گفتوگو با هویک میناسیان به مناسبت سال نوی میلادی
ایرانیان و ارمنیان؛ دو قوم کهنسالی که بیش از 2700 سال در کنار یکدیگر زیستهاند
هویک میناسیان میگوید: ارامنه یکی از اقوام ساکن ایران هستند که از چندین هزار سال پیش تاکنون با ایرانیان زندگی کردهاند. این دو قوم کهنسال بیش از دو هزار و هفتصد سال در کنار یکدیگر زیسته، با هم ارتباط داشتهاند و بر زبان، فرهنگ و سنن یکدیگر تأثیر گذاشتهاند.
ميناسيان بیش از 30 جلد کتاب در حوزههای گوناگون نوشته است. «گورهزار، یادگاری از ایران باستان»، «ارمنیان اراک و منطقه کزاز»، «پیوند خون گسستنی نیست»، «تاریخ و فرهنگ ارمنیان استان مرکزی»، «شهرستان خمین و جامعه ارمنیان بخش کمره»، «دستم رفت نوشتهام ماند»، «چهل و هشتمین سال بنیان مدرسه آرارات»، «زندگینامه روحانیون ارامنه حوزه مذهبی ارامنه تهران» و... از جمله کتابهای وی است. ترجمه كتاب «مرد بیعقل» اثر هوانس تومانيان نیز در کارنامه وی دیده میشود. با وی درباره تازهترین کتابش «تاریخ و فرهنگ ارمنیان استان مرکزی» که به زبان ارمنی نیز منتشر شده گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
لطفا برای پرسش نخست ارامنه از چه زمانی ساکن ایران شدند و این کشور را برای زندگی انتخاب کردند؟
ارامنه یکی از اقوام ساکن ایران هستند که از چندین هزار سال پیش تا کنون با ایرانیان زندگی کردهاند. این دو قوم کهنسال بیش از دو هزار و هفتصد سال در کنار یکدیگر زیسته، با هم ارتباط داشتهاند و بر زبان، فرهنگ و سنن یکدیگر تأثیر گذاشتهاند. هیچ قومی و ملتی به اندازه ارمنیان به ایرانیان نزدیک نیست. بیست و هفت سده پیش ارمنیان دولت ماد را در برانداختن دولت آشور یاری دادند. همچنین تیگران یرواندیان پادشاه ارمنستان 559 سال قبل از میلاد مسیح در پایهگذاری امپراتوری هخامنشی به کورش کبیر یاری رساند. در امپراتوری هخامنشیان 559-330 پیش از میلاد مسیح، پس از پارسیان و مادها، سومین جایگاه از آن ارمنیان بود. در سال 331 قبل از میلاد مسیح، در حمله اسکندر مقدونی به ایران زمین، در جنگ گوگمل، ارمنیان چهل هزار پیاده و هشت هزار سواره نظام به کمک داریوش سوم هخامنشی فرستادند. در نبرد نهایی سربازان ارمنی جناح راست سربازان ایرانی را تشکیل میدادند. سربازان ارمنی دوش به دوش سربازان ایرانی با اسکندر مقدونی جنگیدند. در این نبرد یکی از نزدیکترین یاران داریوش سوم هخامنشی یرواند سوم ( ُرُنتُس) پادشاه ارمنستان از خاندان یرواندونی بود.
ارامنه اولين ملت دنيا بودند كه در سال 301 ميلادي توسط گريگور روشنگر كه اصليت ايراني داشت و تیرداد پادشاه وقت ارمنستان (از سلسله اشکانیان ارمنستان) فرقه مرسلی ملی مسيحيت را که شاخهای از مذهب ارتدوکس است و بهوسیله دو تن از حواریون مسیح بنامهای طاطاوس و بارتوقیمئوس در قرن اول میلادی در ارمنستان بنیان نهاده شده بود، به عنوان دين رسمي كشور اعلام كردند كه تا به امروز ادامه دارد. ارامنه ایران نیز مسیحیاند و اکثریت آنان پیرو کلیسای مرسلی ملی ارامنه هستند.
