کتاب «تاریخ ایران» نوشته رضا شعبانی، استاد گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی منتشر شد. این کتاب در دو بخش پیش از اسلام و پس از اسلام تدوین شده و به مرور تاریخ ایران از کیانیان تا دلایل پیدایش انقلاب اسلامی پرداخته است.
تدارک ترک جوشی از اهم وقایع کشور
کتاب در دو بخش پیش از اسلام و پس از اسلام تدوین شده، از این رو برخی مطالب مهم آن در بخش نخست شامل «پیشدادیان»، «هخامنشیان»، «پارتها»، «عصر ساسانی» و در بخش دوم «از غزنویان تا مغول»، «زندیه» و «از قاجاریه تا پهلوی» است.
استاد شعبانی در مقدمه کتاب مینویسد: «کوشش مؤلف بر آن مقصود مانده است تا ترک جوشی از اهم وقایع کشور را تدارک بیند و در حالی که خود به ضعفهای بنیادی کار متوجه است تا حدی نیز مشکل را در این امر مییابد که ناگزیر به گزینش نکات و دقایقی از میان انبوه حوادث مهم زندگانی ملت عزیز ایران پردازد که از تسلسل منطقی وقایع حکایت میورزد. بر این اساس، بخش کوچکتر کتاب به شرح احوال سلسلههای پیش از اسلام ایران و خاصه عصر اساطیری و قهرمانی و دورههای تاریخی از مادها و هخامنشیان تا جانشینان اسکندر مقدونی و روی کار آمدن اشکانیان و ساسانیان پرداخته است و چون بنا بر اختصار بوده، از ذکر جزئیات حکومتی پادشاهان متعدد سه سلسله اخیر اجتناب ورزیده است.» (ص 10)
در صفحاتی که به پیشدادیان میپردازد، میخوانیم: «عنصر اصلی دوران پیشدادیان اگر در دوره چهار پادشاه نخست، آبادانی جهان و متمدن ساختن مردم است، در دوره دوم که تا پایان عصر ادامه مییابد، آشفتگی کار ایران و جهان است. سلسله پیشدادی از بعد از نخستین پادشاه دچار گسست شد و در طول دوران آنها چندبار به تکرار انجامید؛ بنای برادرکشی و نظرهای طامع شاهزادگان عصر از همان دوره نهاده شد. حملههای بیگانگان، دیوها، کشته شدن یکی از شاهان ایران در اسارت و بیپادشاه ماندن ایران در چند نوبت بر روی هم اوضاع و احوالی را شکل میدهد که اندیشیدن در آن نابسامانی ذاتی حکومت و سیاست را در ایران از کهن ایام به ذهنها متبادر میکند. ایران و ایرانی با هر آنچه از پیشرفت و تکامل و تمدن برای خود و جهان به ارمغان آورده بود و با آن مایه غنی برخورداری از وجود پهلوانان بیهمال که پشت و پناه ایران و مردمش بودند، از پگاه تاریخ خود در امر بنیانگذاری دستگاه حکومتی محکمی که درست کار کند و کار مملکت را سامان دهد و مطمحنظر است.» (ص 42)
نقض سنتهای صالح گذشتگان در انتخاب جانشین
مطالب بعدی به هخامنشیان اختصاص دارد و در سطوری از آن آمده است: «داریوش با دست یاری اشراف قبایل (شش تن) توانست بر اریکه سلطنت تکیه زند و چون در میان آن هفت تن وی از نظر اصل و نسب، اصیلترین فرد پارسی بود، بعد از پدرش «ویشتاسب» نزدیکترین شخص به تخت سلطنت محسوب میشد و چون پارسیهای قدیم خیلی اشرافی بودند و عقیده راسخ داشتند که باید شخصی از خانواده سلطنت بر تخت بنشیند، بعید است که در باب تقدم ویشتاسب یا داریوش اختلافنظری پیش آمده باشد. تا به شیهه اسبی متوسل شده باشند. کناره گرفتن اتاون نیز به همین جهت بوده است، چه او میدانسته که شخص دیگری به جز داریوش نمیتواند سلطنت کند.» (ص 121)
