«تاریخ مختصر عدالت توزیعی» پیشنهاد مطالعه برای تعطیلات پایان هفته
«عدالت توزیعی» مفهومی معاصر است نه باستانی
ساموئل فلایشاکر، نویسنده کتاب درباره نظریههایی که مرور کرده است، میگوید: «من همه این تحولات را بیهیچ اظهارنظری ذکر کردم، چرا که قصد دفاع از آنها را ندارم. با این حال، معتقدم که هر یک از آنها از مجموعه استدلالات بنیادینی نشات میگیرند که صورتبندی رالز از عدالت توزیعی را امکانپذیر ساخت.»
اما این واقعیت که چنین اثری وجود ندارد خود دلیل دیگری است بر نیاز به وجود چنین کتابی. به احتمال فراوان علت نبود کتابی از این دست آن است که مردم عموماً متوجه نیستند که معنای عدالت توزیعی تغییر کرده است، یا شاید اینکه در طول بخش مهمی از تاریخ انسان عملاً هیچ کس حتی به عنوان ایدهآلی دست نیافتنی بر این باور نبوده که همه باید نیازهای اساسیشان را تامین شده ببینند.
عدالت توزیعی به مفهوم مدرنش خواهان آن است که دولت تضمین کند دارایی به گونهای در کل جامعه توزیع شود که همه از سطح مشخصی از امکانات مادی برخوردار شوند. بحثهای جاری درباره عدالت توزیعی به طور معمول حول این متمرکز است که چه مقدار از امکانات باید تضمین شود و برای توزیع این امکانات به چه میزان از دخالت دولت نیاز است. دو موضوعی که با هم ارتباط دارند.»
همانگونه که از توضیح فلایشاکر برمیآید، اینگونه نیست که عدالت توزیعی به کلی مفهومی مدرن باشد. ردپای آن را در آرای ارسطو و افلاطون میتوان یافت و فصل اول کتاب فلایشاکر نیز به یافتن همین ردپا اختصاص دارد. این فصل که «از ارسطو تا آدام اسمیت» نامیده شده است، با برقراری تمایز میان دو گونه از عدالت آغاز میشود. «عدالت توزیعی» در برابر «عدالت تادیبی» هر دوی این اصطلاحات از ارسطوست. منظور از عدالت تادیبی، عدالت مرتبط با مجازات است که بعدتر جای خود را به اصطلاح «عدالت معاوضی» یا عدالت جانشینپذیر داد. در نگرش ارسطو عدالت توزیعی یعنی تخصیص مناصب سیاسی یا پول متناسب با شایستگی افراد (28) در حالی که عدالت تادیبی که میتوان آن را عدالت قضایی نیز نامید بر تنبیه عادلانه و شایسته برای خطاکاران متمرکز است.
فلایشاکر به خلاف مفسران معروف آرای آدام اسمیت، معتقد است که وی نافی مفهوم عدالت توزیعی نبوده است: «وقتی اسمیت میگوید عدالت توزیعی در معنای پساگروتیوسی آن قابل اجرا نیست، قصدش در واقع، برخلاف نظر احتمالی گریزوولد، وینچ، هونت و ایگناتیف، رد کردن برداشت قدیمیتری از عدالت توزیعی نیست که بر مبنای آن وظیفه هدایت و نظارت بر توزیع داراییها بر عهده دولت است، بلکه برعکس، نشان میدهد که به عنوان مسئلهای اصطلاحشناختی، خواهان پذیرفتن تمایزی تاریخی است که به واسطه آن عدالت معاوضی مترادف با حمایت در برابر آسیب است و عدالت توزیعی اصطلاحی است فراگیر برای فضیلت اجتماعی.» (41)
