در ابتدای این نشست مریم حسینی استاد دانشگاه و عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه الزهراء، درباره فریبا وفی گفت: او داستاننویسی را از جوانی آغاز کرد و داستانهایش مطابق مرسوم در مجلات داستاننویسی دهه 60 منتشر میشد. وفی علاوه بر مجموعه داستان مجموعه رمانهایی نیز نگاشته است. مجموعه رمانهای او به زبانهای انگلیسی، ایتالیایی، فرانسوی، آلمانی نروژی و اسپانیایی و تک داستانهایش به زبانهای روسی، ژاپنی، عربی، سوئدی، ترکی و ایسلندی ترجمه شده است.
وی همچنین درباره آثار وفی بیان کرد: اولین رمان وفی «پرنده من» در سال 1381 منتشر شد و با استقبال زیادی روبهرو شد. این کتاب برنده جایزه بهترین رمان سال 1381، سومین دوره جایزه هوشنگ گلشیری، دومین دوره جایزه ادبی یلدا شد؛ همچنین «پرنده من» در مهرگان ادب و جایزه ادبی اصفهان نیز مورد تقدیر قرار گرفت.
او در ادامه افزود: وفی رمان «ترلان» را در سال 1382 منتشر میکند که از سوی بنیاد ادبی مهرگان تقدیر میشود. همچنین جایزه لیت پروم آلمان را برای رمان «ترلان» از آن خود کرده است. رمان «رویای تبت» پس از «پرنده من» بسیار مورد توجه قرار گرفت. فضای زنانه و خروج از هنجاری که در کنش قهرمان داستان شکل گرفت در آن دهه برای ما جذاب بود. از رمانهای دیگر او نیز میتوان به «ماه کامل میشود» و «رازی در کوچهها» اشاره کرد. مجموعه داستانهای وفی نیز «در عمق صحنه»، «حتی وقتی میخندیم»، «در راه ویلا»، «همه افق»، «بعد از پایان» و آخرین اثر او مجموعه داستان «بیباد، بیپارو»ست که بحث امروز درباره آن است. گفتنی است که این مجموعه داستان نامزد جایزه جلال آل احمد نیز بود.
رویای نوشتن را هیچوقت فراموش نکردم
در ادامه این نشست فریبا وفی اظهار کرد: من داستاننویسی را از زمان دبیرستان و حتی قبلتر از آن شروع کردم؛ درواقع نویسندگی، با نوشتن انشاهای خوب آغاز شد. اولین داستانم را برای یک مجله آدینه فرستادم، تقریبا دو ماه بعد، زمانی که این مجله را خریدم در بخش پاسخ به پرسشها دنبال جوابی بودم مبنی بر این که اثر را رد کرده باشند و امیدی به منتشر شدنش نداشتم؛ همینطور که صفحات را ورق میزدم داستانم را دیدم، آن روز بهترین روز زندگی من بود که پس از آن اعتماد به نفسی در من شکل گرفت.
وی همچنین بیان کرد: من داستانهایم را برای مجلات و نشریات میفرستادم و بازخوردها خوشایند بود. اولین داستانم «در عمق صحنه بود» که توسط نشر چشمه چاپ شد و پس از آن وارد عرصه حرفهای نویسندگی شدم. در این سی و چند سالی که در این حوزه فعالیت میکنم خیلی چیزها تغییر کرده است و به طبع نظرات من نیز درباره بسیاری از چیزها تغییر کرده است؛ اما چند چیز در من باقی مانده است، یکی استمرار در کار است و رویای نوشتن را هیچوقت فراموش نکردم؛ دوم این که نوشتن برای من صرف درد و دل کردن نبود یا اینکه بنویسم تا حالم خوب شود و دوست ندارم ادبیات را به این بخش ساده و بازاری تغییر دهیم. همیشه فکر میکنم ادبیات رهایی بخش است و برای زندگی همه آدمها لازم است و برای من هم جدی بود.
ارتباط بین اعضای خانواده بر اساس گفتوگو شکل میگیرد
در ادامه این نشست مژده سالارکیا درباره ساختار و فرهنگ و اهمیت خانواده در داستانهای «بیباد، بیپارو» اظهار کرد: داستانهای این مجموعه به نحوی از زندگی روزمره وام گرفتهاند، درواقع گویی نویسنده رابطه بین داستان و زندگی را خوب درک میکند و بر اساس آن استعاره خوب میسازد یعنی واقعیت نیست بلکه چیزی شبیه به واقعیت است. داستانهای مجموعه «بیباد، بیپارو» همانطور که از اسم آن مشخص است دارای تحرک بیرونی نیست و بیشتر جوشش درونی دارد.
فریبا وفی
این منتقد همچنین بیان کرد: خانواده یک نهاد اجتماعی است و عوامانهترین تعریف آن این است که برای بقای نسل شکل میگیرد و افراد را برای مسئولیت پذیری آماده میکند؛ به عقیده اریش فروم، علت اصلی شکلگیری خانواده پاسخگویی به عمیقترین نیاز بشری است و این نیاز بشری غلبه کردن بر جدایی و تنهایی خودش است، بهترین شکل یگانگی و همرنگی با دیگری در غالب خانواده رخ میدهد. به نحوی افراد قصد دارند زندگی انفرادی را کنار بگذارند و به وصال دست پیدا کنند.
