عظیم جابری گفت: ژان کلو هر چیزی را که مینویسد خود عمیقاً درک کرده، داستانهای ژان کلو خواننده را بهراحتی تا به انتها با خود میکشاند، بیآنکه لحظهای او را خسته کند.
عظیم جابری، آثار زیادی در حوزه ترجمه دارد. از جمله آثار او میتوان به دفتر خاطرات اثر آندری تارکوفسکی، اتفاق و دو داستان دیگر اثر کریستوف کیشلوفسکی، اشاره کرد. شماری از آثار ترجمه شده از او تحت توقیف است؛ از جمله «درباب عشق و مرگ» اثر پاتریک زوسکیند و «زندگینامه پازولینی» اثر رُنه دو سکاتی. جابری، تعداد کتاب در زیر پاپ دارد که از میان آنها میتوان به «عکسهای فوری» اثر الن روب-گریه و «خواهران ظلمات» اثر ژرژ-اولیویه شاتورنو اشاره کرد. به بهانه انتشار رمان «کودک توهم زده» اثر رنه ژان کلو در نشر هیرمند، با عظیم جابری گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
تأثیر نقاشی را در خلق این کتاب نمیتوان از نظر دور داشت. گویا شاتهای رنگی در همنشینی با لحظاتی که درگیر احساسات راوی و شخصیتها هستند، بهمثابه تکنیک نقاشی عمل کردهاند. شما بهعنوان مترجم این رمان، تا چه اندازه این همجواری را در پیشبرد داستان عامل مهمی میدانید؟
رُنه-ژان کلو پیش از هر چیز نقاش است، نقاش آبستره؛ و این ذهنیتش بهعنوان نقاش انتزاعی در آثارش نیز نمود پیدا میکند. در هر دو رمانی که از این نویسنده ترجمه کردهام، نقاشی مضمون اصلی داستان است؛ کاراواجو یکی از شخصیتهای اصلی رمان «چرا زنها گریه میکنند» به شمار میرود؛ در «کودک توهمزده» هم تمام اتفاقات حول مضمون نقاشی میگردد.
البته من معتقد نیستم که نویسنده الزاماً باید نقاش هم باشد تا بتواند توصیفاتی تصویری به دست دهد؛ نوشتههای روب-گریه نیز مملو از تصاویرند، تصاویری بینهایت سینمایی. هنرمند تخیل دارد و از تمام مشاهدات و تجربههای هنریاش برای خلق اثرِ خود استفاده میکند. مرز بین هنرها دقیقاً مشخص نیست، گاهی حتی خود خالق اثر هم متوجه نمیشود از چه هنرهای دیگری برای خلق اثرش الهام گرفته است. ژان کلو داستانهای زیاد دیگری هم دارد که کاملاً در فضایی بهدور از عالم نقاشی میگذرند؛ منظورم این است که رُنه-ژان کلو در مقام نویسنده فقط نویسنده است و آثاری تماماً ادبی میآفریند.
صحنهپردازی و جزئیات صحنه نتیجه تأثیر مستقیم ذهن نقاشگونهی رُنه-ژان کلوست. این صحنهپردازیها چه تأثیری بر داستان و در نتیجه ارتباط با مخاطب داشته است؟
برای پاسخ دادن به این پرسش باید گفتههای قبلیام را کامل کنم: ژان کلو از حیث سبکشناختی از نقاشی بهره نمیگیرد؛ تنها نقطه مشترک میان آثار نقاشی و ادبی او انتزاعی بودن آنهاست؛ ضمن این که داستانهای او بهکلی انتزاعی نیستند، در غالب مواقع روایتشان کلاسیک است، اما توصیفات ذهنی در همهجای داستان به چشم میخورد. برای خلق توصیفات انتزاعی نیازی نیست نقاش باشیم، رولان بارت هم انتزاعی مینوشت و سخنرانی میکرد، این موضوع ضرورتاً ربطی به نقاش بودن ندارد. و فراموش نکنیم که شخصیت اصلی این داستان کودکی با ذهنیتی غیرعادی است و سبک انتزاعی ژان کلو کاملاً با ذهنیت پسر نوجوان همخوانی دارد
ژان برهسی قهرمان رمان، کودکی درگیر بیماریست. میتوان رگههایی از رمان «خشم و هیاهو» ی ِفاکنر و ذهن بنجی را در لایههای زیرین این رمان متصور شد. این درونگرایی ذهنی با توجه به درک ژان برهسی، داستان را ابهامآمیز نکرده است؟
ژان کلو یک روایتگر بزرگ است و اساساً به شیوه کلاسیک روایت میکند؛ تا حد زیادی میتوان سبک کارهای او را اینگونه تعریف کرد: آثاری مدرن در فرم کلاسیک. مطالعه داستانی از ژان کلو تجربهای بسیار لذتبخش است؛ شیوهی روایت او بههیچوجه پیچیده نیست، طنزش بهجا و زیباست، نگاهش به امور بسیار عمیق است، هر چیزی را که مینویسد خود عمیقاً درک کرده... داستانهای ژان کلو خواننده را بهراحتی تا به انتها با خود میکشاند، بیآنکه لحظهای او را خسته کند. ژان برهسی هیچچیز ابهامآمیزی ندارد.