همچنین از پیشینه تاریخی اراک بگویید و اینکه چه شد که دست به نگارش کتاب «تاریخ و فرهنگ ارمنیان» زدید؟
من در یکی از روستاهای اراک بهدنیا آمدم و انگیزه اصلی نگارش کتابهایی در این زمینه علاقهای است که به استان مرکزی ایران دارم. با توجه به اینکه منطقه اراک در مرکز ایران زمین قرار دارد و مقر حکومت پادشاهان ماد یعنی شهر همدان در این قسمت بوده است، از اینرو نظریه بهوجود آمدن کلمه اراک از ریشه «اِراکوه» بیشتر به واقعیت نزدیک است. این شهر چون در دوره سلطنت فتحعلیشاه قاجار بنا شده بود، آنرا سلطانآباد نامیدند. لیکن در زمان حکمرانی مسعود میرزا فرزند ناصرالدینشاه معروف به ظلالسلطان در سلطانآباد چون مردم از استبداد وی به ستوه آمده بودند، گهگاهی شهر را شیطانآباد مینامیدند. آنچه میتوانست سند گویای تاریخ بنای این شهر باشد، سنگ نوشتههای سردر بازار و پیشانی مدرسه سپهداری بود که به بهانههایی از جمله بنای ساختمان بانک ملی در دهنه بازار، طاق نمای زیبا و تاریخی شهر را ویران و نابود کردند.
با استناد به کتاب «اراک از ژرفای تاریخ » نوشته علی سربندی اینگونه به نظر میرسد که طراحان اصلی بنای بازار اراک میبایست مسیحی یا علاقهمند به آیین مسیح بوده باشند زیرا اینگونه دیده میشود که تندیس عیسی مسیح را بر صلیب کشیده و نقش آن را پیاده کردهاند. شما در این باره چه دیدگاهی دارید؟
شاید طراحان بازار اراک دانسته یا ندانسته سمبل آیین مسیح یعنی صلیب را در بنای ساختمان بازار اراک جاودانه کردهاند، بهطوری که گویی طراح نقشه بازار تندیس عیسی مسیح را بر صلیب کشیده و نقش آن را در کالبد بنای آن پیاده کرده است. بنای تاریخی بازار اراک در طول 880 متر در محور شمالی جنوبی از دروازه رازان در شمال آغاز میشود و در جنوبیترین نقطه به دروازه قبله خاتمه مییابد. بر طول قامت کشیده و بلند بازار دو بازوی عمودی از شرق به غرب در محل تلاقی چهارسوق با سقف و گنبد مرتفع به طول 600 متر بنای صلیب بازار را کامل میکند. صلیبی که زمانی بر دوش مسیح برای بشارت مردمان و هدایت آنان مژده حیات جاودان میداد و زندگی پر از محبت و شادی در کمال امنیت و آرامش و آزادی برای آنان طلب میکرد. بنای فرسوده کنونی بازار اراک دانسته یا ندانسته به هر منظور و اندیشهای که ساخته و پرداخته شده بود، روزگاری در اوج شکوه و رونق خود به داد و ستد مردم این شهر میپرداخت.
ارامنهای که در استان مرکزی زندگی میکردند، چقدر در تجارت بازار اراک نقش داشتهاند؟
در گذشته تجارت فرش مهمترین کسب و کار بازاریان اراک بوده است. تجار ارمنی در این امر سهم بهسزایی داشتهاند. به غیر از کمپانیهای «هادسن» و «زیگلر» بیش از بیست تجارتخانه فرش که متعلق به مسیحیان بودهاند، در اراک مشغول فعالیت بودند. ارامنه نمایندگی این تجارتخانهها را داشتند. از آن جمله میتوان به سرکیس چیدمیان اشاره کرد که نماینده کمپانی «تریاکیان» در اراک بود. پس از درگذشت وی همسرش هایکانوش چیدمیان به عنوان نخستین زن تاجر به شکل مستقل در بازار اراک در سرای نوذری به تجارت فرش پرداخت. او بانویی خیر و انساندوست بود و تجار بازار نسبت به وی احترام خاصی داشتند.
