«بچههای هیروشیما: پروانهها بر آتش» منتشر شد
بازنمایی دوزخ اتمی هیروشیما و صحنههای تکاندهنده «آخر زمانی»
«بچههای هیروشیما: پروانهها بر آتش» نوشته پروفسور آراتا اوزادا با ترجمه میرحمید عمرانی منتشر شد. ارزش این یادداشتها بسی بیش از یک گواهی و گزارش رویدادی مرگبار است.
این سخنان نوجوانی است که به هنگام فرود بمب، پنجسال بیش نداشته است. او، همانند دیگر کودکان و و جوانان، همچنان بار شوم این رویداد زشت و دهشتناک را به دوش میکشد. ارزش این یادداشتها بسی بیش از یک گواهی و گزارش رویدادی مرگبار است. هریک از آنها در واقع دادخواستی است برضد جنگافروزان و در همان حال، هشداری تکاندهنده نسبتبه خطر جدی نابودی همگانی در فاجعهای اتمی. آنان که آتش کورههای اتمی را روشن میکنند یا برافروخته نگه میدارند، در واقع دوزخ سوزانی برای بشریت آماده میکنند.
نویسنده در پیشدرآمد کتاب نوشته است: «فاجعه نیروگاه هستهای فوکوشیما بار دیگر نشان داد که شکافتن هسته اتم، برای بهرهبرداری خواه نظامی خواه غیرنظامی، چه پیامدهای شومی میتواند برای بشریت بهبار آورد. این رویداد، پس از بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی (ژاپن) از سوی ایالات متحد آمریکا و انفجار در نیروگاه هستهای چرنوبیل (روسیه)، سومین فاجعه بزرگ از ایندست در تاریخ تمدن بشری به شمار میرود. هریک از این رویدادهای هراسناک، به بهای مرگ و نیستی، رنج و درد، خانه خرابی و آوارگی و ویرانی محیطزیست برای نسلهای پیدرپی بوده است. چه کسی یارای آن دارد که حتی گوشهای از دامنه واقعی زیانهای جانی و مالی آنها را تصویر کند؟
نباید دمی از پیش چشم دور داشت که هریک از این رویدادهای ناخجسته، زندگی بر روی زمین را تنگتر، زهرآگینتر، ناامنتر و بیچشماندازتر از هر زمانی در حیات بشری کرده است. بایسته آن است که انسان بیش از پیش با سرشت مرگبار و مخاطرات انکارناپذیر کاربرد فنآوری هستهای آشنا شود و آگاهانه در راه برپایی جهانی امن و پاک از نیروگاهها و جنگافزارهای هستهای گام بگذارد، در این پیوند، روشنگری و سازمانگری عظیمی باید انجام گیرد. هرکسی از هر لایه و با هر توان میتواند شمعی پیش پایی روشن کند و انگیزهای برای فردای بهتر بیافریند. بهویژه آفرینندگان آگاه دستاوردهای مادی و معنوی فرهنگ و تمدن، به دیگر سخن، فنآوران، دانشوران، هنرمندان و نویسندگان و سیاست پیشگان میتوانند بر افروزان این شمع و از نگاهی کنشگران پیشتاز این آوردگاه انسانی باشند. در دهههای گذشته شاهد کوششهایی در این راستا بودهایم، ولی هنوز راه درازی در پیش است. اینک با نمونهای از این کوششها در زمینه ادبیات آشنا میشوید.»
وی ادامه میدهد: «فوکوشیما، از نظر ماهوی هیروشیما و چرنوبیل دیگری بود. اگر انسان در تاریخ بیپیر خود از آنچه بر سرش میآمد میآموخت و از آموختههایش برای آفرینش آینده انسانیتری بهره میگرفت، امروز در جهانی چنین ناامن، آلوده و کژمدار نمیزیستیم. فجایعی همانند فوکوشیما در سرشت خود ناقوس مگر هستی انسانی را به صدا درمیآورد. باید این صدای شوم و هولناک را شنید و با بسیج کار و نیروی سازنده را بر بازی سبکسرانه با هستی انسانی بر روی زمین بست. هیچ خواستی سادهتر، درستتر و برتر از خواست حفظ زمینههای بایسته زندگی صلحآمیز انسانی برای آیندگان نیست.
