حسن میرعابدینی، منتقد ادبیاتداستانی گفت: مجلات «نقد کتاب» میتوانند فضای مناسب را برای نهادینه کردن نقد در جامعه فراهم کنند؛ البته اگر دیدگاههای مختلف و متنوع را دربرگیرند.
وی افزود: به گمانم نشریه «نقد کتاب» نسبت به دورههای قبل از لحاظ کیفی رشد داشته اما نمیتوانم در همین ابتدای کار، درباره چنین نشریاتی قضاوت نهایی کنم البته همان شماره نخست «نقد کتاب» مطالب خوبی داشت. در برخی دورههای پیشین جای مطالب متین و وزین، مقالههای دانشگاهی و عمدتاً پایاننامههایی چاپ میشد که سطح این نشریه را پایین میآورد. بیشتر مطالب پژوهشی بود و نه به درد دنیا و نه آخرت مردم میخورد. منظورم این است که مطالب منتشر شده در آن دردی را از ادبیاتداستانی و به طور کلی جامعه ادبیاتی ما دوا نمیکرد.
نویسنده کتاب «صد سال داستاننویسی در ایران» ادامه داد: از میان مجلههای نقد کتاب «جهان کتاب» که یکی از قدیمیترین و با سابقهترین این نشریات است هنوز بهترین نشریه نقد کتاب به شمار میرود. نشریات دیگر هم بخشهای تخصصی کتاب وجود دارند که البته غالبا سیاسیاند یا جهتگیریهای سیاسی در آنها محسوس و مشهود است.
نقد کتاب جدی گرفته نمیشود
این منتقد ادبیاتداستانی توضیح داد: در مجموع نقد کتاب در ایران چندان جدی گرفته نمیشود و همه کتابهای درخشان را دربرنمیگیرد. علاوه بر «نقد کتاب» و «جهان کتاب»، میتوان گفت «فصلنامه ادبیات» هم به نوعی بهترین نقدها را پیش روی مخاطب قرار میدهد. در مجموع امروز و در دهه 90 نشریات نقد کتاب انتظارات مرا به عنوان منتقد برطرف نمیکنند چون امثال منتقدان برجسته قدیمی کمتر در این نشریات قلم میزنند. در این نشریهها خبری از یادداشتها و نقدهای عنایتالله سمیعی، مشیت علایی یا دیگر منتقدان صاحبنام نیست. در چنین وضعیتی شاید صرفاً بتوان در مواقعی به صفحههای ادبی و کتاب روزنامهها و خبرگزاریها و البته برخی مجلات اکتفا کرد.
نقد دانشگاهی به جای نظریه ادبی
نویسنده کتاب «هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی» گفت: برخی گروههایی هم که در نشریات و مطبوعات در حوزه نقد مینویسند سیاسیاند و جهتگیریهای سیاسی دارند. شاید بتوان گفت که ملاحظات سیاسی و اجتماعی بیشتر شده و بیشتر از قبل خطکشیهای ادبی به چشم میخورد. در مجموع باید بررسی بیشتری کرد و دقیق و همه سویه به نقش این نشریات پرداخت. در روزگار ما نقدهای دانشگاهی جای نقدهای علمی مبتنی بر نظریه و تئوری ادبی را گرفته است. این نقدها به گونهای حالت کلیشهای پیدا کرده و فاقد انطباق نظریههای ادبی فرنگی با متنهای ایرانی است. اگر ارتباطهای ادبی بیشتر شود میتوان بیشتر به این موضوع دل بست و امید به بهبود داشت. البته در این بین نیز برخی منتقدان مانند دکتر حسین پاینده چنین کاری را دنبال میکنند یا دکتر امیرعلی نجومیان سعی دارد نظریههای فرنگی را با داستانهای ایرانی تطبیق دهد. اما غیر از برخی منتقدان این گونه نقد به طور کلی فراموش شده است.
وی یادآور شد: در واقع برخی نقدها که با نظریه علمی نوشته میشود نقدهایی محافظهکارانه به شمار میرود. طی سالهای اخیر نقدها و شبه نظریهها جای نقد واقعی را در نشریهها و روزنامهها گرفته است. فضای نقد این دوره با دورههای دیگر تفاوتهای بارز دارد.
