سعید حمیدیان در نشست «زندگی و زمانه حافظ» عنوان کرد:
یک پنجم از آن چیزی که از حافظ معرفی میکنند میتواند حافظ واقعی باشند
سعید حمیدیان در نشست «زندگی و زمانه حافظ» گفت: متاسفانه شاهد این هستیم که قصارسازی خیلی رایج شده و مثل اینکه حضرات از ساختن جملات قصار مثل همینکه «حافظ حافظه ماست» کیف میکنند. یا مثلا حافظ را اعرف عرفا یا اعلم علما میدانند. الان گفتن این جملات قصار مد شده و ریشه آنها را هم نمیتوان به راحتی از ابهام بیرون کشید و به پژوهش به معنی واقعی کلمه عادت داد. به نظر من یک پنجم از آن چیزی که از حافظ معرفی میکنند میتواند حافظ واقعی باشند و چهار پنجم آن حافظ موهوم و ذهنی خودشان است.
سعید حمیدیان در ابتدای صحبتهای خود با اشاره به نقل قول مجری جلسه از بهاالدین خرمشاهی که «حافظ حافظه ماست»، گفت: آقای خرمشاهی دوست بیش از نیم قرن من اما با اختلاف بسیاری در برخی مقولات بهخصوص درباره حافظ و عقایدی که گاهی اوقات بدون پایه علمی درست، بدون آن چیزی که پایه و اساس تحقیقات و پژوهشهای مربوطه است و چیزهای شعارگونه امثال همین جمله که «حافظ حافظه ما است» است که بر هیچ پایهای استوار نیست. بهخصوص زیربنای تحقیقی هم ندارد. بلکه فقط کسی از ظن خودش برآوردی میکند و مثلا میگوید حافظ حافظه ما است.
او ادامه داد: سوال من این است که اگر حافظ حافظه ماست چرا شخصی مثل سعدی با این همه آثار گوناگون حافظه ما نیست گفته شده که در قرن گذشته مقام اول در بین مردم از لحاظ شعر و شاعری سعدی بوده اما در قرن اخیر و قرن ما شرایطی پیش آمده که حافظ جای سعدی را بهعنوان محبوبترین شاعر گرفته است کما اینکه در این 70 یا 80 سال اخیر که به دوره تحقیقات مدرن و جدید مشهور است، بیشترین کارها، کتب، مقالات و پژوهشها در مورد حافظ صورت گرفته است. در حالی که در مورد آن سه ستون دیگر یعنی شاهنامه فردوسی، دیوان شمس مولانا و سعدی-که همراه با حافظ 4 ستون میشوند- خیلی کار نشده است. در حقیقت یک پایه را برجسته کردهایم و گاهی اوقات متاسفانه این امر بیمحابا صورت گرفته است.
ادبیات را کاملا قانونمند میدانم
عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه از قیاس حافظ و دیگر شاعران سخن به میان آورد و گفت: میدانید که هرکسی مختار است هرشاعری را که به مذاق و مزاج سازگار است دوست داشته باشد و یا اینکه یک شاعر دیگر را دوست نداشته یا کمتر دوست داشته باشد. که این در اختیار انسان است اما گاهی اوقات کار به اهانت و کوچکسازی میکشد. یعنی عملا میبینیم که گاهی اوقات به سعدی درشتی میکنند و یا اینکه بیمحابا قیاسهای معالفارق انجام میدهد. یعنی یک آدمی که در قرن هفتم بوده و در شرایط خاص خودش میزیسته، معلول شرایط زمان خودش است و اندیشهاش هم در حدود زمان خودش کار میکرده و در نتیجه حاصل خلاقیتهای شعری و هنری او هم به همین صورت بوده را با حافظی مقایسه میکنند که در نیمه دوم قرن هشتم میزیسته و اصلا یک دوره کاملا متفاوت با سعدی داشته است. لاجرم طبیعی است که در این دوره شعر اقتضائات دیگری داشته و همپای تحولات دوران جلو میآید، قانونمند است و دلبخواهی نیست. به عقیده من درست است که یک جنبه ادبیات ذوقی، سلیقهای و این قبیل مسائل است ولی باز هم بنده ادبیات را کاملا قانونمند میدانم.
وی ضمن اشاره به جملات قصار بیپایه و ظاهری، اضافه کرد: متاسفانه در حال حاضر شاهد این هستیم که قصارسازی خیلی رایج شده و مثل اینکه حضرات از ساختن جملات قصار مثل همینکه «حافظ حافظه ماست» کیف میکنند. یا مثلا حافظ را اعرف عرفا یا اعلم علما میدانند. و خیلی چیزهای دیگر که در این بحث نمیگنجد. حتی شاهد این هستیم که علنا فردی که متخصص هیأت و نجوم هم هست میگوید حافظ قبل از کوپرنیک حرکت انتقالی زمین به دور خورشید را کشف کرده است؛ اتفاقا بیتی را هم شاهد میآورد درست برعکس است و میگوید زمین ثابت است. الان گفتن این جملات قصار مد شده و ریشه آنها را هم نمیتوان به راحتی از ابهام بیرون کشید و به پژوهش به معنی واقعی کلمه عادت داد.