بازتعریف اصطلاح عدالت توزیعی از منظر نویسنده کتاب به سده هجدهم بازمیگردد. زمانی که شاهد تحولی دورانساز در نگرشهای موجود به تهیدستان بود. این اتفاق نه در ابتدا و میانه این قرن، بلکه درست در همان سالها که آدام اسمیت در انتهای راه زندگیاش بود (او در سال 1790 درگذشته است) رخ داد: «پیش از پایان قرن، امانوئل کانت دیگر میتوانست بگوید که همه باید بتوانند با اتکاء بر استعداد، تلاش و شانس به جایگاه اجتماعی مناسب دست یابند.» (78)
این تغییر مفهوم برآمده از کوشش متفکرانی بود که فصل دوم کتاب به مرور آرای آنان اختصاص دارد. کسانی نظیر «ژان ژاک روسو»، «آدام اسمیت»، «امانوئل کانت»، «تامس پین» که در کتابش به نام حقوق انسان «از طرح نوآورانه خود برای حمایت از تهیدستان، که میبایست از سوی دولت اجرا شود، رونمایی کرد» (112) تا «فرانسوا بابوف» که جان خود را بر سر ایده «یکسانسازی ثروت در جامعه» گذاشت. (114)
ساموئل فلایشاکر
فصل سوم کتاب که «از بابوف تا رالز» نام دارد مفهوم عدالت توزیعی در قرون نوزدهم و بیستم را مورد بررسی قرار میدهد. به اعتقاد فلایشاکر «پس از بابوف مفهوم عدالت توزیعی وارد گفتمان سیاسی شد ولی تا مدتها در حاشیه باقی ماند.» (117) در سده نوزدهم کتابهای زیادی با عناوینی شبیه به «توزیع ثروت» نوشته و منتشر شدند و جنبشهای سیاسی بر مبنای خواست عدالت توزیعی شکل گرفتند. به گمان ناشر اصطلاح «عدالت توزیعی» تا پس از جنگ جهانی دوم فراگیر نشده است، هر چند که آموزههایی که این امکان وجود داشت که با نام عدالت توزیعی از آنها یاد شود در طول قرن نوزدهم به بخشی از زندگی روزمره تبدیل شدند.
در فصل سوم کتاب که آخرین فصل کتاب هم محسوب میشود، نویسنده به مرور آرای متفکران پوزیتیویست، کارل مارکس، متفکران مکتب فایدهگرایی و جان رالز درباره مفهوم عدالت توزیعی میپردازد و در نهایت با بررسی وضع عدالت توزیعی پس از رالز کتاب را به پایان میرساند.
به گمان نویسنده با آغاز سده بیستم مفهوم فراگیرتری از عدالت توزیعی مطرح شده است و این مفهوم به ساختار برنامهریزیهای دولتی راه پیدا کرده است. از جمله برنامه پیشنهادی فرانکلین روزولت با نام «طرح نو» که همه شهروندان بالاتر از سنی خاص را مشمول بیمه تامین اجتماعی کرد (120) نمونهای از ورود ایدههای مرتبط با عدالت توزیعی به عرصه سیاستگذاری عمومی در غرب بود.
باید این را مدنظر قرار داد که شکلگیری بلوک شرق بر مبنای همین ایده بود و ایجاد جمهوریهای سوسیالیستی در سرزمین روسیه و اقمار آن از جمله عوامل موثر در شمول یافتن مفهوم عدالت توزیعی بوده است. این مفهوم چنان شمولی یافت که در قرن بیستم به طور کامل جای خود را در وجدان عمومی مردم باز کرد. هر چند که فیلسوفان و متفکران در غرب چندان با آن سر همراهی نداشتند. ظهور متفکری چون جان رالز در میانه قرن بیستم، در این میان امکانی برای آشتی ایدههای لیبرالیستی با مفهوم عدالت فراهم کرد.
