کتابفروشی آینده، نود و نهمین نشست خود را به دیدار و گفتگو با ع.پاشایی، مترجم و ویراستار اختصاص داد، در این نشست پاشایی از دلایل ترجمه آثاری درباره بودا، ژاپن و آشنایی و دوستی با احمد شاملو سخن گفت.
مستندی از آداب و رسوم ایران جنبه سیاسی داشت!
ع.پاشایی درباره آشنایی با شاملو گفت: خواننده شعر بودم و از روی نوشتههای صادق هدایت، نیماخوان شده بودیم. البته معیارهای من برای شناخت در موسیقی و ادبیات هم صادق هدایت بود. لغت «آرت» را از صادق هدایت شنیده بودم. از طریق او نیما را شناختیم و آن زمان مانلی و افسانه چاپ شد و بعد مقدمه شاملو را بر کتاب نیما دیدم و تا سال 36 که هوای تازه منتشر شد و شاملوخوان شدم. سال 48 هم با هم رفیق شدیم. وی قرار بود فیلم مستندی از آداب و رسوم مناطق ایران بسازد که البته بیشتر این کار سفارشی جنبه سیاسی داشت و رژیم آن دوران میخواست که تنها دست شاملو را بند کند اما وقتی شاملو از قصد آنها باخبر شد کار را نیمه رها کرد.
آن موقع در خوشه مینوشتم و خوشه هم تعطیل شده بود. شاملو قبل انصراف از ساخت فیلم به مازندران آمده بود و نامههایی که قبلا به او مینوشتم، باعث شد به دنبالم بیاید و مرا پیدا کند و با هم رفیق شدیم. به نظرم تنها آدمی است که زبان فارسی بلد بود. زبان فارسی را چه در سطح کلمه، کاربرد و جمله درک میکرد. از طرفی درک زبان با دانش زبان متفاوت است. فهم شما را به درک عملی یک چیز میرساند. شما باید در یک دانشی غرق شوید. شاملو اینگونه بود. البته که سخنان او در مورد ادبیات کلاسیک معنا و مفهوم دیگری از برداشتهای دیگران است و روی سخنش با خود اشعار و شاعران کلاسیک نبود.
وی افزود: شاملو آدم خودآموختهای بود و خواندن میدانست. ما از دوران ابتدایی تا دانشگاه نسبت به استانداردهای آموزشی دنیا با خواندن مواجه نشدهایم و دایره واژگان دانشجویان ما گسترده نیست. در این میان اگر کسی میداند، خودآموزی کرده است. نقد در ایران هست اما پایه نقد وجود ندارد و این پایه خواندن است. دریدا خوانده تا به جای رسیده است. خوانده و متوجه شده که این شعر و رمان دارای این ویژگیها هست و بعد آن ویژگی را بیرون کشیده و تبدیل به تئوری کرده است. علمی که در گذشتههای دور در ایران هم بوده است، مثل معانی بیانهای آن دوران. دقیق و کوتاه در کلمات صحبت نشده است. من روی این بخشها کار میکنم. لغت خوانش را هم به همین امر ساختم.
بئودونه از ایران به چین منتقل نشده است!
این ویراستار پیشکسوت درباره نقش ایرانیها در انتقال آیین بودا به چین عنوان کرد: قطعا همینطور است؛ چون بخش اعظم ایرانیها بودائیهای تاجر بودند و تمام تجارت منطقه در آسیای مرکزی از هند تا چین دست سغدیها بود و از بخارا تا سمرقند آن زمان در کتابهای چینی کلمات بودائی وجود دارد. بودا از چین آغاز میشود و هند نقشی نداشته است. تمام متون سغدی از چینی به سغدی ترجمه شده و سانسکریت و هند در این متنها مؤثر نبودهاند. در متون چینی در بخش مذهبی وقتی از غرب سخن میگفتند، یعنی هند و در بخش غیر مذهبی یعنی آسیای مرکزی. بین ما هم شرق به همین معنا بود و حکمتالمشرقین یعنی حکمت چینیها. جسته و گریخته هم در ادبیات این موضوع وجود دارد. «اول پر سیمرغ در چین افتاد» برای همین هدهد و باقی خواستار سفر به چین هستند. چینیها در بسیاری نقاط دیگر هم حضور داشتند. اگر کشور عربستان اجازه حفاری بدهد؛ قطعا خیلی چیزهایی از بودا در این منطقه خواهیم یافت.
وی در پاسخ به اشتراکات غذایی ایران و چین غذایی مطرح کرد: نام یکی از غذاهای ساری «بئو دونه» است. بئو یعنی جانور و حشره. بئودونه نوعی شیرینی است که از برنج درست میکنند. دونه و دانه در زبان ما مازندرانیها تنها به معنای برنج است. این کلمه هیچ کاربرد دیگری در زبان گلکی ندارد؛ از طرفی اولین بار اسم پدر بودا «سودودانا» بوده است. به معنای دانه پاک است که بعد متوجه شدم که چینیها آن را با عنوان برنج پاک ترجمه کردهاند. البته نسلهای جدید فکر کردند در کلمه بئودونه، بئو نیست و بادونه است اما باید بگویم که ما مطلقا کلمهای با همراهی «با» به معنای وسیله در زبان گیلکی نداریم. و جایگزین آن کلمه «جِم» است؛ مثلا میگوییم که قلم جم یعنی با قلم. پس این واژه بئو است که در زبان چینی بئو به چینی یعنی پاک و امروز چینیها نیز دقیقا شیرینی شبیه بئودونه مازندارن را طبخ میکنند.