خاطرات کودکان بازمانده از دوزخ اتمی هیروشیما خواندنیاند و بازنماینده چهره واقعیتی هراسناک و یادآورنده صحنههای تکاندهنده «آخر زمانی». نباید گذاشت هیچ کودکی در هیچ گلهای از زمین دیگر با چنین صحنههایی روبهرو شود و چنین سرنوشتهای تلخ و سوگناکی را تجرجه کند.»
پروفسور آراتا اوزادا (1887 ـ 1961)، یکی از دانشمندان و کارشناسان علومتربیتی ژاپن، در سال 1951 از شاگردان دبستانی و دبیرستانی هیروشیما درخواست کرد که خاطرات خود از واقعه شوم فرود بمب اتمی در شهر را به روی کاغذ بیاورند. واکنشها غافلگیرکننده بود: بیش از دو هزار کودک و نوجوان به فراخوان او پاسخ دادند. پروفسور اوزادا بخش کوچکی از این گزارشها را در جُنگی گرد آورد و منتشر کرد. از آنپس، این جُنگ بیمانند میلیونها انسان را در سراسر جهان تکان داده است. برای نخستین بار در پهنه ادبیات جنگ هستهای، کودکان به واکاوی و چالشگری رویدادی مینشینند که با گذشت سالها فعلیت و روزآمدی بیشتری یافته است.
و اینک، این شما و این شماری از خاطرات کودکان هیروشیما از روز فرواندازی بمب اتمی!
کنجی تاکهاوچی، دختر دبیرستانی کلاس سوم (سال 1945 دوازده ساله) در خاطراتش نوشته است: «امروز شش سال پس از پایان جنگ هم آن روزها در یادم زنده است. تا دممرگ هم از دست خاطرهی بمب اتمی رها نخواهم شد. مادر و برادر بزرگام را با بمب اتمی از دست دادم. اگر خویشاوندانام را هم به حساب بیاورم، روی هم زندگی ارزشمند پنج تن از بستگانام را از آنها گرفتند. ما روزهای پایان جنگ را در دلمردگی کامل سر کردیم. بهویژه، پدرم که تنها در یک آن، زن و یک بچهاش را از دست داد، از هر گونه امید به زندگی تهی شد. اما دلاش نیامد که خودش را به دست مرگ بسپارد و دو خواهر بزرگم و مرا که زنده مانده بودیم- بهعنوان یتیمان جنگی ترحمانگیزی که باید به گدایی میرفتند-به حال خود رها کند.»
نااوکو ماسواوکا، دختر دانشجوی مدرسه عالی (سال 1345 پانزده ساله) این چنین خاطراتش را از رویداد هیروشیما بیان کرده است: «هیروشیما، در چشم برهم زدنی، کویری بیکران شد... در 6 اوت، روزی که تا دم مرگ نمیتوانم فراموشاش کنم، شمار بسیاری از دوستان و آموزگاران گرامیام را از دست دادم. انستیتوی ارزشمندمان خاک شد و خاکستر. 6 اوت هوا گرم بود. از همان صبح هوا خوب بود و آسمان صاف. آن زمان در کلاس دوم دبستان دخترانه بودمو باید برای خالی کردن خانههایی که همزمان با تخلیه، روی هم کوبیده می شدند، به زاکوباچو میرفتم. برایم اصلا شگفتآور است که هنوز زندهام. بیشتر همشاگردیهایم مردهاند. از هیچ کلاسی بیش از پنج نفر زنده نمانده است. آموزگارانمان همگی کشته شدهاند. بسیاری از دانشآموزان بازمانده والدینشان را از دست دادهاند، خانههایشان سوخته و هماکنون در تنگدستی بهسر میبرند. به این انسانها که فکر میکنم، به خودم میگویم که رنج من بی شک بسیار ناچیز بوده است.»
کتاب «بچههای هیروشیما: پروانهها بر آتش» اثر پروفسور آراتا اوزادا و ترجمه میرحمید عمرانی با 154 صفحه و تیراژ 500 نسخه بهبهای 14هزار تومان از سوی نشر شورآفرین راهی بازار نشر شد.
نظر شما