میرعابدینی در پاسخ به این پرسش که «چرا در دهه 70 با وجود موانع مختلف، نقد کتاب بیشتر و بهتر بود ولی با توجه به پیشرفتهای اجتماعی امروزه با فقدان نقدهای سازنده و درخشان روبهروییم؟» گفت: شاید دلایل این امر گستردهتر و عمیقتر از مسایل ادبیات باشد. اصل موضوع ادبیات و اهمیتی که ادبیات داشته پرسشبرانگیر شده و به نوعی در سالهای اخیر شاید بتوان گفت که وظیفه ادبیات هم تغییر کرده است. تولیدات ادبی جدی گرفته نمیشود و خوانندهها به شکلی جدی ادبیاتداستانی را دنبال نمیکنند. نویسندگان حقیقی نیز تولیدات خود را کاهش دادهاند و نقد ادبیاتداستانی هم چندان جدی گرفته نمیشود. در واقع این مسایل به جستوجوهای بیشتری نیاز دارد و به نوعی تعبیرهایی که از ادبیات و نقد وجود دارد تغییر یافته.
وی ادامه داد: موضوع ادبیات با گذشته فرق کرده و نقد هم آن وضع دیروز را ندارد. شاید این مقطع به نوعی جابهجایی به همراه داشته باشد و باعث شود شیوههای نقد گذشته تغییر کند. اما هنوز هم به شیوهای خاص نرسیدهایم و شیوهای که قرار است به آن دسترسی بیابیم هنوز مطرح نشده و جا نیفتاده است. هنوز به نقد مبتنی بر نظریه نرسیدهایم. به طور کلی میتوان گفت در فضایی بینابینی قرار داریم. در چنین فضایی همه چیز غیر از ادبیات جدی گرفته میشود و این وضع بینابینی نیز تأثیر متقابل خود را گذاشته است.
میرعابدینی توضیح داد: وقتی مسالهای گریبان ادبیات را میگیرد به طبع گریبان نقد را هم خواهد گرفت. نقد تابع ادبیات دوره خودش است. هنگامی که ادبیات دورهای بحرانی باشد نقد هم متأثر از آن، بحرانی میشود. این جابهجایی و وضع متغیر شاید دلیل بر همین بحرانهاست و در همین مرزها تعریف شود.
این منتقد ادبیاتداستانی اضافه کرد: موانع نقد کتاب در جامعه موانعی تاریخی است و زور ما به عنوان منتقد و نویسنده به آنها نمیرسد. بخشی از موانع نقد به دلایل فرهنگی بازمیگردد و بخش دیگر مربوط به جامعه میشود. اگر سوء تفاهم نشود و به حساب غرضورزی نگذارید باید بگویم جامعه نمیخواهد تغییر کند. رشد کتابخوانی باعث تقویت نقد میشود. شاید یکی از راههای پذیرش نقد و رشد جامعه شکل گرفتن مجلات نقد باشد. شاید مجلات «نقد کتاب» بتوانند فضایی را فراهم کنند که وقتی نویسندهای نقدی سازنده و مؤثر نوشت چاپ کنند.
میرعابدینی ادامه داد: به هر حال معتقدم که نشریههای چون «نقد کتاب» میتوانند در این بین مؤثر باشند. این نشریهها میتوانند در ترویج ادبیاتداستانی جدید و به طور کلی ادبیات مؤثر واقع شوند. ما باید بتوانیم تعدد و تنوع دیدگاهها را بپذیریم و در این صورت میتوان به رشد نقد در جامعه امید داشت. نباید در نوع نظریه و دیدگاه محدود شویم. تنوع دیدگاه باعث میشود فضای نقد در جامعه آماده شود.
میرعابدینی (متولد 1332 در تهران) یکی از مهمترین منتقدان ادبیات داستانی ایران در دهههای اخیر است. مشهورترین کتاب وی مجموعه چهار جلدی «صد سال داستاننویسی ایران» است. «فرهنگ داستان نویسان ایران» و «هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی» نیز دیگر کتابهای این منتقد ادبی است.
میرعابدینی همچنین داوری 6 دوره از جشنواره ادبی مهرگان را نیز در کارنامه کاری خود دارد.
نظر شما