حافظی که ما تبلیغ میکنیم، حافظ واقعی نیست
او ادامه داد: حافظی که ما در حال حاضر کار میکنیم، من معتقدم که 98 درصد از کتابها و مقالاتی که درباره او نوشته میشود ارزش یک بار خواندن را هم ندارد چرا که برعکس خیلی از چیزهایی است که درستی آن با اندیشه و پژوهش کافی محقق میشود. بنابراین بهتر است که حتی اینها را نخوانیم البته این مساله هم هست که وقتی جمهور حافظخوانان با این انبوه آثار روبهرو میشوند میترسند که سراغ حافظ و شعر او بروند، چون فکر میکنند او را نمیشناسند یا نمیتوانند او را بفهمند. پس میشود اینطور حدس زد که حافظی که ما تبلیغ میکنیم، در بوق و کرنا کرده و میدمیم حافظ واقعی نیست.
حمیدیان در ادامه به اشتباه حافظشناسان در معرفی حافظ واقعی اشاره کرد و افزود: حافظشناس یا حافظپژوه معمولا لقبی است که برای کسانی که فقط حافظ را خواندهاند اختراع شده؛ البته اگر حافظ را خوب خوانده و دقیق کار کرده باشند که در این صورت به نظر من این فرد تازه یک آدم تکفنی محسوب میشود. این نوع رفتارها و کارها در نهایت شتابزدگی است. من نام نمیبرم اما یکی از حافظپژوهان نامدار معتقد است که دیوان خاقانی یا غزلیات سعدی را میتوان ظرف یک ساعت خواند و همه لب و لباب آن را هم بیرون کشید. بنابراین وقتی میگویم تکفنی یعنی همین. یعنی وقتی حافظپژوه فاضل ما نین اندیشهای داشته باشد وای به حال دگران.
او ادامه داد: شاید بتوان گفت که حافظپژوهی ما یک حافظ موهومی و غیرواقعی را در اختیار ما قرار میدهد، برای اینکه اگر قرار بود در این مدت با این همه پژوهش، کتاب، مقاله، سمینار و همایش و ... مسالهای حل شود، تا به حال حل شده بود. یعنی اگر روش درستی است چرا بعد از این همه کار و پژوهش ما هنوز در بدیهیات حافظ ماندهایم. کسی هم نیست که به ما بگویید، از ما دستگیری کند و ما را از تاریکی بیرون بکشد. در صورتی که باید یک نفر جلو بیفتد و این مسایل را حل کند.
این حافظ پژوه در ادامه گفت: حافظخوانان و حافظدوستان ما هم چشم به دهان این و آن هستند که ببینند در مورد حافظ چه میگویند و عجیب است که از هر دهانی یک حرف و نظریه بیرون میآید و در نهایت بیشتر سردرگم میشوند که چرا در مورد یک شاعر این همه اختلافنظر وجود دارد. اختلاف نظراتی که در مورد شاعرهای دیگر دیده نمیشود. اصل قضیه این است که ما سررشته را گم کردهایم. یکی باید جلو بیفتند و بدون آنکه کمترین اسائه ادبی به حافظ کند، آن حافظی را که به زعم خودش حافظ راستین و پیراسته از افسانهها و موهومات و قدسیبازی و ... است را به گونهای معرفی کند که نه تنها این مقام شامخ حافظ پایینتر نیاید، بلکه در آخر کتاب شما آن را دوست داشتنیتر از قبل هم بدانید؛ ولی روی یک اساس و پایه درست. پس اینجا جای شعار دادن و افسانه بافتن و امثال اینها نیست.
وی افزود: به نظر من یک پنجم از آن چیزی که از حافظ معرفی میکنند میتواند حافظ واقعی باشند و چهار پنجم آن حافظ موهوم و ذهنی خودشان است. حاصل عمده حافظپژوهان ما این است که بعد از 7 قرن که از دوران این نادره شعر و هنر میگذرد هزاران صفحه سیاه کردهایم که مثلا ایا حافظ شراب میخورده یا خیر و جالب است که هرکسی میخواهد آنچه که خودش دوست دارد را از زبان حافظ بشنود و آن چیزی هم که در نهایت گم است خود حافظ واقعی است چون هیچکس به ما نگفته که راه اندیشیدن درست را بازاندیشهای قبلی درباره حافظ چیست.
