شاید سویههای عرفانی و شخصیتی مرحوم حکیمی دسترسی کمتری را برای حضور مداوم و پرفروغ او در جامعه ایجاد میکرد؛ اما به هیچ وجه به معنای فقدان حضور او نیست و نبوده است.
مردی بزرگ در میان ما و میانه تاریخ ما
علامهای حکیمی بیشک جزو نوادر دوران ما است و خواهد بود. جایگاه بارع وی آنچنان خاص و مختص به شخصیت علمی، فلسفی و فقهی خودش بوده و هست و خواهد بود که مابهازایی برای آن یافت نمیشود. البته نباید فراموش کرد که هربزرگی بیشک و قطعی به چنین مولفهای مبتلا است. البته نه به معنای سلبی کلمه که باید از آن نیز تعبیری بهتر ارایه کرد. به آن معنا که حتی شاگردان و ادامه دهندگان راه هر بزرگی هرچقدر هم متصف به صفات و الگوهای رفتاری بزرگ خویش باشند، بازهم نمیتوانند و نمیشود همانندی بیش از حد و اندازه، در قیاس و تقابل با بزرگ خویش داشته باشند. اگر این قاعده را بپذیریم باید براین مهم اذعان کنیم که کسی چون مرحوم حکیمی آنچنان جمیع الجهات و ذووجهین در صفات و اعراض نیک و نیکو صفتی داشت که چون ایشان یا ادامهدهنده مکتب بلند بالای اخلاقی- فلسفی ایشان، کمتر اهتمام به این مهم کردهاند. دلیل آن نیز به طور کامل روشن است همان چندگانگی دایره علمی و معرفتی وی مهمترین دلیل بر چنین رویداد مهمی است. همزمان که علامه زمان خودش بود لحظهای از آموختن باز نمیماند. آنهایی که در حریم مطالعه ایشان به حضورشان رسیده بودند بهنیکی تصدیق میکنند که برای لحظاتی طولانی جایگاه عالم و طلبه، معلم و شاگردی تغیییر میكرد. بسیار مشكل است كه علامه محمدرضا حكیمی باشی و در كتابخانه و محل مطالعه آنچنان نمود داشته باشی كه گویی از علوم زمانه و معلومات بشری به حدی عقب ماندهای كه باید لحظهای وقت را از دست ندهی و چون شاگردی سربهزیر سر از خوانش كتابها برنداری. چنین پیری فرزانه را چطور میشود نشناخت و به شاگردی و شأن حضورش افتخار نكرد؟
نگاهی گذرا به زندگی علمی و آثار علامه حكیمی
او در مشهد به دنیا آمد اما اصالتی یزدی- مهریزی دارد. پس طی دوران مقدماتی تحصیل وارد حوزه علمیه مشهد (مدرسه نواب درابتدا) شد و قریب به دو دهه عمر خود را صرف یادگیری علوم مختلف اسلامی در سنت اسلامی كرد. به تعبیر خودشان سالهای سال طلبه بوده و كماكان نیز خودش را طلبهای بیش نمیدانست. باید در حضورش باشید تا وقتی این جمله را اَدا میكرد تصویری غایی از تواضع یك بزرگ مرد در ذهنتان مینشست تا بعد از آن به هر تواضع از روی فخر و نخوتی از روی بصیرت پوزخندی حواله میكردید. اما دراوج این تواضع دایره معلومات و آموختههایش به همین موارد ختم نشد. همزمان که به علم نجوم و تقویم به مثابه علوم بنیادین سنت توجه داشت، تحت هیچ شرایطی از علوم جدید درحد بضاعتش نیز غافل نبود. به همان میزان كه از كاركرد رمل و اسطرلاب و علم هیأت قدیم آگاه بود و چیره دست در تشخیص ماه و روزها با اتكاء به آن ابزار، انسانی پر مطالعه و تحلیلگری بود كه همیشه درباب یافتههای جدید علوم كهكشانی و ستارگاه و اجرام سماوی برمبنای آخرین یافتههای بشری نیز اشتیاق زائد الوصفی نشان میداد. این را نزدیکان وی به کرات نقل کرده و مثالهای متعددی را درباب آموختههایش و همچنین میزان اشراف درخور توجهش به علوم جدید را نیز بیان کردهاند. به حد بضاعتم میدانستم