امروز چهارم بهمن، هفدهمین سالروز درگذشت ابراهیم صهبا، شاعر ایرانی است که در دوره حیات خود بیش از پنج کتاب از مجموعه اشعار خود را به چاپ رساند. سیدجواد میرهاشمی، پژوهشگر، نویسنده و مستندسازی که اخیرا فیلم «بی سروسیمین» او در سرای اهل قلم نقد و بررسی شد در یادداشتی که برای ایبنا ارسال کرده به زوایای زندگی این شاعر پرداخته است.
ابراهیم صهبا متخلص به صهبا (1377- 1291) روزنامهنگار و شاعر فرزند مهدی خان که یکی از مالکین منطقه مهولات تربت حیدریه بود در سال ۱۲۹۱ خورشیدی در بعدازظهر روز یکشنبه چهارم بهمنماه ۱۳۷۷ به علت بیماری قلبی درگذشت.
در مقدمه دفتر صهبا چنین آمده است: «من در بخش محولات که از توابع تربت حیدریه بوده و از قصبات حاصلخیز خراسان است و میوههای آبدارش شهرت بسیار دارد دیده به دنیا گشوده و در حقیقت روستازاده میباشم.»
اجتناب از خشکی کلام و برودت سخن
صهبا شوخطبع، بذلهگو و شیرین زبان، شاعری بداههسرا در محافل و مجالس ادبی، به شایستگی و بایستگی بیمقدمه شعری میگفت و برای جمع میخواند. ابراهیم صهبا دوستان بسیاری داشت که هر یک برای دیگری شعرهایی سرودهاند و اخوانیات زیادی از قلم او و یا از قلم دوستانش خطاب به او به یادگار مانده است. او عقیده داشت که شاعران باید از خشکی کلام و برودت سخن اجتناب ورزند و دامن ذوق سلیم و اندیشهی لطیف را از دست ندهند و میگفت شاعر باید شاعر زمان خود باشد و نه شاعر گذشته و آینده.
«به عقیدۀ من شاعر باید شاعر زمان خود باشد. اگر سرایندهای طوطیوار آنچه را که استادان سخن گفتهاند کم و بیش تکرار کند و از سیر زمان خود غافل باشد راه صوابی نپیموده است چه نیازی به این تقلید میباشد؟»
صهبا در غزل «کهنه و نو» بیشتر به شعر نو و کهن و بیمعنی و مهملات میپردازد:
اگر که شعر نو اشعار سست و بیمعنی است
هزار خجلتم از شعر و از سخن باشد
الا که شعر مرا شعر کهنه میخوانی
چرا کلام تو تقلید شعر من باشد
حکایت «دفتر صهبا»
انتخاب نام «دفتر صهبا» بر مجموعه اشعار ابراهیم صهبا حکایتهای جالبی دارد. صهبا میگوید: «از دوستان عزیز شاعرم از قبیل سیمین بهبهانی، فریدون مشیری، ابوالقاسم حالت و حسین شاهزیدی مشورت گرفتم. یکی از آنها به مناسبت این شعر شورانگیز حافظ شیراز را به خاطر آورد که بسیار مناسب حال بود:
سالها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود
سایرین بالاتفاق این شعر را الهامی از منبع فیاض خواجه دانسته نام «دفتر صهبا» را بر آن گذاشتند.»
صهبا شاعری طناز است درباره این انتخاب نوشته است: «درباره انتخاب شهرت و تخلص شعری خود «صهبا» که با بسیاری از نامهای خاندانهای معروف دیگر مشابهت دارد و حتی گاهی با نام معروف «صبا» که شاعری مشهور و هنرمند ارزندهای را به خاطر میآورد نیز اشتباه میشود. مطایبهای سرودهام که خالی از لطف نمیباشد.
گفت با من ظریفی آزاده
دل به الفاظ خوش صدا داده
که «صبا» هست بهتر از «صهبا»
ز آنکه ترکیب آن بود ساده
گفتمش در نگر به معنی آن
که «صبا» هست «باد» و من «باده»
دوستان و صاحبدلان صهبا «گلشن آزادی» مدیر روزنامه آزادی خراسان این بیت لطیف را سروده است.
دفتر حافظ اگر در گرو "صهبا" بود
دل ما در گرو "دفتر صهبا" باشد»
خیابانی به نام صهبا
موازی خیابان آزادی شهر تهران، حد فاصل خیابان دکتر محمد قریب و خیابان اسکندر شمالی در دوران حیات شاعر خیابانی یک طرفهای (از شرق به غرب) به نام «ابراهیم صهبا» نامگذاری شد. حال آن خیابان فقط به نام صهبا شناخته میشود بیآنکه ساکنان محل بدانند زمانی شاعری در محلهشان سکونت داشته است. فرش فروشی که دلیل نامگذاری خیابان را نمیدانست و اغذیه فروشی حیوانات اطلاعات بهتری داشت و دارنده املاک فرزانه میگوید: «از همان سال 42 – 1341 به دلیل سکونت استاد صهبا این خیابان به نام ابراهیم صهبا شد. چند سال پیش که تابلوهای شهرداری را عوض کردند نام ابراهیم حذف شد.در تابلوها سفید شهردای نام کامل صهبا بود ...»
