وضعیت و چالشهای نمایشنامهنویسی در ایران / 15
سیاوش پاکراه: مسیر نمایشنامهنویسی در ایران، حرکت به سوی تاریکی است!
سیاوش پاکراه، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر ایرانی معتقد است، نمایشنامهنویسی در ایران در حال حرکت بهسوی تاریکی است. بیشتر کسانی که به دانشگاههای ما وارد میشوند، در پی بازیگر شدن هستند. اصلا نمایشنامهنویسی چقدر خاطرخواه دارد؟
برخی از اهالی تئاتر معتقدند بیشتر کارگردانها بیش از آثار تألیفی از سوی نویسندگان ایرانی به روی صحنه بردن کارهای ترجمهشده علاقهمند هستند. شما با این نظر موافقید؟
واقعیت این است که امروز این معضل در تئاتر ایران وجود دارد، اما در آغاز برای صحبت از چرایی این موضوع خوب است نکاتی را مطرح کنم. باید ببینیم جایگاه نمایشنامه کجاست و چه کارکردی دارد؟ شاید برخی گمان کنند، چون من نویسنده هستم، اینگونه به ماجرا نگاه میکنم، اما واقعا این باور من است که نمایشنامه خلقی است که از نیستی به هستی پا میگذارد. یعنی ابتدایی خلق (همهچیز ازجمله کارگردانی، بازیگری و هر آنچه به یک تئاتر مربوط است و ما به آن اصول دراماتیک میگوییم) براساس نمایشنامه باید اتفاق بیفتد. آن چیزی که یک خلقِ کامل است و از نیستی به هستی پا میگذارد، از طریق نویسنده و نمایشنامه است و همه در یک تئاتر براساس آن پیش میروند. با این توضیح، مهمترین اصل یک اجرای خوب، یک نمایشنامه خوب است. ما باید ببینیم تا چه حد دست به تولید نمایشنامههای خوب زدهایم و بر این اساس، امروز بگوییم چرا کارگردانهای ما کمتر سراغ نمایشنامههای تألیفی میروند؟ این را هم بگویم که این معضل( عدم استفاده از نمایشنامههای تألیفی ایرانی) در نسلهای جدیدِ تئاتر، بیش از گذشته شده است؛ یعنی شما در نسل میانه یا نسلهای قدیمیتر کمتر شاهد این اتفاق بودید، اما هر چه زمان به سمت جلو حرکت میکند، این اتفاق بیشتر (حتی در قشر دانشجو) به چشم میآید که البته خطری برای نمایشنامهنویسی در ایران است.
آیا شما جریانهای مختلف در تئاتر ایران را که گاهی دست به تخریب هم میزنند و کار یکدیگر را بیارزش میدانند، در پسرفت هنر نمایش ایران، موثر میدانید؟
من با این موضوع موافقم که در بدنه تئاتر ما جناحبندیهای مختلفی وجود داشته و عدهای که خودشان را سخنگویان این جناحها میدانستند، گاهی با صحبتهایی که علیه هم مطرح میکردند، آسیبهایی را به تئاتر ایران وارد کردهاند. این تقابلها، تئاتر ایران را به دو بخش تئاتر بدنه و تئاتر تجربی تبدیل کرده بود و با این اقدامات، انگار این دو بخش همیشه باهم در جنگ بودهاند، اما هر چقدر نسل جلوتر رفت، این جناحبندی کمکم کمرنگ شد و من دیگر در نسلهای جدیدتر تئاتر این جناحبندی را نمیبینم؛ در نسلی که متولدینش کسانی چون نادر برهانی مرند، کورش نریمانی و ایوب آقاخانی هستند این نگه بهمراتب کمرنگتر شده است.