شاعر اصلا فیلسوف نمیشود
حمیدیان در ادامه به دیگر جملات قصاری که به حافظ نسبت داده شده، اشاره کرد و افزود: یک ادیب فاضلی هم که بنده نسبت به او ارادت دارم، حافظ را روشنبینترین فیلسوف بشری میداند. سوال من این است که شما که تعریف فیلسوف را میدانید، چگونه حافظ را که در نهایت یک شاعر و هنرمند بزرگ و نابغه است فیلسوف معرفی میکنید؟ آن هم روشنبینترین فیلسوف تاریخ؛ در صورتی که شاعر اصلا فیلسوف نمیشود. بنای کار شاعر بر عاطفه و تخیل است، در حالی که کار فیلسوف این است که دباره بزرگترین مسائل جهان مثل زندگی، مرگ، منشا آن و این قبیل مسائل فکر و بحث کند. مطابق تعریف کلاسیک فیلسوف، حتی اگر یک جنبه یا بعضی از جنبههای فلسفه یک فیلسوف در تناقض با جنبههای دیگر قرار گیرد، این فیلسوف از تعریف فیلسوف خارج میشود، پس چطور است که حافظ را روشنبینترین فیلسوف بشری میدانید؟
او ادامه داد: ما در واقع یک تاریخ گران را بر دوش نحیف حافظ گذاشتهایم و همه چیز را از او خواستهایم. انگار که حافظ به تنهایی این راه را رفته باشد و فرد دیگری در این راه نقشی به عهده نداشته است. مثلا یک حافظپژوه، حافظ را «مصلح اجتماعی» میداند؛ یعنی حرفهای رایج در قرنهای 19، 20 و 21 میلادی را بر حافظ سوار میکند و نقش سعدی با آن همه کوشش در این راه را نادیده میگیرد. یا مثلا میگویند حافظ «عارف کامل» است؛ در صورتی که حافظ اصلا عارف نیست. باور کنید تا 200 یا 300 سال پیش هیچکس حافظ را به اسم عارف نمیشناخت. چرا که قدما تعریف عارف را میدانستند، حد و رسم و حدود و صغور آن را میشناختند و به یک شاعر بزرگ و نابغه، لقب عارف کامل را اضافه نمیکردند.
حافظ عارف نیست
وی همچنین عنوان کرد: من همیشه گفتهام که حافظ به عرفان و تصوف گرایش دارد، ولی عارف نیست. در منابع عرفان و تصوف حتی یک جا هم به حافظ به عنوان عارف اشاره نکردهاند، یعنی شعر عارفانه حافظ را ستایش میکنند اما او را عارف نمیدانند، چون این دو مقوله کاملا از هم جدا هستند. در دوران ما همچنین اسم بعضی از اشعار حافظ را قدسی یا غزل عرشی گذاشتهاند و واقعا هم غزل عرشی است، چون وقتی که میخوانی، انگار در عوالم بالا و عرش میگذرد، ولی هیچکس نمیتواند بگوید حافظ اهل عرش است. حافظ هم یک انسان است، منتهی یک انسان نابغه، بزرگ و دارای همه آن فضایلی که میشناسید، اما حافظ همه چیز نیست.
این پژوهشگر ادبیات کلاسیک درباره صفاتی که به حافظ نسبت داده شده، بیان کرد: باور کنید کسی به ما یاد نداده که زیباترین شعر در هر بارهای گفتن با نسبت دادن عین آن به شخصیت شاعر، دو چیز کاملا متفاوت است. مثلا حافظ زیباترین عارفانهها را گفته است، اما اگر بگویید که او عارف بزرگی است، باید از مولانا، عطار و سنایی خجالت بکشیم. یا مثلا حافظ زیباترین شعرها را درباره رند گفته است، ما تمام این رندیها را جمع کرده و به شخصیت خود حافظ نسبت دادهایم و او را «ابر رند آفاق» نامیدهایم. در صورتی که اگر بخواهیم یک رند واقعی در فرهنگ و ادبیات خودمان نام ببریم، شمس تبریزی است که پادشاهان در آرزوی یک نیم نگاه او بودند و او دریغ میکرد.
وی افزود: باید قبول کنیم که حافظ با تمام ویژگیها و تفاوتهایی هم که دارد، باز هم یک انسان مانند ما است که مانند همه ما مثلا از داغ بچهاش به فغان میآمده و سوگوار میشده- یا مثلا غزلی که در فراق و مرگ دوستش ابواسحاق سروده، بهترین غزلمرثیه فارسی است- حافظ هم مثل همه ما احتیاجاتی داشته و به هنگام نیاز درمانده میشده است. درست است که اشعار حافظ بیاندازه زیباست اما ما نباید در این زیبایی بزرگی اغراق کنیم، یا اینکه دیگر شاعران را نادیده بگیریم. ما اینقدر حافظ را بزرگ کردهایم که میترسیم اسم او را بیاوریم و مخصوصا دانشجویان میترسند که به سراغ او بروند.
حمیدیان در پایان گفت: کاری که حافظپژوهان و حافظدوستان کردهاند این است که در واقع هرچه ابتکار، نوآوری و خلاقیت از ابتدای سخن پارسی تا زمان حافظ اتفاق افتاده را به حافظ نسبت دادهاند. مثلا غزل مدحآمیز را ابتکار حافظ میدانند، در حالی که از سیصد سال قبل از او در تاریخ ادبیات فارسی، غزل مدحی داریم. یا مثلا با اینکه بیتردید زیباترین مغانههای شعر فارسی از حافظ است، اما این با اینکه بگویید حافظ مغان را ستایش میکرده، خیلی فرق دارد.
در پایان باید گفت که حافظ در شعر، هنر و احساس زیبایی آرمانی است ولاغیر. نباید همه جنبههای علمی و عرفانی و ... را به او نسبت داد و حق دیگر شاعرها را نادیده گرفت.
نظرات