ارامنه از چه دوره تاریخی در اراک ساکن شدند و چرا این شهر را برای زندگی انتخاب کردند؟
طبق اسناد موجود در سال 1894 میلادی برابر با 1273 خورشیدی شخصی ارمنی به نام آودیس توروسیان از شهر جلفای اصفهان برای کار در شرکت «هادسن» به شهر اراک آمده است. سپس به تدریج ارامنه بین سالهای 1902-1903 میلادی برابر با 1281-1282 خورشیدی به این شهر آمده و در آن سکونت گزیدند. یکی از دلایل رو آوردن ارامنه به اراک تأسیس شعبه کمپانی «زیگلر» در این شهر بوده است. وجود این کمپانی که در سال 1257 خورشیدی برابر با سال 1878 میلادی شعبه خود را در اراک افتتاح کرد و نزدیک به نیم سده به فعالیت اقتصادی خود ادامه داد و باعث شد که ارامنه هنرمند به اراک بیایند و با تولید قالیهای نفیس و گرانبها وضع اقتصادی خود و خانوادهشان را تقویت کنند.
در سالهای بعد صدها خانواده ارمنی از دیگر شهرستانهای کشور و روستاهای ارمنینشین استان مرکزی از جمله منطقههای بربرود، جاپلق، کزاز و کمره که بیش از چهار سده سابقه سکونت در آن مناطق داشتند، به شهر اراک نقل مکان کردند. تا دهه بیست قرن بیستم چهار کنسولگری کشورهای اروپایی در شهر اراک وجود داشتهاند. ارامنه تازه وارد از جلفای اصفهان، تبریز، تهران، همدان و دیگر شهرهای کشور برای کار در تجارتخانههای فرش و بعضی از آنها در معاونت کنسولگری کشورهای اروپایی در اراک در سمت منشی و حسابدار و همچنین تعدادی برای تصدی مشاغل مختلف تولیدی و صنعتی به این شهر آمدند. نوشتههای مورخان و محققان ارمنی آن دوران حاکی از آن است که در سال 1905 میلادی برابر با 1284 خورشیدی 8 خانواده ارمنی در قالب 27 تن در شهر اراک میزیستند. در سال 1913 میلادی برابر با سال 1292 هجری شمسی تعداد خانوادههای ارامنه این شهر به 15 خانواده رسیده بود.
از چه منابعی برای نگارش این کتاب و اطلاعات تاریخی که درباره ارمنیهای اراک و بنای تاریخی بازار ارائه دادهاید، بهره گرفتهاید؟
با توجه به اینکه در اراک بهدنیا آمدم بیشتر پژوهشهایم میدانی بوده است اما از کتابهایی نیز در نگارش این کتاب یاری گرفتهام. مانند کتاب روضهالصفا، مجموعه دو جلدی «سیمای شهر اراک» نوشته محمدرضا محتاط، همچنین از کتاب فرجالله صبا نیز برای نگارش این کتاب بهره گرفتهام.
رضا قلیخان هدایت در کتاب روﺿهالصفا درباره شهر اراک چنین نوشته است: مقر حکومت حکمرانان ولایت جبال پس از آن عراق عجم و بعد شهر اراک بر روی بقایای شهری به نام دُلفآباد بوده است. به گفته وی این شهر در دو طبقه بنا شده بوده و مردمی شرور داشته است که اغلب با حکام وقت به مقابله برمیخاستند. آنان هنگام شکست به زیرزمینهای آن شهر پناه میبردند. در واقع این شهر قلعه یا سنگرگونهای بوده است که مردم آن به هنگام صلح و آشتی در طبقه فوقانی در شادی و خوشی به سر میبردند. ولی در صورت شکست در طبقه زیرین پنهان و مخفی میشدند. بیگانگان نمیتوانستند وارد این شهر مرموز شوند و چنانچه موفق به ورود میشدند، راه گریزی نداشتند.
