حد در نگارش این فصل از زندگی خود، اراده و اختیار دارند؟ آنها در این فرایند، با چه چالشها و فرصتهای ساختاری مواجهاند؟ بهعبارتدیگر، عاملیت و ساختار یا انتخابها و شانسهای زندگی، چه نقشی در نگارش این فصل از کتاب زندگی دارد که تجلی آن را میتوان در سبک زندگی بازنشستگان مشاهده نمود؟
از این منظر، کتاب پیش رو، کوششی علمی و اخلاقی، در مقابل پروژه زیست- سیاسی سالمندی موفق است که در آن سالمندی موفق، پروژهای شخصی فرض میشود که از طریق اقدامات و انتخابهای فردی به دست میآید. برخلاف، پروژه زیست- سیاسی سالمندی موفق که با فردی کردن مشکلات، راهحلها و پیامدها و تقلیل مسائل سالمندی و بازنشستگی به مسئولیتپذیری فردی و عوامل بیولوژیک، نقش و تأثیر عوامل ساختاری کلان را نادیده میگیرد. این مطالعه تلاشی برای نشان دادن تصویری پارانومایی و همهجانبه از سبک زندگی بازنشستگان است. تصویری که در آن، بسیاری از نشانگان بازنشستگی، نظیر تنهایی و انزوای اجتماعی، بیش از آنکه مخاطرهای فردی پنداشته شود، مسئلهای اجتماعی قلمداد میشود.
در این تصویر جدید، علاوه بر مسئولیت فردی بازنشستگان در قبال سبک زندگی خود، بر مسئولیتپذیری جمعی جامعه، لزوم بهکارگیری راهبردهای مقابلهای جمعی در موقعیتهای تنشزا و فرا رفتن از دوگانگیهای موجود در مطالعه سبک زندگی بازنشستگان، یا آنچه که «عاملیت در درون ساختار» نام گرفته است، تأکید میشود.»
در این پژوهش، از نظریه سبک زندگی هندریکس و هاتچ و نظریه پویاییهای منابع هابفول، جهت شناسایی الگوهای سبک زندگی بازنشستگان استفاده میشود. جان هندریکس و ویکتور مارشالطیف گستردهای از نظریههای متداول در تبیین بازنشستگی، اعم از (نظریههای نقش، رهایی از قیود، فعالیت، پیوستگی، منابع و نظریه اقتصاد سیاسی را بر اساس دو محور عاملیت و ساختار، دستهبندی نمودهاند. آنها از پیوستار عاملیت و ساختار برای دستهبندی نظریههای اجتماعی سالمندی استفاده میکنند که در یک سوی این پیوستار نظریههای سطح خرد عامل محور همانند (نظریه نقش) و در سوی دیگر آن، نظریههای سطح کلان ساختارمحور همانند (نظریههای اقتصاد سیاسی) قرار دارند. بهعنوانمثال، نظریه نقش ازجمله نظریههایی است که در تبیین سبک زندگی بازنشستگان در بسیاری از پژوهشها مورداستفاده قرارگرفته است.
این نظریه در پیوستار عاملیت/ساختار، عمدتاً در طیف نظریههای عامل محور قرار دارد. درحالیکه نظریههای کارکردگرایی، مدرنیزاسیون و اقتصاد سیاسی به دلیل تأکید بر عوامل ساختاری و فرصتهای زندگی در طیف رویکردهای ساختار محور و کلان قرار دارند. بهزعم آنها، نظریه سبک زندگی در میانه پیوستار عاملیت/ ساختار قرار دارد و اساساً نظریهای با برد متوسط است. هندریکس و هاتچ (2009) از مفهوم سبک زندگی، به منظور ایجاد پیوند و پر کردن شکاف عاملیت و ساختار استفاده می کنند. از این نقطه نظر، سبک زندگی میانجی و نقطه اتصال عاملیت و ساختار می باشد. به اعتقاد آنها مفهوم سبک زندگی، بیش از هرچیز نشانگر تعاملات موجود بین انتخاب ها و فرصت ها و شانس های زندگی است. به این معنی که سبک زندگی هر فرد، از یک سو، نشانگر انتخاب های شخصی در زندگی و از سوی دیگر، بیانگر تاثیر عوامل و شرایط ساختاری بر انتخابهای شخصی است.
به اعتقاد مولف کتاب، با این حال، بهرغم اهمیت یافتن عاملیت و ساختار در مطالعات اخیر، ادبیات سالمند پژوهی، غالبا رویکردی فردگرایانه به مفهوم سبک زندگی داشته است. به همین دلیل، در سالمند پژوهی متعارف، مفهوم سبک زندگی در گفتمان سالمندی موفق، ادغام شده است. امری که باعث کمرنگ شدن ابعاد انتقادی و اجتماعی این مفهوم شده است. در گفتمان سالمندی موفق، سبک زندگی بهعنوان مجموعهای از پراکتیس ها و فعالیتهای فردی تعریفشده است. مقالات موجود در این زمینه عمدتاً در چارچوب نظریههای فردگرایانه و کارکردگرایانه، همانند نظریه فعالیت به تبیین سبک زندگی و سالمندی موفق پرداختهاند. این مطالعات در بررسی سبک زندگی، عمدتاً بر رفتارها و انتخابهای فرد در زمینه مصرف سیگار، الکل، الگوی تغذیه و فعالیتهای بدنی تمرکز دارند (کاتز،2013). سالمندی موفق بر این فرض مبتنی است که افراد در انتخاب سبک زندگی خود، از استقلال و آزادی عمل برخوردارند. در این گفتمان، بر کنشگری افراد و جنبههای عاملیت محور تأکید میشود. به این معنی که افراد میتوانند از طریق انتخاب شخصی خود در راستای رسیدن به نتایج مطلوب اقدام کنند.
2- به دلیل کمبود ادبیات نظری در زمینه سنخ شناسی سبک زندگی بازنشستگان، کاربرد روش گراندد تئوری در چنین بستری میتواند از یکسو، نظریهای داده مبنا از واقعیت موردمطالعه در جامعه ارائه کند و از سوی دیگر، بستری برای نظریهسازی و در پی آن، فرضیهسازی برای بخش کمی این پژوهش فراهم سازد. درواقع با استفاده از روش گراندد تئوری، هم ادبیات تجربی تحقیق در این زمینه غنی میشود و هم ادبیات نظری جدیدی برای مطالعه سنخ شناسی سبک زندگی بازنشستگان تولید میشود. نشان دادن تحولات سبک زندگی در دوران بازنشستگی و گونه شناسی انواع آن، ازجمله اهداف تحقیق حاضر است. در این رابطه، روش گراندد تئوری و منطق بررسی سیستماتیک و فرایند مدار آن، نقش بسزایی در نشان دادن کیفیت تحولات و چگونگی شکلگیری سبک زندگی دوران بازنشستگی دارد. درنتیجه، بهواسطه این روش میتوان عوامل مؤثر و تسهیل گر در شکلگیری گونههای سبک زندگی بازنشستگان و همچنین عوامل تقویتکننده یا تضعیفکننده مؤثر در ایجاد سبک زندگی سالم و پیامدهای حاصل از آن را مطالعه کرد.
نظر شما