الیف شافاک، نویسنده شناختهشده ترک، در یک سخنرانی با انتقادهای تند از سیاستمداران عوامفریب که در حال رشد هستند گفت نویسندگان دیگر نمیتوانند در دنیایی که ترس و تفرقه در آن حکمفرماست، ژست غیرسیاسی بودن بگیرند.
او گفت: «رمان اهمیت دارد؛ زیرا ما را به تجربه افرادی که هرگز ملاقاتشان نکردهایم، دورههایی که هرگز در آنها نزیستهایم و مکانهایی که هرگز در آنها نبودهایم پیوند میزند. رمان اهمیت دارد؛ نه فقط به خاطر داستانهایی که برایمان به ارمغان میآورد، بلکه به خاطر سکوتهایی که جسارت کشف آنها را مییابد. ما رماننویسها همیشه گوشبهزنگ و هوشیاریم و به ریتم زبان، کاربرد کلمات و داستانها و افسانههای چرخان در هوا توجه داریم؛ اما به سکوت نیز با دقت گوش میسپاریم. اینجاست که چیزهایی را مییابیم که در جامعه درباره آنها آزادانه صحبت نمیشود مثل تابوهای سیاسی، فرهنگی و جنسی.»
شافاک در ادامه صحبتهای خود گفت «کار یک نویسنده نه پاسخ دادن است، نه موعظه کردن، نه آموختن. برعکس؛ نویسنده باید دانشآموز زندگی باشد و نه لزوماً بهترین دانشآموز؛ چرا که ما هرگز نباید از آن مدرسه فارغالتحصیل شویم. ما باید به طور پیوسته سادهترین، اساسیترین و سختترین پرسشها را طرح کنیم و در پایان جوابها را به خوانندگان واگذار کنیم. تجربه هر خوانندهای منحصر به فرد است و هر کدام پاسخهای خود را دارند. و نویسنده باید به آنها احترام بگذارد.»
شافاک که از نویسندگان پرفروش در ترکیه به شمار میرود و تاکنون چند بار از سوی دادگاههای ترکیه متهم به نقض قوانین شده و به دادگاهها فراخوانده شده در ادامه صحبتهای خود گفت «رمان نیاز به فضای آزاد و برابری دارد تا اختلاف و تنوع صداها در آن شنیده شود و ناگفتهها گفته شود.»
او به سبکهای مختلف قصهگویی در فرهنگها و زبانهای مختلف اشاره کرد و گفت «روشهای مختلفی برای قصهگویی و سنتهای متفاوتی برای رمان نویسی در چین، روسیه، آمریکای جنوبی، خاورمیانه و آفریقا وجود دارد. تفاوتهای چشمگیر در یک قاره و حتا در یک کشور نیز وجود دارد.»
شافاک با انتقاد از نهادها و افرادی که تلاش میکنند تنوع فرم و قصهگویی را انکار کنند یا آن را کمرنگ کنند گفت «به همین دلیل هر زمان میشنوم کتابی مورد تحسین قرار میگیرد با این عبارت که این دقیقاً همان فرمی است که یک رمان باید نوشته شود، کمی جا میخورم و خودم را عقب میکشم. چرا سعی میکنند این جمع شگفت فرمها و صداهای جهانی را تنها در یک فرمول خاص تعریف کنند و بگنجانند.»
نویسندهی رمان «ملت عشق» در ادامه صحبتهای خود دربارهی رماننویسی در زادگاهش صحبت کرد و گفت «رمان جایگاه خاصی در تاریخ ترکیه دارد و از همان ابتدا به عنوان ابزار مهم مدرنیسم و غربگرایی در نظر گرفته شد. این جوانترین ژانر ادبی در اواخر قرن نوزدهم از اروپا وارد امپراطوری عثمانی شد و رماننویسان اولیه که تقریبا همه آنها مرد بودند به عنوان پدران رماننویس شناخته میشدند. آنها خودشان را در رأس شخصیتهای داستانیشان و خوانندگانشان قرار میدادند. آنها خوانندگان خود را مانند پسران خود میدیدند؛ فرزندانی نیازمند راهنمایی پدرانه. به همین خاطر است در بسیاری از رمانهای ترک، زبان نادیده گرفته میشود و ساده میماند تا فرزندان پیام پدر را خوب دریافت کنند. من هرگز به سنت این رماننویسان پدر احساس نزدیکی نکردهام اینکه نویسنده به عنوان مرجع و قدرت در نظر گرفته شود.»