پارتها پس از هخامنشیان مدنظر مولف قرار گرفته است. وی مینویسد: «البته عمل فرهاد اول در تاریخ ایران منحصربهفرد نیست. این مصلحتاندیشی در مورد روی کار آمدن امیر اسماعیل سامانی هم صادق است. اما مصلحت مهمی که فرهاد در نظر گرفت با توجه به موقعیت خاص دولت پارت در شرایط هجوم دولت سلوکی از غرب و دولت باختر از شرق بود و سرنوشت دولت جوانان پارت چنین تصمیمگیری را میطلبد. با گذشت ایام و دور شدن پارتها از اخلاق آریایی و توجه به امیال شخصی و تحت تأثیر کنیزان قرار گرفتن و نفوذ فرهنگ و عوامل یونان و روم، در اراده حاکمیت و نیز به دنبال گسترش خود دوستیها؛ سنتهای صالح گذشتگان در انتخاب جانشین نقض شد و مصالح کشور و حتی قوم هم فراموش گردید.» (ص 165)
عصر ساسانی صفحات گستردهای از کتاب را از آن خود کرده و درباره «شاه آرمانی، اندیشه سیاسی حاکم بر ایران باستان» میخوانیم: «نفوذ چشمگیر اندیشههای دینی و اختلاط آن با قدرت سیاسی، موجب تغییرات عمدهای در نظام سیاسی کشور شد. برای درک حوادث عصر لازم است که به تشریح ساختار سیاسی و سازمانهای اداری ایران دوره ساسانی بپردازیم و سیمایی از «شاه آرمانی» را که محور تفکر غالب آن دوران بود، تصویر کنیم؛ زیرا این اندیشه به ملاحظات نظری مبنا و اساس حاکمیت ساسانی است. نظام پادشاهی سنتی، تا انقلاب مشروطه، تنها شکل حکومت مقبول در ایران بود. اما این نظام با همه معایب خود در ایران باستان، مبتنی بر یک سلسله مبانی و اصولی بود که در چارچوب نظری و سیاسی آن میباید پادشاه از ویژگیها، خصال و توانمندیهای خاصی برخوردار باشد، به نحوی که وی را تا سرحد یک اَبَر انسان بالا میبرد. شاه آرمانی نماینده مستقیم خداوند برای حکومت و هدایت سیاسی بندگان بهشمار میرفت و صرفنظر از شیوهها و راههایی که برای رسیدن به قدرت برگزیده بود، مظهر اراده خداوند و موجودی ممتاز و استثنایی تلقی میشد.» (ص 217)
توسل سامانیان برای تضعیف دهقانان به عنصر ترک
مولف در بخش دوم کتاب «ایران بعد از اسلام» را مدنظر قرار داده و آورده است: «پادشاهان پیش از اسلام ایران بهشدت مراقب مرزهای شمال شرقی کشور بودند و از دورترین اعصار تا پایان عمر دولت اشکانی، از این سرحدات که جزو بخشهای آسیبپذیر ایران بود به سختی و شدت محافظت میکردند؛ تا آنجا که شمار متنابهی از شاهان و پهلوانان نیز در جنگهای با زردپوستان مهاجم جان باختند. آخرین حکومت ایران پیش از اسلام، یعنی ساسانیان، نیز در طول دوران فرمانروایی خود با تمام قوا در مقابل حملههای ترکها ایستادگی کردند و مانع ورود نیروهای نژاد زرد به مرزهای قلمرو خود شدند. اما با ورد اسلام به ایران و سپس گسترش آن تا ماوراءالنهر و حدود چین، ترکها نیز عمدتا بهوسیله ایرانیان به اسلام گرویدند و با حضور در جامعه مسلمانان، جواز ورود به مرزهای داخل ایران نیز به آنها داده شد. سامانیان که با کهنزمینداران ایرانی (دهقانان) درگیری داشتند، برای تضعیف دهقانان به عنصر ترک متوسل شدند، بهویژه که توانایی نظامی ترکها بسیار چشمگیر بود.» (ص 281)
