بیشتر از داستانها و نوشتههای آدامز و حتی بیشتر از عقاید او درباره وجود خداوند عقیده او درباره نوشتن و نویسندگی این نویسنده آمریکایی را مشهور کرده است.
بیشتر از داستانها و نوشتههای آدامز و حتی بیشتر از عقاید او درباره وجود خداوند عقیده او درباره نوشتن و نویسندگی این نویسنده آمریکایی را مشهور کرده است. آدامز در طول سالهای زندگی خود مبالغ زیادی از نوشتن درآمد کسب کرد؛ ولی بر اساس اسناد و مدارک موجود او خیلی نوشتن را دوست نداشت و حتی به نوشته خودش گاهی اوقات از نویسندگی متنفر بود؛ ولی همیشه به خودش یادآوری میکرد که باید تمام افکار منفی را از ذهنش دور کند و به نوشتن فکر کند. او در یادداشتی معروف خطاب به خودش نوشته است: یادت باشد که نویسندگی آنقدرها هم بد نیست. نگرانیهایت را فراموش کن و روی کارت تمرکز کن.
آدامز در ادامه یادداشت معروفش مینویسد: زیاد به افکار منفی درباره نوشتن فکر نکن. به خودت زمان بده؛ چون میتوانی برگردی و آن را دوباره انجام دهی. بهتر است صفحات را پشت سر هم سپری کنی و چیزی شگفتانگیز و غیرمنتظره در آن پیدا کنی و به جای پاراگرافها و جملات تکراری جایی هیجانانگیز برای خودت دستوپا کنی. خب! پس نوشتن و نویسندگی میتواند خوب هم باشد. یعنی بد نیست که به آن حمله کنی قبل از اینکه اجازه دهی او تو را بکشد. میتوانی تا حدودی از آن لذت ببری. بیشتر از آن چیزی که فکرش را بکنی، میتوانی از آن لذت ببری...!
سه اثر رستورانی در انتهای جهان (۱۹۸۰)، زندگی، جهان و همه چیز (۱۹۸۲) و بدرود، و ممنون از آن همه ماهی (1984) از رمانها و کتابهای معروف این نویسنده آمریکایی است. جین تریفت خواهر داگلاس در مصاحبهای با روزنامه گاردین میگوید: من بارها دیده بودم که نوشتن چقدر برای برادرم سخت بود؛ ولی هنوز هم باورم نمیشود که این همه شهرت و ثروت به خاطر نویسندگی بوده باشد. خود آدامز در جایی نوشته بود: من دو روز پشت سر هم را نمیتوانم تصور کنم که در حال نوشتن باشم. این خیلی ایده بدی است.
نظر شما