شافاک در ادامه سخنرانی خود در دانشگاه گلداسمیت گفت «والتر بنیامین، فیلسوف آلمانی، میگوید رمان مهم است زیرا مانند یک کیمیاگر همدلی را به مقاومت تبدیل میکند. به بیصدا صدا میبخشد، نامرئی را مرئی میکند، حاشیه را به متن میآورد و از سیلابهای اطلاعات قطرههای عقل و خرد استخراج میکند. در زمانهای که نازیسم و ایدئولوژی نفرت در حال رشد بود و جهان به سمت دگرگونی پیش میرفت بنیامین به طور متناوبی بین اطلاعات و خرد فرق نهاد. او اعتقاد داشت که نویسنده در عمق تنهاییاش تجربیات شخصی خود یا دیگران را با دیگران به اشتراک میگذارد و با انجام این کار پیچیدگی زندگی را برجسته میسازد. اما این جا تئوری بنیامین بیش از هر زمان دیگری به جهان امروز ما ربط پیدا میکند. بنیامین معتقد بود هر چه اطلاعات بیشتری در دسترس باشد و زودتر منتشر شود، عمق پیچیدگی زندگی بیشتر میشود. فراوانی اطلاعات به زیان خرد است. بنیامین نگران این بود که این موضوع ممکن است موجب سقوط و مرگ و در نهایت مرگ هنر قصهگویی شود. تی. اس. الیوت نیز سال 1934 حرفهای بنیامین را تکرار کرده و گفته بود خرد کجاست که ما آن را در دانش گم کردهایم و دانش کجاست که ما آن را در اطلاعات گم کردهایم.»
شافاک در ادامه صحبتهای خود به نقل قولی از سوزان سانتاگ اشاره کرد که به گفته او از دوستداران آثار بنیامین بود. او گفت «سوزان سانتاگ هم با این عبارت همسویی خود را با بنیامین نشان داد که ادبیاتی که دربارهاش بحث میکنیم دانش است.»
او گفت «در عصر تکنولوژی هشدار بنیامین بیش از هر زمان دیگری جدی به نظر میرسد. ما اطلاعات زیادی داریم و اگر هم نداشته باشیم در گوگل میتوانیم به دست آوریم. بنابراین دانش با همه غیر کامل بودنش به عمق و تمرکز و گذر آهسته زمان نیاز دارد. در خرد و دانایی، برنده شدن دشوارتر است و من فکر میکنم که آن نه تنها دانش، بلکه هوشی عاطفی و همدلی را شامل میشود. در زندگی ممکن است از کنار افراد باهوشی عبور کنید که هوش احساسی اندکی دارند. خرد چیز سختی است و آسان به دست نمیآید؛ چرا که به انعطاف نیاز دارد. همچنین به یک گام فراتر از سیاستهای همانندی نیازمند است.»