مرور عصر قاجار و چگونگی برآمدن رضاخان در صفحاتی از کتاب مورد بررسی قرار گرفته و با اشاره به ملاقات آیرونساید با رضاخان آمده است: «چند روز قبل از استعفای مشیرالدوله نیروهای انگلیسی که از منجیل تا قزوین گسترده شده بودند، اطراف قوای قزاقی را که در آقابابا اردو زده بودند، محاصره کردند. فرماندهی نیروهای انگلیسی را ژنرال آیرونساید بر عهده داشت. در دوم نوامبر 1920 م که افسران ارشد قزاق اطراف ژنرال آیرونساید را گرفته بودند، نامبرده به آنان گفت که ما میخواهیم به شما کمک کنیم تا افسران روسی را که در استخدام دولت هستند، از خدمت ایران خارج نمایی. به عوض آن به وسیله افسران انگلیسی که به شما داده میشود، تشکیلات نظامی مرتبی ایجاد میکنیم تا از هر حیث وسایل آسایش و راحتی و نیرومندی شما را فراهم آوریم. «در این هنگام هیچ یک از افسران قزاق در پاسخ اظهارات مشارالیه چیزی نمیگویند و همه به سکوت برگزار مینمایند؛ فقط رضاخان میرپنج سکوت را در هم شکسته با کمال تهور و درشتی جواب میدهد که ما قزاق اعلیحضرت شاهنشاهی هستیم و خدمتگزار دولت ایران و در تمام موارد کاملا مطیع و فرمانبردار اوامر و دستوراتی هستیم که از مرکز به ما داده میشود و در این مواردی که پیشنهاد مینمایید هیچگونه پاسخ مثبتی نمیتوانیم اظهار نماییم. اگر شما فرمایشی و یا پیشنهادی دارید به هیئت دولت برده» مطرح نمایید اگر مورد تصویب واقع شد دولت به ما دستور خواهد داد. البته در این صورت اجرا خواهیم نمود. ولی فعلا با این کیفیت نمیتوانیم کوچکترین دستور شما را به موقع عمل بگذاریم...» (ص 386)
پس از بررسی سلسله قاجار، نوبت به دوره پهلوی اول و فراز و فرود رجال سیاسی میرسد. درباره چگونگی حذف داور از سیاست میخوانیم: «روز 21 بهمن 1315 ش خبر خودکشی داور در همه جا منتشر شد. این خودکشی نیز موجب شایعاتی گردید و علت اصلی آن مبهم باقی ماند. مخبرالسلطنه مینویسد: «از رجال این دوره داور به بصیرت در قوانین اروپا منزلتی کسب کرده بود، اخلاقا هم از سایرین مزیت داشت. در وزارت عدلیه اختیاراتی از مجلس گرفت و اصلاحاتی کرد و یک دوره قانونی به دفتر آورد، اواخر هم وزارت مالیه داشت، به تقرب مفتخر بود، از او بزندقه ندیدیم و به عفت قائل بود. بعضی مالیاتها که به ضرورت، شاید هم به اجبار به مجلس میبرد و میگذراند، دلخوری در جماعتی تولید کرده بود. تنظیم محاضر که لازمه تنسیق عدلیه بود، علما را از او رنجانده میداشت. جای تأسف است که جریان عدالت بهتر نشد. در بهمن 1315 بدون مقدمه شنیده شد که داور تریاک خورده و در گذشته، گفتند از اداره تریاک نمونه آن را خواسته با خود به منزل برده، سرشب اطفال خود را نوازش بسیار کرده به عیالش گفته که کار بسیار دارم شما بخوابید، من مشغول کار خواهم شد تا تمام شود، خلوتی به دست آورده تریاک را بسیار نرم کرده و خورده است. شهرت کرد که شاه در حد تهدید دو روز قبل پرخاش به او کرده بوده است و باز گفتند که شاه فرموده بوده است که من به او ایرادی نگرفته بود.» (ص 429)