سالارکیا درباره این مجموعه داستان گفت: ما برای شناخت شخصیتهای یک داستان باید بتوانیم شبکه روابط اجتماعیشان را درک کنیم؛ اکثر شخصیتهای این داستان با جایگاهشان در خانواده شناخته میشوند. تضاد اصلی داستان هم در همین محیط شکل میگیرد؛ محیط غیر از زمان و مکان فرهنگ را نیز دربرمیگیرد. هرچیزی که یک شخص فکر میکند و انجامش میدهد به فرهنگش بر میگردد، فرهنگ به افکار و رفتار جهت میدهد.
او در ادامه اظهار کرد: ارتباط بین اعضای خانواده بر اساس گفتوگو شکل میگیرد، گفتوگو علاوه بر نشان دادن ساختار خانواده، فرهنگ آن را نیز نشان میدهد. مقصود ما از ساختار، جایگاه هر فرد در خانواده، قدرت فرد تصمیم گیرنده، وظایف و چگونگی ارتباط بین اعضای خانواده است؛ در مقابل منظور از فرهنگ خانواده نوع فعالیتها، نوع زندگی، نقشها و شیوههای فرزندپروری است.
زنها دیگر دغدغه پنهان کردن چیزی را ندارند
وی درباره بانوان مجموعه داستان «بیباد، بیپارو» بیان کرد: در این مجموعه با زنهایی مواجه میشویم که انگیزههای نسبتا مشابهی دارند و به نحوی از گذشته فرار میکنند و این فرار با تغییر محیط آنها همراه است. میتوانیم بگوییم زمانی که شخصیتها قدرت تغییر ساختار و فرهنگ خانواده را ندارند و در قسمتهایی از این مجموعه داستان به پرخاشگری روی میآورند پس قصد میکنند محیط را تغییر دهند و برای ترک محیط برنامهریزی میکنند؛ شخصیتها با محیط خود وفق پیدا نمیکنند و به دنبال تغییر آن هستند.
مژده سالارکیا در ادامه گفت: نکته دیگری که در این داستانها میتوان دربارهشان حرف زد بحث فرزندپروری است. فرزندپروری تحت تاثیر طبقه فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی شکل میگیرد؛ شخصیت روانی و اجتماعی فرزند در این ساختار شکل میگیرد و هر چقدر فرهنگ خانواده غنیتر باشد، مادر خانواده هر چقدر در فضاهای خارج از خانواده بیشتر فعال باشد و اطلاعات بیشتر داشته باشد گفتوگو در میان اعضای خانواده جایگاه بهتری پیدا میکند.
سالارکیا نمونههایی از گفتههایش را از مجموعه داستان «بیباد، بیپارو» بیان میکند.
وی همچنین بیان کرد: در جایی از بلقیس سلیمانی خواندم نویسنده محصول تجربههای انسانی است. به این معنی نیست همه آنچه را که مینویسد خودش تجربه کرده باشد، یعنی همه آثاری که نوشته میشود درباره انسان و برای انسان است و درک درون مایه یک اثر نیازمند ارتباط بین اثر و جهان بیرون است. داستانهای این مجوعه از افرادی حرف میزند که به نحوی میخواهند فرد دیگری شوند و از این مرزهای محدود کننده مادی و معنوی رهایی یابند. دغدغهها به گفتوگو بدل نمیشود چون شخصیتها مجال بروز خود را نمییابند.
مژده سالارکیا
مژده سالارکیا در پایان گفت: نکته متفاوتی که این اثر وفی نسبت به سایر آثار دیگر او دارد این است که زنها دیگر دغدغه پنهان کردن چیزی را ندارند بلکه در پی دیده شدن هستند. عنوان کتاب نشان دهنده یک نوع زنجیر است؛ ما قصد رفتن داریم اما بدون پارو و بدون باد که کسی نمیتواند قایق را به حرکت درآورد. در داستانها شخصیتها بیشتر دیگر خواه هستند تا خودخواه و به همین جهت نمیتوانند از سنتها رها شوند و وظایفشان را زیر پا بگذارند. اگر هم بروند باز تکهای آنها را به گذشته وصل میکند.
مریم حسینی در ادامه جلسه نقد آخرین مجموعه داستان فریبا وفی بیان کرد: در برخی از داستانهای مجموعه «بیباد، بیپارو» شاهد مهاجرت شخصیتها به کشورهای مختلف هستیم. بحثی که میتوانیم داشته باشیم یک نوع مهاجرت اجباری است که در کتاب شاهد آن هستیم. همچنین در این مجموعه داستانهایی شبیه به داستان هزار و یک شب داریم و این که شهرزاد یکی از شخصیتهای آن است برایم جالب بود. گفتنی است در این مجموعه داستان شاهد واقعیت زندگی بانوانی از سه نسل هستیم که فریبا وفی آن را به تصویر کشید.
فریبا وفی در پایان گفت: من فکر میکنم عنصر آگاهی و حساسیت در همه داستانهای من وجود دارد؛ اینها خوب دیدن را میدانند و به نظر من زنی که نتواند خوب ببیند نمیتواند پذیرای هیچ تغییری باشد.
جلسه نقد مجموعه داستان «بیباد، بیپارو» با گفتوگو و اظهار نظر برخی از حاضرین در مراسم به پایان رسید.
نظر شما