شافاک در ادامه سخنرانی خود به ضرورتهای دنیای امروز اشاره کرد و گفت «در ورای همه آن چیزی که امروز اتفاق میافتد، به ویژه بعد از شوکهای جهانی سال 2016، شاید امروز نیاز داریم که یک لایه به تئوری بنیامین بیفزاییم و آن مسأله اطلاعات غلط است. همه ما در جهان سیالی زندگی میکنیم که نه تنها در معرض انبوه اطلاعات قرار دارد بلکه در معرض اطلاعات غلط هم قرار دارد. در شرق و غرب همه ایدئولوژیهای افراطگرایانه از اطلاعات نادرست سود میجویند. همه افراطگرایان به دنبال این هستند تا دیگران را از انسانیت خالی کنند. یک بنیادگرای اسلامی و یک نژادپرست سفیدپوست همان انعطافناپذیری شناختی و ذهنیت را به اشتراک میگذارند.همانطور که اریک هافر،فیلسوف آلمانیی سالها پیش خاطرنشان کرد: عکس یک متعصب، یک متعصب دیگر نیست، بلکه یک معتدل است. عوامفریبان پوپولیست دیگران را از انسانیت خالی میکنند و بدین وسیله فضای مساعدی برای کاشت بذر نژادپرستی، زنستیزی و دیگر تبعیضها را فراهم میآورند. اگر شما بتوانید تودهها را قانع کنید که مهاجران شبیه حیوانات هستند، سیاهها پست هستند و زنها آیکیو پایینتری دارند توانستهاید به همه انواع خشونت صورت قانونی ببخشید.»
او گفت «دقیقا همینجاست که رماننویس باید وارد عمل شود. برای نویسندهها نه ضمیر مایی وجود دارد و نه آنها. برای نویسنده فقط موجودات انسانی با داستانها و سکوتهایشان وجود دارند. وظیفه نویسنده این است که آنهایی را که از انسانیت خالی شدهاند دوباره به انسان بودن بازگرداند. همانطور که بسیاری از آنها که در شرایط ترسناکی زندگی کردهاند به ما گفتهاند که متضاد عشق، مهربانی و صلح لزوما نفرت یا جنگ نیست. متضاد عشق بیحسی و بیتفاوتی است.»
شافاک گفت «اطلاعات انبوه و زیاد بیحسی را منتقل میکند. بنابراین ما احساساتمان متوقف میشود و دیگر اهمیت نمیدهیم. پناهجویان تنها به اعداد و ارقامی تبدیل میشوند و هرکسی که متفاوت است به یک چیز انتزاعی بدل میشود. تصادفی نیست که همه جنبشهای پوپولیست ضد تعدد هستند. در خلق چارچوب دوگانه و جامعه چندگانه آنها میدانند که میتوانند بیحسی را خیلی سریعتر منتقل کنند.»
این نویسنده ترک در ادامه صحبتهای خود به اهمیت رمان در دنیایی با تضادها و گرفتاریهای پیچیده پرداخت و گفت «رمان اهمیت دارد زیرا میتواند کمی در دیوارهای بیتفاوتی که ما را احاطه کرده حفرههای کوچکی به وجود آورد. رمان باید خلاف جریان آب شنا کند. و این موضوع هرگز به وضوح امروز نبوده است. بعد از سقوط دیوار برلین و فروپاشی اتحاد شوروی و با رشد تکنولوژی، امید و خوشبینی زیادی به وجود آمد. بسیاری از تحلیلگران، روزنامهنگاران و دانشگاهیان گمان میکردند پیروزی لیبرالیسم حتمی است و نوعی درک و فهم مشترک وجود داشت که دیر یا زود همه جوامع مدرن، دموکرات خواهند شد. تنها دو دهه از آن خوشبینی گذشته و ما وارد عصر بدبینی شدهایم که با عصر اضطراب و ترس تعریف میشود. این دورهای است که عاطفه سیاست را راهنمایی میکند یا گمراهش میکند. پنکاج میشرا آن را دروه خشم نامیده است. و به تعبیر بنیامین سردرگمی زندگی ما بیش از حد شده است.»