طرحهای استراتژیک آمریکا در خلیجفارس
در رابطه با برخی مسائل مهم در آغاز سلطنت پهلوی دوم و غائله آمده است: «قوام پس از اطمینان خاطر از جانب همسایه شمالی به ایران بازگشت و تلگرافی به استاندار آذربایجان که ظاهرا نماینده دولت و در باطن از دوستان پیشهوری بود، بدین مضمون مخابره کرد: «انتخابات آذربایجان باید تحت نظر بازرسان مخصوص و قوای انتظامی که از تهران فرستاده میشود و در نهایت آزادی صورت گیرد.» چهار ساعت پس از مخابره این تلگراف به دکتر جاوید، استاندار آذربایجان، رادیو مسکو تفسیر شدیداللحنی از آن به عمل آورد و قوام نامه محرمانهای به شخص استالین نوشت قول و قرارهای مسکو را یادآور شد و اظهار امیدواری کرد که به زودی امتیاز نفت شمال را به روسیه بدهد. نامه نخستوزیر سبب اطمینان خاطر سران شوروی شد و دیگر دخالت عمدهای در امر آذربایجان نکردند. قوامالسلطنه بعد از جلب اعتماد استالین، در 5 آذر 1325 ش به حضور شاه رسید و فردای آن روز به دستور شاه و طبق نقشه سپهبد رزمآرا، قوای نظامی به جانب حرکت کرد. قوای نظامی مرکز در روز 21 آذر تبریز را اشغال کرد و سران فرقه به شوروی گریختند.» (ص 461)
سیاست خارجی محمدرضاشاه و به ویژه رابطه با آمریکا در چارچوب خاصی قرار داشت. شعبانی درباره این سیاست مینویسد: «در سال 1347 دو حادثه باعث شد که شاه در خط مقدم طرحهای استراتژیک آمریکا در خلیجفارس قرار گیرد. یکی جنگ ویتنام بود که نشان داد آمریکا نمیتواند از آن پیروز برون آید و دیگری اعلام تصمیم انگلستان مبنی بر اینکه آن کشور در 1971 م تعهدات نظامی خود را در شرق سوئز پایان میدهد. بدین ترتیب حضور ایران در محاسبات استراتژیک ایالات متحده، اهمیتی بیش از پیش پیدا کرد. شاه با استفاده از موقعیت بهدست آمده، به سودای تأمین منافع بیشتر برای ایران به پیش تاخت.» (ص 476)
فرار شاه از ایران یکی از اتفاقات سرنوشت ساز بود و با این حرکت مبارزان به پیروزی نزدیک شدند. درباره برخی جزئیات اتفاقات رخ داده بعد از فرار شاه میخوانیم: «وقتی شاه، در بیست و ششم دیماه 1357 تصمیم به عزیمت از ایران گرفت، دیگر مسلم بود که شمارش معکوس خاتمه کار رژیم شاهنشاهی آغاز شده و عمر دولت و اقبال سلسله پهلوی به پایان رسیده است. در دوازدهم بهمن ماه همین سال بود که سرانجام هواپیمای حامل رهبر انقلاب که از پاریس برخاسته بود، در تهران به زمین نشست و به فاصله کمی، پس از انتصاب مهندس مهدی بازرگان به نخستوزیری، سازمانها و نهادهای گوناگون حکومتی، همبستگی خود را با وی اعلام نمودند. پس از اعلان بیطرفی ارتش در روز 22 بهمن 1357، صدا و سیما و دیگر تأسیساتی که بود، به انقلابیون پیوستند و در همان روز، حکومت جمهوری اسلامی به سراسر گیتی معرفی شد.» (ص 496)
کتاب «تاریخ ایران» تالیف دکتر رضا شعبانی در 498 صفحه، با شمارگان یکهزار نسخه و به قیمت 30 هزار تومان از سوی انتشارات موسسه ندای تاریخ منتشر شده است.
نظر شما