فرجاللّه صبا، پژوهشگر پیشکسوت نیز شهر اراک را چنین به تصویر کشیده است: «دو سه روزی مهمان شهر اراک بودم. شهری است کسل و بیحوصله و خوابآلود. هفتاد هزار انسان در این شهر سرد و یخ زده به خیال خود زندگی میکنند. همه گرفته و کمحرفند. در این شهر گنگ و خاموش گویی هیچکس از طلوع آفتاب خشنود نمیشود. حتی در وسط روز هیچکس عجله ندارد. عدهای معدود آهسته-آهسته در خیابانهای کوچک شهر راه میروند و چنان قدم برمیدارند که گویی خود نیز نمیدانند به کجا میروند! اما عده بسیار نامحدودی در کنار خیابان رو به آفتاب سرد زمستان لم دادهاند و در انتظارند که خورشید کی غروب خواهد کرد. اما همینکه آفتاب چشمهای خود را میبندد، شهر ناگهان خالی میشود. یکساعت بعد از غروب خورشید دیگر کسی در خیابان و کوچه نیست. مردم نیز درِ خانه و چشمخانه خویش را میبندند و شهر را به دست سگان آواره و گرسنه میسپارند.»
محقق معاصر محمدرضا محتاط نیز در کتاب «سیمای شهر اراک» دربار طرح شهر اراک چنین نوشته است: «به احتمال قوی نقشه شهر اراک را نیز باید مهندسان شهرسازی کشورهای اروپایی از جمله فرانسویان که برای تبادل نظر در ساخت و کار پایتخت جدید ایران یعنی شهر تهران آمده بودند، طراحی کرده باشند. گواه بارز این امر نقشه صلیبیشکل بازار اراک است.
ابراهیم دهگان نیز با نگارش «تاریخ اراک» نقش ارزندهای در شناساندن فرهنگ و تمدن این شهر به مردم دارد. او در جلد اول کتاب خود علت بوجود آمدن شهر اراک و چگونگی آن را چنین بیان میکند: در محل فعلی شهر اراک دِه بزرگی به نام دستگرده یا دستجرده وجود داشته است و از بقایای آن قناتی به نام قنات دِه که در جنوب اراک جاری است، بر جای مانده است. دهگان تاریخ تخریب این روستا را ذکر نکرده است. شاید اسناد و مدارکی که حاکی از زمان وقوع آن باشند، در دست نداشته است.»
در بخشی از این کتاب به غار کیخسرو نیز اشاره کردهاید. این غار از نظر اسطورهشناسی بسیار اهمیت دارد و مورد توجه زرتشتیان ایران و هند و دیگر نقاط جهان است. در این باره نیز توضیحاتی ارائه بدهید.
غار کیخسرو در لهجه محلی هفبرارون تلفظ میشود. که منطقهای است که در آن تعداد هفت سنگ قبر به ابعاد 40 × 50 × 227 سانتیمتر وجود دارند که به علت فرسایش طبیعی، نوشتههای آنها کاملا خوانا نیستند. ولی این سنگها نیز مورد توجه زرتشتیان است زیرا با غار و اسطوره کیخسرو ارتباط نزدیک دارند. براساس متون تاریخی باستانی، پس از اینکه سیاوش (فرزند کیکاووس) مظلومانه به دست افراسیاب (شاه تورانیان) کشته میشود، رستم ماموریت مییابد تا فرزند سیاوش را بیابد و او را تربیت کند. پس از انجام این مأموریت، سرانجام کیخسرو بعد از کیکاووس به پادشاهی ایران زمین میرسد و طی جنگهای طولانی، بالاخره افراسیاب و تورانیان را شکست کامل داده و به دادگستری در ایران زمین میپردازد.
