محمد نوریان، دانشیار دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب در یادداشتی برای خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) بر کارکرد روش تحلیل محتوا بهعنوان ابزاری برای شناسایی قابلیتها و محدودیتهای کتاب درسی تاکید کرده است.
در این دیدگاه مراکز آموزشی همچون کارخانههایی در نظر گرفته میشوند که دانشآموز و دانشجو یا به عبارت دیگر یادگیری تولید میکنند و معلمان کارکنانی هستند که دانشآموزان را در محصول نهایی قالبگیری میکنند (نال، 2012). متخصصان به طراحی برنامه درسی اقدام کرده و آنرا برای اجرا به مدارس تجویز میکنند. به سخن دیگر معلم همچون یک پرستار است و وظیفه دارد داروها را ـ که اثربخشی آنها از سوی متخصصین تأیید شده است ـ برای بیماران تجویز کند، بنابراین کار یک معلم، اجرای برنامه درسی است که برای کلاس او تدوین شده و کتاب درسی رسانهای است که این فرایند را تسهیل میکند.
براین اساس معلمان با آموختن و بهکارگیری روش تحلیل محتوا، میتوانند کتاب درسی را بهتر بشناسند. بهعبارت دیگر روش تحلیل محتوا ابزاری برای اجرای بهتر برنامه درسی تجویزی است اما مطالعات و تجربیات من در سالهای بعد نشان داد که نباید نقش روش تحلیلی محتوا را به کاربرد آن در یک دیدگاه نظاممند کاهش داد؛ بلکه این روش قابلیت بهکارگیری در یک برنامه درسی فکورانه را داراست.
برنامه درسی موفقیت را در توازن بین مؤلفههای پنجگانه برنامه درسی (معلم، فراگیر، موضوع درسی، محیط و برنامهریزان درسی) در عمل میداند. در چنین برنامهای انتظار میرود معلمان به مانند تمام اعضای تیم برنامهریزی دارای هنرهای پژوهشی (چه در بُعد نظری و چه در بُعد علمی) باشند آنها باید توازن بین مولفههای برنامه درسی را ایجاد کنند. نه تنها به این دلیل که عضو تیم برنامهریزی هستند، بلکه چون آنها هستند که باید این هنر را در عمل و در کلاس درس خود بهکارگیرند. براین اساس تدریس، هم علم است و هم هنر.
آنچه معلمان باید بدانند مثل آگاهی به موضوع درسی، فراگیران، فرآیند یاددهی ـ یادگیری و محیط، باید با بهکارگیری هنرمندانه در موقعیت کلاس درس همراه شود، همانگونه که «شوآب» میگوید: «منظور از تأمل بکارگیری تواناییهای استدلالی ما برای تصور بدیلهایی است که امور را به سمتی که ما میخواهیم به حرکت درمیآورد.»
او از دو نوع تحقیق نظری و عملی سخن میگوید و معتقد است خروجی تحقیق نظری فهمیدن است و خروجی تحقیق عملی، تصمیمسازیهایی است درباره آنچه باید در یک زمینه سیاسی و اجتماعی خاص انجام شود. فهمیدن میتواند و باید بخشی از تحقیق علمی باشد، اما در دنیای عملی بودن، فهمیدن، همیشه ابزاری برای هدف تصمیمگیری است.
روش تحلیل محتوا به معلمان کمک میکند که کتاب درسی را بهعنوان یکی از رسانههای آموزشی (در خیلی موارد مهمترین و تنها رسانه آموزشی) در دسترس بشناسند و از محدودیتها و قابلیتهای این رسانه آموزشی در تحقیق اهداف برنامه درسی و تدریس، آگاهی یابند تا بتوانند در عمل به تصمیمگیریهایی صحیح اقدام کنند؛ تصمیمگیریهایی که براساس توازن مؤلفههای برنامه درسی باید انجام شود. با این دید روش تحلیل محتوا ابزاری در خدمت برنامه درسی فکورانه و معلم فکور است.
نظر شما