در فصل سوم در ابتدا نویسنده چهار جنبش مهم سیاسی و فلسفی که به دلایل مختلف یا مفهوم عدالت توزیعی را رد میکردهاند یا آن را کم اهمیت جلوه میدادهاند مورد بررسی قرار میدهد. از جمله کسانی که به کل مخالف کمک دولت به تهیدستان بودهاند و از بنیاد مفهوم عدالت توزیعی را رد میکردهاند و نویسنده آنها را واپسگرا مینامد، پوزیتیوستها که خواهان انفکاک میان اخلاق و علوم اجتماعی بودند و با مشکلات اجتماعی از منظر علمی و نه اخلاقی روبهرو میشدند، مارکس که هم زبان اخلاق و هم زبان عدالت را رد میکرد و از بنیاد خواستار تغییر ساختارهای موجود و نه اصلاح ساختار بود و در نهایت فایدهگرایان که اگر چه مشکلی با مفهوم اخلاق نداشتند اما برای آن چندان شانیتی قائل نبودند.
جان رالز
پنجمین بخش فصل سوم به جان رالز اختصاص دارد. متفکری که در سال 1971 با نوشتن کتاب «نظریه عدالت» ایدهای به کل تازه ارائه داد. به گفته نویسنده: «تفاوت رالز با فایدهگرایی و دیگر پارادایمهای فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی روزگارش تاکید صریح او بر اهمیت فرد است. در همان نخستین صفحه از کتابش نظریه عدالت میخوانیم که هر فرد دارای حرمتی است عدالتبنیان که حتی رفاه کل جامعه هم نمیتواند آن را زیر پا بگذارد.» (161)
رالز نظریه عدالت خود را از اساس برمبنای عدالت توزیعی ارائه داده بود و به گفته نویسنده: «کوتاهترین توصیف رالز را از پروژهای که بعدها به کتاب نظریه عدالت تبدیل شد میتوان در مقالهای یافت که با عنوان عدالت توزیعی منتشر کرده بود.» (162) رالز بر این باور است که کل فضایی که فضیلت عدالت در اختیار دارد توسط توزیع مزایا اشغال میشود. یعنی دیگر لزومی ندارد عدالت توزیعی بکوشد در ساختاری که مختص وظایفی چون حفظ نظم و... است مکانی برای خود دست و پا کند (به عبارت دیگر منوط به دولت شود). به گمان رالز «جامعه فعالیت مخاطرهآمیز مشترکی است برای سودبری متقابل همگان.» (163)
به گمان نویسنده رالز از بنیاد در مسیر بازتعریف عدالت قدم برداشته است: «آنچه رالز انجام نداد توضیح معنا و مفهومی از عدالت است که همواره و همهجا مطرح بوده است.»(168) این انتقادی به رالز هم هست: «رالز در ارائه تعریفی روشن از مفهومی که تا پیش از اقدام او به نگارش عمدتاً بر دریافتهای شهودی متکی بود مهارت فوقالعادهای از خود نشان داد اما در نشان دادن چگونگی پدید آمدن این دریافتهای شهودی تبحر چندانی نداشت.» (169)
پس از رالز، نوبت به بررسی سرنوشت مفهوم عدالت توزیعی در دوران پسارالز میرسد. در این بخش مفاهیمی چون پهنه توزیع مورد توجه میگیرند و پرسشهایی از این دست مطرح میشود که «ما مسئول نیازهای چه کسانی هستیم؟» (173)
نویسنده در انتهای کتاب درباره رویکرد خود به نظریات که آنها را مرور کرده چنین گفته است: «من همه این تحولات را بیهیچ اظهارنظری ذکر کردم، چرا که قصد دفاع از آنها را ندارم. با این حال، معتقدم که هر یک از آنها از مجموعه استدلالات بنیادینی نشات میگیرند که صورتبندی رالز از عدالت توزیعی را امکانپذیر ساخت.» (179)
این سخن آشکارا رویکرد کتاب را مشخص میسازد. شاید بتوان کتاب «تاریخ مختصر عدالت توزیعی» را مقدمهای مختصر بر ایده جان رالز خواند.
کتاب «تاریخ مختصر عدالت توزیع» نوشته ساموئل فلایشاکر را نشر مرکز با ترجمه مجید امینی در 265 صفحه و با شمارگان هزار نسخه به قیمت 32900 تومان در سال 1397 منتشر کرده است.
نظرات