محمدرضا بایرامی گفت: کتابهای خاطرهنگاری حوزه جنگ تحمیلی را به عنوان آثاری که بتوانند محل رجوع نویسندگان آثار داستانی باشد، محل وثوق نمیدانم زیرا خاطرات جنگ تحمیلی بسیار کانالیزه شدهاند.
وی در توضیح کانالیزه شدن خاطرهنگاری ادامه داد: برخی افراد با این رویکرد آموزش میدهند چگونه خاطره بنویسیم که حجیم و پر فروش باشد و با استقبال قشرهای مردم مواجه شود و همین امر میتواند نشان دهد که در خاطره نگاریهای دوران جنگ تحمیلی ملاحظاتی صورت میگیرد. در نهایت این ملاحظات باعث میشود که هر چند میتوان آثار خاطره را تا حدودی قابل اعتنا دانست اما به یقین میتوان اذعان کرد که این آثار نمیتوانند تنها منبع ما در نگارش داستان باشند.
نویسنده «مردگان باغ سبز» در توصیه خود به داستاننویسانی که قصد نگارش داستانی درباره جنگ تحمیلی دارند، گفت: توصیه من این است که به آثار داستانی حوزه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران مراجعه کنند چون این آثار میتوانند فضای بیشتر و بهتری از جنگ ارایه دهند. همچنین این آثار ادبی بیش از خاطرات میتوانند حس و حال فضای جبهه را پیش روی مخاطب ترسیم کنند.
بایرامی تاکید کرد: بدیهی است که نویسندگان با فاصله زمانی گرفتن از هر جنگی، برای استناد بخشی به داستانهای آن دوران رو میآورند و نه صرفا به تاریخ و خاطره. هرکدام از این متنهای نگارشی، جایگاه خاص خودشان را دارند اما من فکر میکنم تاثیر رمان یا به عبارتی، دقت رمان نسبت به حوادث و وقایع خیلی بیشتر از خاطرهنگاریهاست.
وی در این باره درباره مزایای مطالعه رمان برای آگاهی از آنچه در نبرد واقعی رخ میدهد، گفت: رمان، سوال و واکاوی میکند. رمان، باز آفرینی میکند و و وقایع را به صورت زنده روایت میکند اما گاهی اوقات خاطره چنین کارکردی را ندارد.
این داستاننویس برگزیده نهمین جایزه جلال آل احمد در پاسخ به این پرسش که کدام یک از گونههای خاطرهنگاری را موثقتر میداند؟ گفت: نمیتوان یک گونه خاطرهنگاری را بر نوع دیگر آن ترجیح داد. هر کدام از انواع خاطرهنگاریها جایگاه خاص خودشان را دارند. بستگی به این دارد که خودِ نویسنده چقدر صاحب صلاحیت و صاحب قلم باشد.
وی افزود: من در ثبت تاریخ شفاهی تردیدهایی دارم. برخی افراد را میشناسم که خاطراتشان را در قالب تاریخ شفاهی ثبت و کتاب کردهاند اما با شناختی که از کارنامه فعالیت آن افراد داریم، میدانیم که در بیان خاطراتشان شفاف و صادق نبوده است. تدوین خاطرات شفاهی افراد صلاحیت و دقت ویژهای میخواهد. نویسنده خاطرات شفاهی باید هنر مرتب کردن ذهن خاطرهگو را داشته باشد زیرا زمان باعث میشود که ترتیب وقایع فراموش شود. خودنوشتهای قوی نیز منتشر شدهاند اما تعداد آنها زیاد نیست. در واقع، نمیتوان گونههای خاطرهنگاری را بر یکدیگر ترجیح داد. آنچه مهم است، استناد بخشی به وقایع است.
بایرامی درباره امکان انتشار خاطرات خودش از دوران هشت سال جنگ تحمیلی در قالب کتاب گفت: من همه خاطراتم را نوشته بودم اما تمام آنها را سوزاندم که منتشر نکنم. چون فکر انتشار آنها برایم وسوسه کننده بود. دو بُرش از خاطراتم را در دو اثرم آوردم. یکی از پایان جنگ بود که در کتاب «هفت روز آخر» آمده و دیگر، آغاز جنگ که در کتاب «دشت شقایقها» نوشته شده است.
وی اظهار کرد: همواره وسوسه چاپ خاطراتم را با خود داشتم. نویسنده موظف به نوشتن است اما متاسفانه این نکته را خیلی دیر متوجه میشویم. نباید نویسنده در پی شناساندن و معرفی آثارش باشد. این دیگران هستند که باید برای هنر نویسندگی ارزش قائل باشند. به دلیل تنبلی آنها، اتفاق مهمی برای آثار ادبی رخ نمیدهد.
محمدرضا بایرامی متولد 1340 در روستای «لاطران» در دامنه کوه سبلان استان اردبیل است. وی در نوجوانی به آثار صمد بهرنگی علاقهمند شد و اولین قصهاش را برای رادیو فرستاد. بایرامی در کارگاه قصهنویسی شرکت کرد اما به دلیل تامین مخارج تحصیلش مجبور شد کار کند و نتواند در آن کارگاه حضور یابد. وی در نهمین دوره «جایزه جلال آل احمد» برای نوشتن رمان «لم یزرع» این جایزه را از آن خود کرد.
صههای ساوالان، مرغ مهربان ننه مهتاب، سپیدار مدرسه ما، دشت شقایقها، عقابهای دره شصت سوره مهر، هفتروز آخر، وقتیکه کولیها برمیگردند، شبهای بمباران آثار کودکان و نوجوانان، شب در بیابان، تفنگ نشر دانشآموز، رعد یکبار غرید،کوه مرا صدا زد، شاخه شکسته مجموعه داستان، سنگ سلام و مردگان باغ سبز ، برخی دیگر از آثار اوست.
نظر شما