این مترجم در پاسخ به پرسشی درباره انتقال غذا از ایران به چین گفت: این غذا از ایران به چین منتقل نشده است، زیرا مازندران در مسیر جاده ابریشم نبوده و منطقهای بوده که همه چیز در آنجا وجود داشته و از طرفی از جاده دور و نزدیکترین جا به این مکان سمنان و دامغان و ری بوده است. خوب جغرافیایی اینگونه نمیتوانسته جاده داشته باشد. از طرفی در آن زمان مردم مناطق دیگر برنج نمیخوردند. به یاد دارم وقتی بچه بودم و برای دیدار خانواده پدریام به تهران می آمدیم، با خودمان برنج میآوردیم. در تهران به جز رستورانهای بازار که برنج و کباب داشت باقی غذاخوریها کباب و نان بود.
علاقهمند به هنر روز ایران و به موسیقی روز هستم
پاشایی درباره مطالعات و آثاری که در رابطه با ژاپن ترجمه کرده است، بیان کرد: کتابهای من شامل مطالب متراکم است و این از نظر بیرونیها هم تعجبآور است. دوستان ژاپنی میگفتند که چرا روی یکی از این شاخهها متمرکز نیستی! باید بگویم من از هند همراه بودائیهای خیالی راه افتادم به هندوئیسم رسیدم و بعد در مورد تاگور نوشتم. در چین فلسفه چین را کار کردم و در ژاپن چند کتاب ژاپنی. تمام این اشارات ضرورتی در دنیای تحقیقات من بوده است. برای منابع مطالعاتی خود در این زمینه چیزی ندیدم اکثر کتابهای ارزشمند همانند کتاب شایگان عمومیت نداشت و اینگونه شد که کتابم را به زبان سادهتری نوشتم.
وی افزود: باور من بودائی نیست تنها به هنر روز ایران و به موسیقی روز علاقهمند بودم. من روزی که کتاب «چپق مقدس» را ترجمه کردم و هیچ کتابی در آن زمان درباره سرخپوستها نبود. در حالیکه این موضوع جذابیتهای خاصی داشت و متوجه شدم که سرخپوستهای آمریکای شمالی یک خلوص اندیشه در درونشان هست و شکلهای اولیه بسیاری از باورهای بعدی بودند که تمدنها بر روی آن کار کردهاند. به عنوان نمونه اولین مفهومی که هر چیزی در عالم در ابتدا گرد است، در آیین سرخپوستها دیدم. گردش فصول، مقطع چادرهای سرخپوستی و حتی قرار گرفتن رحم در بچه تمایل به گردی دارد. این شکلهای اولیه که سرچشمه اینهاست و ارتباط با طبیعت که امروز از دریچه دیگری وارد میشوند، همگی باورهای سرخپوستی است. «جبین بر خاک نه» دیگر کتاب من در این زمینه است.
این مترجم درباره کتاب «روح گریزان» را با دخترش نسترن ترجمه کرده، اظهار کرد: البته میتوانستیم بدان روح ناپایدار بگوییم؛ اما ما عمدا این کار را کردیم که کاراکتر مردم ژاپن هم مطرح شود. چون ژاپنیها به علت زندگی جزیرهای مردمی خجالتی هستند و با آنکه تمام مفردات فرهنگ ژاپنی برای مکانهای دیگر است اما ترکیب فرهنگها یک فرهنگ مستقل ژاپنی است. ترکیب و سنتز کاملا با مختصات ژاپنی است اما پایه از دیگر بخشهاست. البته عادت خوب ژاپنیها این است که بخشهای برگرفته از دیگر فرهنگها را با ذکر منبع با افتخار اعلام میکنند.
دانشنامه بودا مشتری ندارد!
پاشایی درباره همراهی شاملو در رابطه با هایکو ژاپنی گفت: قبل زا انقلاب و سفر به ژاپن، هایکو را مطرح کردم. کلمه هایکو در فارسی وجود داشت و چند هایکو را هم سهراب سپهری ترجمه کرده بود؛ اما وقتی با شاملو مطالبی در رابطه با هایکو میخواندیم، تفکرات و ذن و ... را هم مطرح کردیم و تحلیل کردیم و در کنارش مباحث «ذن» را هم نوشتیم.
وی در رابطه با انتشار دانشنامه بودایی که تدوین کرده، گفت: دانشنامه بودا مشتری ندارد! اما به زودی به صورت آپ در میآید. من طرفدار مسائل به روز هستم. (میخندد!) اثری که روی آن کار میکنم «دانشنامه هنر ژاپنی» است.
در پایان این دیدار، آخرین اثر منتشر شده انتشارات بنیاد موقوفات دکترمحمود افشار به استاد ع.پاشایی اهدا شد.
نظر شما