ژان برهسی در رمان «کودک توهمزده» درگیر چه مسائلی است؟ مسائلی که بدون شک بر او و روابط او با دیگران مؤثر است... این مسائل چه تأثیری بر ذهن خود او دارد؟
من دوست ندارم بگویم ژان «درگیر» مسئلهای است. او کودکیست که مثل دیگران نیست، دوست دارد متفاوت باشد. فصل آغازین رمان «رسالت» نام دارد و همین واژه بیانگر خیلی چیزهاست. امروزه مفهوم رسالت از میان رفته، انسانها ناخواسته به دنیا میآیند، گلهوار زندگی میکنند و عاقبت میمیرند، و با مردن آنها دنیا هیچچیز خاصی را از دست نمیدهد. عموم مردم اینگونه هستند. اما افرادی هم وجود دارند که همچون شوالیهی برگمان در مهر هفتم دوست دارند کاری در زندگی انجام دهند که «معنایی» داشته باشد. ژان هم خیلی زود احساس میکند باید خود را وقف رسالتی کند، که برای او نقاشی کردن است. خب، وقتی شما نخواهید مانند دیگران زندگی کنید، طبیعتاً اصطکاکهایی به وجود میآید، حتی اگر شما با دیگران کاری نداشته باشید، آنها با شما کار دارند و راحتتان نخواهند گذاشت. شنا کردن خلاف جریان آب عواقبی دارد.
عشق، وظیفه، خانواده و آموزش از مواردی است که در رمان به آن پرداخته میشود. این مسائل در نگاه ژان کلو سمت و سوی درمانی برای شخصیت ژان برهسی گرفته است؟ اگر بوده تا چه حد موفق بوده؟
من چنین اعتقادی ندارم. هنرمند واقعی درس اخلاق نمیدهد، موعظه نمیکند. چنین نیست که بگوییم ژان کلو قصد داشته با نشان دادن رسالت پسر نوجوان یا علاقهی او به مادرش به ما بگوید چنین چیزهایی میتوانند نجاتبخش باشند. روابط او با مادرش و استادش کاملاً متناقض است: گاهی دوستشان دارد، گاهی از آنها متنفر است؛ پس نمیتوان بهطور قطع گفت که عشق او به مادر یا احترامی که برای استادش قائل است نتایجی مثبت برایش به بار میآورد، چون این احساسات هیچ ثباتی ندارد و گاهی خودش هم نمیداند واقعاً آنها را دوست دارد یا نه.
در ترجمه «کودک توهمزده» به زبان فارسی قطعاً با چالشهای شخصیت نامتعارف ژان برهسی مواجه بودهاید. چه نکاتی باید در انتقال مفهوم در نظر گرفته میشد؟
ژان کلو نویسندهای است که امضایش پای تمام نوشتههایش وجود دارد؛ به این معنی که با خواندن چند صفحه از آثار او میتوانیم سبکش را بهجا بیاوریم. نثر ژان کلو نثر سادهای نیست. به یاد دارم که هنگام شروع ترجمهی چرا زنها گریه میکنند چقدر کلافه و عصبی میشدم... به خود میگفتم چنین ترکیبها و توصیفاتی با عقل جور درنمیآید. ابتدا سعی داشتم توصیفات او را ملموستر و مفهومتر کنم، اما بلافاصله متوجه میشدم که چنین کاری درست نیست، چون سبک نویسنده دقیقاً همین است. البته نباید تصور کنید داستانهای ژان کلو یکسره نامتعارف و نامفهوماند، بلکه جسته و گریخته توصیفات نامتعارفی در آنها وجود دارد. رفتهرفته به سبک نوشتارش خو گرفتم و وقتی شما، چه بهعنوان مترجم و چه بهعنوان خواننده، یاد بگیرید چگونه باید با متن برخورد کنید، همهچیز برایتان راحت و لذتبخش میشود.
در ترجمهای این رمان موارد بسیار زیادی وجود داشت که من بهتنهایی قادر به درک آنها نبودم. از دوستان فرانسویام کمک میگرفتم و غالباً خود آنها نیز به چالش کشیده میشدند و تأیید میکردند که باید برخورد آزادانهتری با متن داشته باشم و به دنبال معناهای پنهان در جملات نگردم. در واقع جمله همان بود که بود، به همین سادگی، فقط باید آن را ترجمه میکردم.
ژان کلو سبکی «ادیبانه» ندارد، استادِ نثر فرانسوی نیست، در استفاده از دستور زبان چندان به قواعد پایبند نمیماند و نثرش در کل به گونهای است که مورد پسند «اساتید» نخواهد افتاد، همانگونه که ادبای ما هدایت را در زمان خودش به شلختهنویسی متهم میکردند. حالا تمام آن ادبا از یاد رفتهاند و هدایت همچنان بزرگترین داستاننویس ادبیات فارسی است.
رمان «کودک توهم زده» اثر رنه ژان کلو در 588 صفحه، با ترجمه عظیم جابری در نشر هیرمند منتشر شده است.
نظر شما