كه دستكم در نیم قرن پیشین از اطلاعات اجرام سماوی و كرات آسمانی و حتی اجسام پرنده نیز خبر داشت و اخبار و كیفیت اطلاعات رسانهای در این مورد را تحلیل میكرد. چرا که سمت و سوی علمی و معرفتی شخصیت حکیمی به سمت ترمیم نیز بود. به همان میزان که او را از اصحاب و چهرههای مکتب تفکیك دانستهاند؛ میبایست او را چهرهای بسیار پراهمیتتر در مکتبی به نام ترمیم نیز دانست. بحث ترمیم به معنای دغدغههای اصلی وی در ذات تبیین علوم و توجه به نواقص و حتی یافتن اشتباهات معرفتی در علوم انسانی میدانم. نامی كه نگارنده خود بر این روحیه استاد نهاده است. هرکجا و درهر بحثی که ورود میکرد بیشک به نقصانها اهمیت وافری نشان میداد. عدم قرابت مفاهیم سنتی در قالب وضعیت موجود در هر علمی که در آن تخصص داشت، وی را وادار به خوانش تحلیلی و یافتن سویههایی از علوم میکرد که بتواند در وضعیت و شرایط جدید نیز ساختار علوم سنتی را پابرجا و خوشقوام نشان بدهد. خصلتی بسیار دقیق و منحصربهفرد كه در چند عالم قرن پیش بیشتر نمیتوانید نمونهاش را بیابید. در بسیاری از منابع درخصوص ارتباط وی با معلم فقید علی شریعتی گفتههایی نقل شده است و به كرات نام از اساتید ایشان و شاگردان برجستهشان نیز نام برده شده است. برای نمونه و دستکم همه ایشان را بر مبنای مستندات موجود وارث معنوی آثار علی شریعتی مطابق با قول و نظر آن شادروان دانستهاند. آورده شده است که تقریباً در هیچکدام علت این امر مهم از سوی مرحوم شریعتی عنوان نشده است؛ اما پاسخ درخور شأن جایگاه وی چیست؟
دقیقا این مهم به این سبب محقق شده بود که اشراف و احاطه تفصیلی و تحلیلی حکیمی بر علوم زمانه خودش و نیز تعدد علومی که وی در آن به حدکمال رسیده بود باعث چنین وصیتی از سوی مرحوم شریعتی شده بود. چنین اشرافی به جرأت میتوان گفت كه امری بسیار نادر در میراث بزرگان ما بالاخص در دوره معاصر میتواند باشد. دریك معنای عامیانه یعنی كسی سنت و مدرنیته و كیفیات عارضیشان را بر تمدن ایرانی- اسلامی ما بدانند. ما با چنین شخصیت برجستهای مواجه هستیم که از سوی دیگر نثر منحصر به فرد و ادبیانه بدون ذرهای لغزش در بیان و معنا تکرار ناشدنی است. او نویسندهای متبحر و به غایت چیره دستی بود. نوشتههایش که بالغ بر بیش از پنجاه کتاب رساله و مدخل و مقالات متعددی نیز میباشد از او نمونهای برجسته از متفکری پرکار و دارای درد زمانه خویش نیز ساخته است. کسانی که یاد دروس خوانده شدهشان در کتابهای ادبیات دوره دبیرستان باشند محال است که یاد متنهایی چند از نوشتههایی نیافتاده باشند که نویسنده آن نوشتهها یا قطعات شاهکار ادبی- دینی محمد رضا حکیمی بوده است. چنین هنر و قدرت نوشتاری است که از سویی او را میتوان تصویرگر ادبیات شامخ و اثرگذار در میان قشر جوان و نوجوان دانست و از سوی دیگر او را فیلسوفی متأله خطاب کرد که در نیمه دوم عمر پرکارش متکلم و فقیهی پرکار و درعین حال آشنا با فلسفه اسلامی و نکته سنجیهای این فلسفه در تقابل با دین اسلام است. مسئلهای اساسی که به عنوان تفکیک و سپستر قائلین به این نظریه را که حکیمی بنیانگذار و مدعی فکری این نظریه بوده را مکتب تفکیکی یا حلقه تفکیکی مینامند. وی دراین این خصوص در کتابی که در این خصوص نوشته عنوان میدارد:
"واژه تفكیك را اینجانب از سالها پیش دربارهی این مكتب پیشنهاد كردم و به كار بردم و امروز اصطلاح شده و معروف شده است. در اینجا باید از باب توضیح بیافزایم كه این مكتب به جز جداسازی سه جریان شناختی از یكدیگر بعد دیگری نیز دارد و آن بیان معارف ناب و سِرهی قرآنی است، بدون هیچگونه امتزاجی و التقاطی و خلطی و تأویلی، از نوع تأویلهایی كه میدانیم و همین خود جوهر غایی این مكتب است." (1)
به این معنا که معتقد است اتکا به معارف و آموزههای متقن قرآنی در مكتب تفكیك از اصول اصلی تلقی میشود. پس گذار از آن یا عدم نگاه اصلی به آن تفکیک به جایی نه تنها راه نمییابد بلکه به بیراهه نیز خواهد رفت. چراکه در اصول موضوعهای که سپستر بنیان میگذارد اهمیت این مسئله بنیان تفکری تفکیک را پیریزی میکند. توجه او به عدالت دینی و نسبت رعایت عدالت و توجه به آن از سوی دیندار عملاً فرض دینداری و صلابت دینی نظیر دین اسلام میباشد. این مهم به عنوان یک اصل اساسی آنچنان برای ایشان به عنوان یک اصل مهم برای زندگی آحاد مسلمانان مدنظر است که راه گریزی نه تنها از آن نیست بلکه حتی امتناع لفظی نیز از آن عملاً مسلمانان را در وضعیت تقابل ناموزون با مفهوم عدالت قرار میدهد. اینگونه است که به تعبیری عام میتوان گفت که عدالت اگر از دین رخت بربندد هیچ چیز مهم و رستگارگرایانهای در دین به عنوان یک الگو و بنایانی برای اساس زندگی باقی نمیماند. همین امر را اگر در مقوله اجتماع تعمیم دیم و یا به سروقت سیاست اسلامی با برچسب برجسته عدالت مستتر درآن برویم آنگاه است که منظومه نظریههای اجتماعی و سیاسی مبتنی بر عدالت به مثابه امری کامل و جهانشمول بر ما معلوم میشود. امری که معالاسف کمتر به آن اهمیت داده شده است.
حکیمی و شور عرفانی
شاید سویههای عرفانی و شخصیتی مرحوم حکیمی دسترسی کمتری را برای حضور مداوم و پرفروغ او در جامعه ایجاد میکرد؛ اما به هیچ وجه به معنای فقدان حضور او نیست و نبوده است. دستکم تا سالها کلاسهای مختلف وی برگزار میشده و ارتباط با ایشان دستکم برای مطبوعات تخصصی و افراد صاحب فکر امری محال یا سخت نبوده است. اما بدون آنکه بخواهم کالبدشکافی دقیقی دراین باره داشته باشم باید به این مهم اشاره کنم که جریانی حال نه با غرض بلکه با رویهای ناآگاه شأن محمدرضا حکیمی را در حد یک نویسنده خوش ذوق متأثر از آموزههای دینی ثابت نگاه داشته که این فقط تنها یک سوی و رویه از جریان تخصصی و فکری او در حوزه علوم انسانی بوده و هست. مضاف برآنکه تواضع بیمثال استاد که شاهد مثالش در عدم پذیرش جایزه ویژه جشنواره فارابی به ایشان عملاً نشان از این شخصیت خاص ایشان میدهد.
مسئله دیگری که شاید اجازه نداد تا جایگاه واقعی مرحوم علامه برای جامعه فکر و دانشگاهی تا حدود بسیار زیاد و البته واقعی بسط یابد را میتوان به رویکرد یا موضعگیری سیاسی، اجتماعی و حتی حکومتی خاصی دانست که از زمان شکلگیری مکتب تفکیک از قائلان به آن نمود عینی منسجم نیافته است. بالطبع مرحوم حکیمی علیرغم اشارات مورد وثوقش در کتاب مکتب تفکیک و چند مقاله دیگر، خودش را متکفل به تبیین ابعاد مختلف این مکتب میدانسته است. امری که خب طبیعی است که یک تنه و بهتنهایی اگرهم محقق شود بسیار سخت مینمایاند. و عرفا را باید نام برد.
