نشست خبری اورهان پاموک صبح امروز در مجموعه فرهنگی-تاریخی کاخ نیاوران برگزار شد. پاموک اولین نویسنده نوبل گرفتهای است که به دعوت یک ناشر ایرانی نمایشگاه کتاب تهران میآید. پاموک، پیش از این نیز در سال 82 به ایران آمد و با نویسندگان ایرانی دیدار و گفتوگو کرد.
در ابتدای نشست پاموک درباره دلیل سفر به ایران صحبت کرد و گفت: در تهران بودن برای من لذتبخش است این دومین بار است که به تهران آمدهام. تاریخ فرهنگ ایران و ترکیه در همآمیخته است. کتابهای من بیش از 60 زبان دنیا ترجمه شده اما وقتی به ایران میآیم اینجا برای من جایگاه ویژهای دارد انگار که به استانبول آمدهام.
این برنده نوبل افزود: رمان «نام من سرخ» را همه یک رمان ایرانی میدانند تا ترکی. چون در آن درباره هنرهای ایران مطالب زیادی نوشته شده است. اینکه کتابهای من اینجا خوانده میشود باعث خوشحالی من است و هربار که به ایران میآیم این خوشحالی تجدید میشود. اما اندک نارضایتی من درباره معاهده برن و مسئله کپیرایت است. دوست دارم کتابهایم با اجازه خودم و یک ناشر و مترجمی که مشخص میکنم، منتشر شود. این تنها آرزوی من است.
اورهان پاموک درباره رمان «زنی با موهای قرمز» گفت: این رمان را رمانی فلسفی و واقعگرا میدانند. قسمت واقعگرایانه آن مربوط میشود به زمانی که مشغول نوشتن رمان «کتاب سیاه» در استانبول بودم. آن زمان چشمم به مقنی و شاگردش افتاد که مشغول به کندن چاه بودند و مرتب آنها را نگاه میکردم و تنها بینمان رفاقتی به وجود آمد. چیزی که توجه مرا جلب میکرد رابطه بین استاد و شاگردی آنها بود. شبیه یک رابطه پدر و پسری بود. استاد صبحها سر شاگردش داد میزد و در عینحال به او کار یاد میداد. اما شب که میشد تبدیل به پدر مهربانی میشد من با پدرم چنین رابطهای نداشتم و به همین دلیل رابطه این دو روی من تاثیر زیادی گذاشت. الان قسمت فلسفی رمان را توضیح میدهم. من هنگام نوشتن رمان «نام من سرخ» کتابهای سنتی و کلاسیک زیادی میخواندم. آنزمان شاهنامه را با دقت خواندم و آنجا با داستان رستم و سهراب برخورد کردم. به نظر من داستان رستم و سهراب به داستان «ادیپ» از سوفوکل شباهت دارد در این داستان پدر پسر را میکشد و در ادیپ یک پسر پدر را میکشد ولی در هر دو یک نگرانی بزرگ وجود دارد که نکند پدر یا پسرم را بکشم و همین نگرانی است که به کشتن سوق پیدا میکند. امروز ما در دنیای مدرن این داستانها را هم خواندهایم و هم در دنیای واقعی تجربهاش کردهایم.
وی افزود: امروز در ترکیه همه رستم را میشناسند اما داستان رستم و سهراب را نمیدانند، اما اگر داستان را برایشان تعریف کنید میگویند که فیلمش را دیدهایم. چون ما داستانهای قدیمی را با نوشتههایمان به روز و سازگار میکنیم. من سالها به این فکر کردم که داستانی در مقایسه با داستان ادیپ و رستم و سهراب بنویسم و سه سال پیش بود که این رمان را به رشته تحریر درآوردم اما داستان مقنی و شاگردش برای نوشتن این رمان کفایت نمیکرد. دهه 1980 آخرین سالهایی بود که آن طرز چاهکندن انجام میشد من با مقنیهایی که این کار را بلد بودند صحبت کردم تا چموخم کار دستم بیاید. پس این داستان بخش واقعگرایانهاش به رابطه مقنی و شاگردش برمیگردد و بحث فلسفی آن به فرهنگ و سنتهایی که در آن وارد کردهام. همانقدر که شاهنامه برای ما و شرق اهمیت دارد «ادیپ» سوفوکل هم در غرب اهمیت دارد. رمان «ادیپ» را باید یک ترکیهای مینوشت چون این رمان تقابل شرق و غرب است و ترکیه هم به لحاظ جغرافیا به همین صورت است.
