اطّلاعيّۀ عجيب سازمان اسناد و كتابخانۀ ملّي
به تازگي، سازمان اسناد و كتابخانۀ ملّي براي انتصاب مديران حرفه اي خود در سمتهاي«مدير كلّ كتابهاي خطّي و نادر» ، «مدير كلّ شناسايي و فراهمآوري منابع ديجيتال» و «معاون اداره كلّ پردازش منابع ديجيتالي» اطّلاعيّهاي منتشر كرده است كه راقم اين سطور را بسيار متاسّف كرد. تأسّف از آن روي كه در ادارۀ امور و مديريّت يكي از مراكز مهمّ فرهنگي –و چه بسا ساير نهادهاي ديگر در كشور- به سمت و سويي ميرويم كه مديريّت عاليترين نهاد فرهنگي –و يا دست كم يكي از مهم ترين مراكز فرهنگي- پس از سالها مديريّت، هنوز نتوانسته است به اتّكا دانش و تجربۀ خود، آنهم با مشورت و همانديشي مشاوران و اهالي فن، مديران و معاونان زير مجموعۀ خود را شناسايي و تعيين كند و كار را به فراخوان نكشاند! طرفه آنكه رؤساي اداراتي كه براي آنها انتخاب مدير و جانشين به فراخوان گذاشته شدهاند، بر سر كار خود هستند و معلوم نيست كه آنان، درحالي كه حكم عزلشان باانتشار اين اطّلاعيّه صادر شده است، با چه اعتمادبهنفسي ميتوانند به كار خود به درستي ادامه دهند!
يقينا وقتي مديري بر مسند سازماني منصوب ميشود، بر اساس آنچه در جدول شماره يك همين «اطّلاعيّۀ سازمان اسناد و كتابخانه ملّي» يعني «شايستگي سطوح (!) مديران {1}» آمده است بايد با ايجاد «تيم و شبكهسازي» ، «مهارت ارتباطي» ، «نظارت و كنترل» ، «كلنگري و نگرش فرآيندي» ، «برنامهريزي و هماهنگي» و ساير تواناييهايي كه براي مديران در اين جدول ذكر شده است، بتواند همكاران خود را براي ادارۀ امور در مشاغل مختلف سازمان، مستقيما و يا به صلاحديد مديران، معاونان و مشاوران خود برگزيند. و اگر توانايي چنين انتخابي را نداشته باشند نفي غرض كرده است و از «شايستگي سطوح (!) مديران» بسيار دور افتاده است.
امّا «اطّلاعيّه» كرامات عمدۀ ديگري نيز دارد كه متأسّفانه نشان دهنده آن است كه طرّاح يا طرّاحان آن فاقد «تفكّر تحليلي و حلّ مسأله» و «نوجويي و تفكّر خلّاق»اند (دو نمونه ديگر از آنچه در جدول شماره يك، «شايستگي سطوح(!) مديران» ، آمده است).
در جدولهاي دوم، سوم و چهارم، شرايط احراز و ويژگيهاي تخصّصي «انتصاب مديران حرفهاي» درج شده است. در هر يك از آنها به داشتن «مدرك كارشناسي ارشد يا دكتري» و «حداكثر سن تا 45 سال و «تسلّط به زبان عربي و يا انگليسي در حدّ متوسّط (!)» اشاره شده است (در شرايط احراز سمت مدير كلّ شناسايي و فراهم آوري منابع و ديجيتال و معاون اداره كلّ پردازش منابع ديجيتال فقط «تسلّط به انگليسي در حدّ متوسط (!)» آمده است).