شافاک گفت «اگر جهان در حال دگرگونی است بنابراین جهان ادبیات نیز نیاز به تغییر دارد. نویسندگان از کشورهایی با دموکراسیهای آسیبپذیر مانند ترکیه، پاکستان، مصر و ونزوئلا هرگز نمیتوانند ژست غیرسیاسی بودن بگیرند. اما مسأله جالبی که اتفاق میافتد این است که نویسندگان غربی روزبهروز بیشتر آن ضرورتی را احساس میکنند که مدتها قبل نویسندگان غیرغربی دریافته بودند. دوریس لسنیگ ادبیات را تحلیل بعد از واقعه خوانده است. نویسندهها به زمان نیاز دارند تا بتوانند اطلاعات را پردازش کنند، هضم کنند و دربارهاش بنویسند؛ اما شاید امروز چنین فوریت و اضطراری وجود دارد که نویسندگان بیشتری از سراسر جهان در طی حادثه پاسخ دهند.»
این نویسنده ترک در ادامه سخنرانی خود در دانشگاه گلداسمیت افزود «من پیشنهاد نمیکنم که هر نویسندهای باید سیاسی یا حزبی باشد و یا حتی به سیاستهای حزب علاقهمند باشد. من از سیاست در گستردهترین حالت ممکن آن حرف میزنم. به عنوان یک فمنیست میدانم که جسم و بدن سیاسی است. و هرجا قدرت و نابرابری است سیاست نیز وجود دارد. رماننویسان باید درباره از دست دادن ارزشهای اصلی مانند تعدد، آزادی بیان، حقوق اقلیتها جدایی قدرت دموکراسی حرف بزنند. بنیامین اعتقاد داشت که داستانگویی باید اطلاعات را به خِرد تبدیل کند. امروز اما چالش بزرگتری پیش روی نویسندگان قرار دارد که چطور اطلاعات نادرست را به خرد و دانایی تبدیل کنند.»
او گفت «من از سرزمینی میآیم که کلمات وزن دارند. هر نویسنده، شاعر یا روشنفکر اهل ترکیه میداند که به خاطر یک شعر، رمان، مصاحبه یا حتا یک توئیت میتواند در مظان تهمت قرار بگیرد و به دادگاه هم احضار شود و در نهایت تبعید و یا زندانی شوند. با بیش از 120 روزنامهنگار که بعد از کودتای ناموفق علیه اردوغان هنوز در زندان به سر میبرند ترکیه تبدیل به بزرگترین ندامتگاه روزنامهنگاران شده است.»
شافاک گفت «ما این دانش را ورای ذهنمان حمل میکنیم. زمانی که پشت میز مینشینیم تا داستانهایمان را بنویسیم. در نتیجه، یک خودسانسوری گسترده در بین نویسندگان وجود دارد. این همان چیزی است که فقدان دموکراسی و آزادی بیان آن را موجب میشود و یک فضای ترس و تهدید به وجود میآورد. همانطور که آرتور کوستلر گفت که اقتدارگرایی نه تنها سیاستمداران و نخبگان سیاسی را به انحراف میکشاند بلکه عمیقا به جامعه مدنی و به سازمانهایی که برای حیات دموکراسی وجودشان لازم است نیز ضربه میزند. اقتدارگرایی همچنین به حافظه جمعی نیز آسیب میزند. ترکیه کشور فراموشی دستهجمعی است و حافظه در نهایت برای ما نویسندگان مسئولیت میآورد. در جهانی که با عوامفریبیهای پوپولیستی و اطلاعات نادرست احاطه شده، حافظه، مسئولیت ما نویسندگان است. ما نمیتوانیم فراموش کنیم که چه اتفاقی در گذشته افتاد زمانی که قبیلهگرایی، ملیگرایی، عزلتگرایی، تعصب و وطنپرستی افراطی کنترل انسانیت را در دست گرفتند.»
شافاک در پایان سخنرانی خود بار دیگر به اهمیت رمان در چنین وضعیتی پرداخت و گفت «رمان اهمیت دارد زیرا داستانها ما را از آن سوی مرزها به هم وصل میکند و کمک میکند تا ورای دستهبندیهای مصنوعی نژاد، جنس و طبقه به انسان و جهان بنگریم. جهان به طرز وحشتناکی به هم ریخته است. اما جهانی که عاطفه و تخیل را از دست دهد به مکان تاریکتری تبدیل خواهد شد.»
نظر شما