بهنظر شما خطوط تفکیککننده بین گونههای مختلف تئاتری کمرنگتر شده است؟
بهنظر من شعوری انسانی در بین ما در حال افزایش است تا به هم کمی بیشتر احترام بگذاریم. اینکه من کار کسی را قبول ندارم به این معنا نیست که با او بجنگم و به او توهین شخصیتی کنم. من فقط میتوانم کار او را نپسندم. بههرحال حتما تئاترِ آن آدم مخاطب دارد و مخاطب لازمه بقای تئاتر است. برای مثال، خود من با تئاتر فرمالیستی مشکل دارم، تئاتر ایران امروز بهشدت درگیر چنینی کارهایی است. آیا من حق دارم به این دلیل که با کارهای فرمالیستی موافق نیستم از چند نفر نام ببرم و بگویم کار آنها ارزش ندارد؟
نگاه فرمالیستی چه تأثیراتی بر درامنویسی در ایران خواهد داشت؟
امروز تئاتر ایران درگیر موجی به نام موج آثار فرمالیستی شده است؛ مثل همان جنگ که بین تئاتر تجربی و بدنه در جریان بود، منتها امروز تئاتر ایران دچار جنگ بدتری شده است. در این جنگ، برخی از کارگردانهای، کارهایی را انجام میدهند که براساس شکل است و محتوایی ندارد. این اتفاق یعنی ما رسالت هنر را از متأثر کردن به متحیر کردن تقلیل دادهایم. در چنین آثاری، مخاطب به سالن تئاتر میرود و دچار تحیر میشود و نه تأثر. این تحیر است که او را روی صندلیاش نگه میدارد و جذابیت ظاهری است که او را راضی میکند. این جریان، تئاتر ما را به سمت پاپیولار شدن سوق میدهد، در حالیکه تئاتر در هیچ جای دنیا اصلا هنرِ پاپیولاری نیست. دقیقا همین موج است که باعث شده نویسندگی و نمایشنامهنویسی کمی در ایران زمین بخورد و از قبلش بیشتر نزول کند. چون تئاتر شکلگرا که اصولا میخواهد براساس فرم پیش برود، اصل نوشته را به اشتباه در مملکت ما منکر میشود، کارگردانهای این جریان سراغ متنهای با قوام نمیروند و به سمت نَریشنهایی کشیده میشوند که من به آنها واگویهنویسی میگویم. همین جریان باعث میشود که درام نزول کند.
در میان نمایشنامهنویسان ایرانی، نویسندگانی حضور دارند که آثارشان روی صحنه نرفته و شاید هیچگاه در قالب تئاتر اجرا نشود، اما از اینکه کتاب نمایشنامه آنها منتشر شده، خوشحالند. با توجه به اینکه گفتید، رسالت تئاتر متأثر کردن مخاطب است، چه توجیهی دارد، نمایشنامهای که روی صحنه نرفته، در قالب کتاب منتشر شود؟
بگذارید من نظر خودم را درباره این گروه از نویسندگان بگویم. نمایشنامه اصولا یک اثر ناقص است و بهواسطه اجرا کامل میشود. این جمله حرف من نیست، بلکه حرف آکادمیک تئاتر در سطح جهانی است. تا وقتی اثرِ یک نویسنده به شکل نمایش روی صحنه تئاتر اجرا نشود، او یک اثر کامل ندارد و یک نمایشنامهنویس نیست. از نظر شخصی من، برای یک نمایشنامهنویس آثاری مجاز به انتشار در قالب کتاب است که غایت خودشان را در اجرا پس داده باشند. با این توضیح من آثار نویسندهای را که فقط روی کاغذ و در قالب کتاب عرضه شده باشد (پیش از آنکه روی صحنه تئاتر اجرا شود) را نمایشنامه نمیدانم و نویسندهاش را نمایشنامهنویس بهحساب نمیآورم، حالا آن آقا یا خانم نویسنده میتواند 100 کتاب در زمینه نمایشنامه نوشته باشد. تا امروز 15 نمایشنامه از من در تئاترهای حرفهای و در سالنهای بزرگ ایران اجرا شده، اما من فقط نمایشنامه را چاپ کردهام.