در ادامه نشست اورهان پاموک به سئوالات خبرنگاران و اصحاب رسانه پاسخ داد.
پاموک در پاسخ به خبرنگار ایبنا که درباره آثار کلاسیک ایرانی و تاثیر آن در رمانهای او پرسید گفت: به جزء کتاب «نام من سرخ» من در رمان «کتاب سیاه» تحت تاثیر «منطقالطیر» عطار بودهام. اما در اینجا پرسوناژهای من جستوجو را انجام میدهند و این رمان در قالب پستمدرن نوشته شده است. من ادبیات کلاسیک ایران را دوست دارم و مایلم به استفاده از آنها در نوشتههایم ادامه دهم. اما در اینجا هم تکرار میکنم که آرزوی من این است که کتابهایم در ایران با ویرایش و ترجمهای مناسب از یک انتشارات خوب منتشر بشود.
پاموک درخصوص لغو جایزه نوبل در 2018 گفت: باتوجه به شایعات زیادی که در این خصوص وجود دارد ترجیح میدهم که سکوت اختیار کنم زیرا در رسانههای سوئد هر روز ادعای جدیدی مطرح میشود و من نه به شما و نه به رسانههای اروپایی جواب این سئوال را نخواهم داد.
او در خصوص تاثیری که جایزه نوبل ادبیات بر او و آثارش گذاشت گفت: پیش از گرفتن جایزه نوبل آثارم به 46 زبان زنده دنیا ترجمه شد حال باید با افتخار بگویم آثار به 63 زبان ترجمه شده و 15 میلیون نسخه در جهان فروش داشته، این تنها تاثیری است که نوبل برمن گذاشت.
او با بیان اینکه بهعنوان یک نویسنده انتظار گرفتن جایزه نوبل را داشت گفت: همیشه منتظر گرفتن جایزه نوبل بودم اما فکر میکردم که شاید در 76 سالگی این افتخار نصیبم شود اما وقتی در 54 سالگی این جایزه را گرفتم خیلی خوشحال شدم. من در آن سال سیگار را ترک کرده بودم. یک روز پیش از اعلام جایزه نوبل در آمریکا بودم که یکی از دوستان پروفسورم به طعنه گفت که فردا جایزه نوبل را اعلام خواهند کرد و به من خندید من هم خندهای کردم. در طول راه فکر کردم که اگر نوبل را امسال من ببرم یک نخ سیگار روشن خواهم کرد و جشن خواهم گرفت. روز بعد ساعت 6 صبح در نیویورک با صدای زنگ بیدار شدم از آژانس ادبیام با من تماس گرفته بودند و خبر برندهشدنم را دادند. من هم یک نخ سیگار روشن کرده و جشن گرفتم.
او با بیان اینکه نوبل تغییری در زندگیاش ایجاد نکرد گفت: من تنها این را میدانستم که باید بیشتر کار کنم، دوست نداشتم که تغییر بکنم اما متاسفانه تغییر کردم زیرا طیف گستردهای از خوانندگان مرا شناختند و ناخواسته به نوعی سفیر سیاسی و فرهنگی برای ترکیه تبدیل شدم. ولی محتویات کتابم و عزم کاریام تغییر نکرد.
او درخصوص شناختی که ترکها از ادبیات ایران دارند گفت: تنها اثری که ترکها از ادبیات معاصر میشناسند شاید «بوف کور» صادق هدایت باشد هنگامی که 15 سال پیش به ایران آمدم با نویسندگان ایرانی زیادی آشنا شدم، در همان دوران دوست داشتم که آثارشان را بخوانم اما حتی در زبان انگلیسی هم آثارشان را پیدا نکردم. ترکها نیز همین مشکل را دارند. آنها ادبیات 25 سال گذشته ایران را نمیشناسند. دلیل آن نیز این است که ترکها به شرق پشت کرده و رویشان را به سمت غرب چرخاندهاند.