البته باید توجه داشت كه امر «تأویل» براساس معنایی كه در قرآن كریم به آن اشاره شده غیر از تأویلی است كه میتوان آن را « تفسیر به خویش » یا رأی به خویشتن دانست. راه شناخت راستین و خالص قرآن و حدیث تنها جمود بر ظواهر نیست بلكه طریق تأویل صحیح نیز از طرق شناخت حقیقت به شمار میآید. مهمتر از همه این موارد آنکه محمدرضا حكیمی آفاق تحقیق را در مكتب تفكیك بسیار گسترده دانسته و از اساس اعتقاد برآن داشت که این مكتب مشتمل بر بیش از پنجاه مطلب بنیادین و دست اول در این نحله فکری در تقابل با سایر وجوهات فکری موجود است و نیز ذهن خلاق جهانشمول ایشان دراین قاعده مدعی بود که میتوان قریب به یکهزار مسئلهی اساسی و چالش فکری همطراز با تبیین اصل تفکیک طرح موضوع کرد و پاسخ دهنده به آنها بود. آیا این سخن اغراقآمیز است؟ و یا آنچه او آنها را به مكتب تفكیك اختصاص میدهد، هیچ ارتباطی با این جریان فكری ندارند؟ دقیقاً مسایلی هستند که اگر مدعای پاسخگویی یا طرح موضوع بر مبنای آن را در سر بخواهیم بپروریم بیشک میبایست از هم اکنون جایگاه ویژهای از برای خود در عالم اسلام ایجاد کنیم. امری که او میتوانست اما شدت تواضع هرگز به ایشان اجازه طرح چنین مسایلی را حتی برای شاگردانشان در حق خودشان نیز نمیداد. امری که پا از تواضع فراتر میگذارد باید از آن به مثابه خشیه نام برد. البته نباید فراموش کرد که در بالاخص دهه گذشته رویکردهای بهشدت عرفانی در شخصیت استاد نیز رویه نگاهش به جهان را به نحو اثرگذاری تحت تأثیر قرارداده بود.
سخن پایانی
در همان ساعات اولیه که از ارتحال استاد بزرگوارمان گذشت واکنشهایی که اسم آنها را پیام تسلیت نیز نمیتوان گذاشت از سوی مقامات رسمی و برجسته و بالاخص سیاسی دولت پیشین به سرعت در رسانهها طرح شد. امری که نشان از اهمیت و برجستگی این چهره بزرگ و برجسته درعلوم انسانی ما را میدهد. اینکه چگونه کسانی به اصولیترین و برجستهترین مبانی دینی نظیر عدالت اجتماعی و یا حتی عدالت در برخورد و مواجهه با مسلمانان قائل نبوده و نیستند و سالهای متمادی عملکردشان گواهی صادق براین جریان است، حال خود را وامدار تفکر این بزرگ مرد میدانند به نوبه خود دردی بزرگتر از عدم درک این استاد فقید در زمانه حیاتش است. امری که به اندازه کافی ظریف است و از ظریف منشان چنان رویدادها یا خود به بزرگان چسباندنها، بدون ذرهای اعتقاد قلبی برمیآید. وگرنه لیک واقف هستیم حتی این افراد فخر و وقتشان اجازه نداده تا بتوانند کتابی از مرحوم علامه حکیمی را بخوانند یا آنکه پاراگرافی از یکی از آثار ایشان را درک و یا تبیین مفهومی کنند. بماند و تاریخ و آینده در چنین شرایطی ناراحتکننده در این باب قضاوت کند.
مدتی پیش وقتی از دوستی درخواست کردم تا بار دیگر سعادت رسیدن به محضر ایشان را برایم فراهم کند با جمله عجیبی بنده را به فکر فروبرد که: این روزها وجهه و صورت استاد به قدری خاص و پراز به اصطلاح نفحات انسی هست که نشستن در محضرشان یک توان و برخاستن و از محضرشان جداشدن صد توان میخواهد. آیا توانش را داری؟ طبیعی بود که در مقام شاگردی کوچک توانش را نداشته باشم!
مکتب تفکیک. محمدرضا حکیمی. نوبت چاپ 1375 (چاپ اول). صص 159 الی 160
نظر شما