با این توضیح، انتشار کتابهای نمایشنامه باید با چه هدفی انجام شود؟
طبق آنچه گفته شد آثاری باید چاپ شوند که اندازه خودشان را در زمان اجرا پیدا کرده و حالا میخواهند درجه ماندگاری را بهواسطه چاپ پیدا کنند. یعنی ما بهواسطه اجرا مطمئن شدهایم که این اثر بهغایت خودش در اجرا رسیده و این امکان برای اثر وجود دارد که همچنان بازخورد داشته باشد. بهطور مثال من در سال 89 نمایشنامه «روشان» را نوشتم که در کتاب «تریو بدون هارمونی» منتشر شد و در سال 90 در «تئاترِ شهر» اجرا شد. همین امسال پسر جوانی از لرستان متن این نمایشنامه را از کتاب «تریو بدون هارمونی» برداشت، روی صحنه برد، توانست در جشنواره استانی جایزه بگیرد و با همان اثر به جشنواره تئاتر فجر راه پیدا کند. بهنظر من، این یک اتفاق خوشایند است و نشان میدهد این کتاب کاربری دارد. چرا؟ چون این اثر قبلا مابهازای خودش را در اجرا داده و نویسنده از آن اطمینان پیدا کرده، اکنون میتواند عنصر ماندگاری خودش را بهواسطه چاپ پیدا کند، به دست دیگران برسد و دوباره روی صحنه برود. با این توضیح ممکن است من از 15 اثرم در قالب نمایشنامه که همگی آنها هم روی صحنه رفتهاند، همگی را چاپ نکنم.
احتمالا برای انتخاب چهار اثری که تاکنون از میان نمایشنامههایتان منتشر کردهاید، پارامترهایی را درنظر گرفتهاید...
صد درصد. برای مثال من برای انتشار نمایشنامه «صوراسرافیل» وسواسهای زیادی داشتم و از خودم پرسیدم که آیا این کار بعد از آنکه برای آن کارگردانی نوشته شده و در «ایرانشهر» اجرای موفقی داشته، دلیلی برای چاپ شدن در قالب کتاب دارد یا خیر؟
«صوراسرافیل» را چه زمانی منتشر کردهاید؟
همین امسال در فصلنامه «صحنه» منتشر شد.
امروز و اکنون نمایشنامهنویسی تألیفی در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا لزومی در افزایش تعداد اجرای آثار تألیفی میبینید یا خیر؟
من از آخر به اول به سؤال شما پاسخ میدهم. قطعا لزوم افزایش تعداد آثار تألیفی نمایشنامهنویسان ایرانی در تئاتر ایران وجود دارد، چون نمایشنامهنویس ایرانی در اثرش به نقاطی دست میگذارد که همزمان و در زمان خود اوست و این خاصیتِ یک نمایشنامهنویسِ زنده است. در ادامه باید بگویم کلیت تئاتر ایران را چندان روشن نمیبینم، چون ما روندی درست را در این عرصه را طی نمیکنیم. البته نقاط روشنی داریم که گاهی بهعنوان یک اسم میتوانند به دنیا بیایند، اما این یک رویه در تئاتر ایران نیست. مثلا ما در نسل جدید نویسندهای همچون محمد مساوات داریم که خیلی خوب کار میکند و متنهای درخشانی در ژانر خودش نوشته است، اما این تک نقطهها هیچگاه نمیتوانند تکیهگاه یک هنر باشند. ما وقتی میتوانیم بگویم یک جریان امکان اصلاح شدن دارد که پایههایش را ریخته باشیم، در حالیکه نهتنها این کار انجام نشده، بلکه هرچه جلوتر میرویم، از این هدف دورتر میشویم. کافی است به دانشگاههای این کشور نگاهی بیندازید. بیشتر کسانی که به دانشگاههای ما وارد میشوند، در پی بازیگر شدن هستند. اصلا نمایشنامهنویسی چقدر خاطرخواه دارد؟ چه تعدادی به سمت نمایشنامهنویسی میروند؟ نمایشنامهنویسی در هنر تئاتر ما مغفول مانده است. ما در ابتدا باید ارزش این هنر را بفهمانیم، برایش سرمایهگذاری کنیم و به آن بها بدهیم. با این توضیح، کارگردان بخش دولتی (البته اگر هنوز خودش را در جریان این ماجرا میبیند) و بخش خصوصی باید به نمایشنامهنویسی بها بدهد. دوستانی که میخواهند سالن بدهند، بهجای اینکه بگویند بازیگران فلان کار چه کسانی هستند، چه خوب است بگویند نمایشنامهاش چگونه است؟ در نتیجه نمایشنامهنویسی در حال حرکت بهسوی تاریکی است.
نظر شما