پاموک در ادامه صحبتهایش گفت: پس از گرفتن جایزه نوبل نوشتن برای من سخت نشد وقتی این خبر را گرفتم در میانه رمان «موزه معصومیت» بودم و ادامه کار برایم دشوار نشد.
او در ادامه گفت: پس از نوبل به بیش از 50 کشور جهان سفر کردم و در آنجا نشست و کنفرانسهایی اینچنین زیاد داشتم. همه میخواهند از من جملهای منفی درباره نوبل بشنوند اما من همیشه میگویم: «من هیچ ضرر نوبل را ندیدم، نوبل برای سلامتی خوب است و گرفتنش را به همه توصیه میکنم».
او درخصوص آثار اندیشمندان ایرانی گفت: آثار داریوش شایگان را مطالعه کردهام و علاقه زیادی داشتم که با دکتر شایگان آشنا شوم اما متاسفانه این فرصت را پیدا نکردم.
او با بیان اینکه آثار سیدحسین نصر و دکتر شریعتی در ترکیه خواننده زیادی دارد گفت: در رمان «برف» آثار دکتر شریعتی را تورق کردم زیرا این کتاب در باب اسلام سیاسی بود و آثار شریعتی در شخصیتپردازی به من کمک زیادی کرد.
پاموک در جواب سئوال اینکه استانبولی که ما در کتاب «خاطرات استانبول» میبینیم با استانبولی که در حال حاضر وجود دارد تفاوت زیادی دارد گفت: کتاب «خاطرات استانبول» به نوعی اتوبیوگرافی من است و دهه 70 استانبول را توصیف میکند. اما کشور ترکیه و شهر استانبول 30 سال است که با گشایشهای اقتصادی به کشوری مدرن تبدیل شده و به نوعی استانبولی که حال حاضر گردشگران میبینند از سال 1988 میلادی به بعد ایجاد شده است. از این رو من استانبول کهن را با دیدی فلسفی و زیباشناختی مطرح کرد و این دو هیچ تناقضی با هم ندارند.
این نویسنده ترک گفت که وقت آزاد خود را با نقاشیکردن میگذراند و افزود: من از 7 تا 22 سالگی برای نقاششدن تربیت شدم خانوادهام دوست داشت که من یک نقاش شوم نمیدانم که چه شد به رماننویسی روی آوردم اما میدانم که برای نوشتن نقاش درونم را کشتم برای درک این موضوع رو به نوشتن آوردم و خاطرات خود را مکتوب کردم. 10 سال پیش پس از آنکه خیالم راحت شد که در حوزه نویسندگی هرچه میتوانستم کردم دوباره نقاشی را شروع کردم. روزی در خیابانهای آمریکا راه میرفتم که مغازه ابزار فروش وسایل نقاشی دیدم، واردش شدم و مقداری زیادی خرید کردم باید بگویم که آن روز یکی از بهترین روزهای زندگیام بود.
پاموک با اشاره به موزه معصومیتی که 10 سال پیش در استانبول افتتاح کرده گفت: من در این موزه 5 کارمند دارم، خود در رأس هیات مدیره و هنرمند این موزه هستم. از این رو دغدغههایی برای اداره این موزه دارم. این موزه همانند کتاب که دارای 83 فصل است از 83 قسمت تشکیل شده. به تازگی 30 قسمت از آثار این موزه را تکثیر کرده و در شهرهای لندن، پاریس، ایران، اسلو و ... به نمایش گذاشتهایم که این خود نیز نیاز به هماهنگی دارد.
او در آخر از برنامههای آینده خود صحبت کرد و گفت: من دهها موضوع در ذهن دارم که همه قابلیت کتابشدن دارند و امیدوارم بتوانم تمام آنها را به پایان برسانم. در حال حاضر در حال کار کردن روی رمانی به نام «شبهای طاعون» هستم و امیدوارم این کتاب بهزودی منتشر شود.
نظرات