اينجانب بنا بر آشنايي با كتابهاي خطّي و نادر و سالها همنشيني و مصاحبت با متخصّصان اين فن، سخنم را به اين مقوله محدود ميكنم. لابد بر طبق «اطّلاعيّه» اگر روانشادان، استادان عبدالحسين حايري و ايرج افشار در قيد حيات ميبودند، نميتوانستند «مدير كلّ كتابهاي خطّي و نادر» در سازمان اسناد و كتابخانۀ ملّي شوند چون مدرك كارشناسي ارشد و يا دكتري نداشتند. همچنين است استاد عبدالله انوار –ادام الله عمره الشّريف- كه تا اخذ ليسانس پيش نرفتند! و يا استاد حجّة الاسلام رسول جعفريان، كه سالها مديريّت كتابخانه مجلس را به شايستگي برعهده داشتند و مصدر خدمات ارزشمندي بودند، بهسبب سنّ بالاي چهل و پنج سال در ضوابط «انتصاب مديران حرفهاي سازمان اسناد و كتابخانۀ ملّي» جاي نميگيرند!
به واقع، نميدانم افراد در كدام دانشگاه به صرف «مدرك» علم آموختند و توانا شدند تا با فارغ التّحصيلي و كسب مدرك، شرايط احراز مثلا مديريّت «كتابهاي خطّي و نادر» را بر عهده بگيرند! يقينا تفكّري از همين دست، جايي براي استادان، شادروانان فروزانفر، همايي، فاضل توني، ملكالشعراي بهار و امثالهم – اگر زنده بودند- در دانشگاههاي ما باقي نميگذارد چون «مدرك» نداشتند. اين ادّعا هماكنون نيز مثال زنده بسياردارد از جمله استادي كه نويسندۀ كتاب صد سال داستان نويسي و آثار متعدّد ديگر در حوزۀ داستان و نقد است كه جملگي از منابع مهمّ تحقيق در داستان و نقدند و از اين استاد براي تدريس در دانشگاه دعوت نميشود چون مدرك كارشناسي ارشد و دكتري ندارد!
امّا شرط سن تا چهل و پنج سال! شادروان استاد اسماعيل سعادت وقتي به سرپرستي دانشنامه زبان و ادب فارسي در فرهنگستان زبان و ادب فارسي منصوب شد كه هفتاد و چهار سال داشت (البتّه ، با مدرك ليسانس يا همان كارشناسي!) و توانست هفت مجلّد (شش جلد + ذيل ) دانشنامه را با دقّت و همّت ستودني به سرانجام برساند. استاد احمد سميعي (گيلاني) –كه عمرشان مستدام باد- در صد سالگي همچنان مديريّت گروه ادبيّات معاصر فرهنگستان زبان و ادب فارسي را با نهايت خوش فكري و جدّيّت برعهده دارند و تا همين سال گذشته (1398) يعني در آستانۀ صد سالگي، سردبير مجلّۀ نامه فرهنگستان بودند.
شايان ذكر است كه در «استقرار نظام شايستهسالاري» (كه در متن «اطّلاعيّه» بدان اشاره و تاكيد شده است) بهويژه در مراكز فرهنگي و علمي در احراز سمتهاي شاذّ و حسّاس، قوانين بايد مطابق افراد نخبه و دانشمند و اهل فنّ تعريف شوند نه نخبگان مطابق قوانين غلطانداز اداري اندازه گيري شوند! چون ديگر «شايسته سالاري» معني نخواهد داشت و بايد «اداره سالاري و بوروكراسي» بر آن اطلاق كرد!
امّا بعد و پايان سخن در توانايي «مديران حرفه اي جهت استقرار نظام شايستهسالاري و ضابطهمند نمودن انتصابات» و غير و ذلك ....در «اطّلاعيّۀ» فخيمه، تسلّط بر زبان انگليسي يا عربي در حدّ متوسّط است. اهل زبان ميدانند كه«تسلّط» استادي و به اصطلاح «در مشت داشتن چيزي است» و با «متوسّط» كه آشنايي بينابين است- و اگر نگوييم تنافر- فاصله دارد.
العياذ بالله من قضاء السّوء جعفرشجاع كيهاني
نظر شما