سپس به ریاضت و گوشهگیری گرایش مییابد که در این زمان از طرف یزدان به وی امر میشود ترک سلطنت کند و او نیز لهراسب را به جانشینی انتخاب کرده و به مکانی که یزدان پاک امر فرموده، میرود. در این سفر هفت تن از بزرگان ایران نیز علیرغم دستور کیخسرو، وی را ترک نکرده و همراه او به سفر ادامه میدهند. در دامنه کوه موعود به چشمه آبی موسوم به دیریزِن اُو میرسند و کیخسرو پس از شستشوی خود، به همراهان دستور برگشت میدهد ولی همراهان برنمیگردند. در نهایت کیخسرو به غار صعود میکند و ناپدید میشود و همراهان در برگشت به دلیل بارش ناگهانی برف سرخ، کشته میشوند. سپس رستم با دیگران به آنجا آمده و هفت نفر همراهان کشته شده کیخسرو را دفن میکنند.
در کتاب بخشی را به پوشش ارمنیان در طول تاریخ نیز اشاره کردهاید. اینگونه به نظر میرسد که پوشش بانوان در دوران کودکی تا میانسالی متفاوت بوده است. لطفا در این باره ینز توضیح دهید.
ارامنه ایران که در اوایل قرن هفدهم میلادی توسط شاه عباس اول صفوی به ایران کوچانده شدند، همان لباسهای محلی خود را داشتند. آنان از شهرها و آبادیهای مختلف ارمنستان بودند و از این لحاظ هم پوشاک مختلفی از اماکن سکونت قبلی خود ایروان، نخجوان، شیروان، وان و... داشتند. تفاوتهای لباسهای آنان با یکدیگر جزیی بودهاند. از آنجا كه اكثر ارمنيان اراک از مهاجران ارمنستان غربی (شرق تركيه امروزي) و منطقه وان بودند كه طي سالهاي 1604 ميلادی به بعد، به روستاهای منطقه اراک مهاجرت كردهاند، از اين رو وجه اشتراك زیادی ميان پوشش و لباسهای سنتی و تزئينات ارامنه اراک و ساكنان ارمنی ارمنستان غربی وجود دارد.
لباسهای آنان عموما بلند بوده و چندین نوع داشت. از جمله آرخالوق، جوجیک و گوگنُتس. در میان ارامنه آن دوران مرسوم بود تا دختر شوهر نکرده، لباسش از پارچه گلدار و زیبا باشد و دهانش را نپوشاند، ولی وقتی عروس میشد، از یک سرپوش قرمز استفاده میکرد و با یک دستمال سفید دهانش را میپوشاند که به آن یاشماق یا اُشمام میگفتند. دختر وقتی عروسی میکرد، روی دو طرف صورتش نزدیک گوشها یک زینت نقرهای میآویخت که با حلقه و یا گره تزیین میشد که به آن گلدرو یا اِرسِتِنوتس میگفتند. بر روی پیشبند چند ردیف سکة نقرهای وصل میکردند و پایین پیشبند را با نگارههای گل به صورت سوزن دوزی زینت میدادند. دختران روی سر یک حلقه پارچهای که گلدوزی شده بود، میگذاشتند که به آن گوت میگفتند و روی آن یک دستمال ابریشمی گلدار و قشنگ میبستند که به آن تاخدادز میگفتند. روی سینه نیز یک زینت نقرهای میزدند که به آن آشم میگفتند. لباسهای دختر، عروس و زن مسن با هم تفاوتهایی داشتند. دختر وقتی نامزد میشد، با همان سرپوش دهانش را کمی میپوشاند و از دستمال مخصوص استفاده نمیکرد و عموما لباسهای گلدار و قرمز و زیبا میپوشید. ولی وقتی عروسی میکرد، لباسهایش کمی عوض میشدند. هنگامیکه به پیری میرسید، لباسهای تیره و از جمله سرمهای میپوشید.
نظر شما