نشناختن مشاهیر شهرمان که روزگاری با افتخار نامشان آذینبخش خیابانهایمان شد حال گذشت روزگار آن نامها را به محاق برده است. نه نشانی، نه کتیبهای و نه یادی از دیروز ! رهگذر پرسید: «ما که با گذشتگانمان این کار را کردهایم فردا جوانان امروز با ما چه خواهد کرد؟»
اخوانیات صهبا
اخوانیات زیادی از قلم صهبا یا از قلم دوستانش خطاب به او به یادگار مانده و یکی از اخوانیات به جا مانده از صهبا در مجله وحید، نیمه دوم آذر و نیمه اول دی 1357 - شماره 246 و 247 صفحه 9 در ستایش استاد محمد طباطبایی است.
در مجله یغما , آبان 1356 - شماره 350 صفحه 488 شعر« گله دوستانه» برگی از زندگی صهبا را به ثبت رسانده است: ابراهیم صهبا شاعر سرشناس که جزو ده نفر کاندیدای نمایندگی در انتخابات میان دوره تهران بود برخلاف انتظار خود و دوستانش خیلی کمتر از آنچه که امیدوار بود رأی به دست آورد-فقط رأی!-این ماجرا صهبا را دلگیر و دل شکسته کرد بهگونهای که این قطعه را سروده:
گله دوستانه
آنهمه قول و قرار دوستان با ما چه شد؟
ادعای دوستی در هر ره و در هرجا چه شد؟
«انتخابات» است و در آن وعده بیجا بسی
آن قسم خوردن بجان خویش و جان ما چه شد؟
در «سیاست» بخت با شاعر نباشد سازگار
لیک آن پیمان سخت و قول پابرجا چه شد؟
حربهء شعر و ادب کند است در پیکار «رأی»
لااقل تأثیر حرف مردم دانا چه شد؟
حاصل صدگونه گفتار و سخنرانی کجاست؟
التماس «رأی» از این بانوی و آن آقا چه شد؟
بود حق«کارگر»بر بندهگر پیشی گرفت
لیک ما را درخور مقدار خود «آرا» چه شد؟
شرم دارم از رخ صاحبدلان و سروران
جمله میپرسند حق حرمت «صهبا» چه شد؟
***
شعر صهبا را که میخواندند پیش دوستان
باستانی گفت حق حرمت امضا چه شد؟
باستانی پاریزی
گر به یغما رفت رای دوستان حیرت مکن
حیرت این باشد که رای نامهی یغما چه شد؟
حبیب یغمایی
صهبا از زبان ایرج افشار
در هفتاد و یکمین شماره مجله بخارا تازه های و پاره های ایرانشناسی ( ۶۳) استاد ایرج افشار اشارهای به ریاست کتابخانه ملی ایران میکند:
« در ۱۳۴۲ که حوادث مرا به تصدى کتابخانه ملى کشانید – زمانى که محمد درخشش وزیر فرهنگ شده بود و مشاوران او براى امور فرهنگى على محمد عامرى و احمد آرام و گاهى حبیب یغمایى بودند (همه دبیران کارآزموده قدیمى) ... من آنجا هفت ماه بیش نبودم. وزارت فرهنگ تحمل مرا نکرد چون مىبایست مرحوم ابراهیم صهبا بدان مقام بنشیند. ولى با برگه مشخصاتى که تهیه شد کار فهرست آغاز شد و به همت مردانه عبدالله انوار در مدت پانزده سال و در ده جلد (یک تنه و با توانایى) به پایان رسید و طلسم زنگوله شکست.»
یک اشتباه نگارشی موجب پریشانی روند تحقیق شد. در اصل ابراهیم صفا، از سال 1342 تا 1345 رئیس کتابخانه ملی ایران بود. وی کارشناسی فلسفه و علوم تربیتی را از دانشسرای عالی تهران درسال 1317 کسب کرد.
از صهبا تا احمد بورقانی فراهانی
جالب آنجاست درگذشتگان بهمن ماه سرگذشت دو فرد با هم گره میخورد. ابراهیم صهبا که بدان اشاره رفت و دیگری احمد بورقانیفراهانی (دی ۱۳۳۸ در تهران - ۱۳ بهمن ۱۳۸۶ در تهران) معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد در دهه هفتاد و نماینده مجلس ششم در دوران اصلاحات؛ بورقانی در سال ۱۳۵۳ تحصیلات خود را در دوران دبیرستان در رشته ریاضیفیزیک (جامع) در دبیرستان ابراهیم صهبا گذرانده است. دبیرستانی که نشانی از آن تاکنون نیافتم. یاد و خاطر هر دو گرامی باد
***
و در پایان شعری از ابراهیم صهبا به نام ایران تقدیم دوستداران ایران:
ایران
اى وطن، ای که تو میراث نیاکان منى
زادگاه منى و باغ و گلستان منى
دیده برخاک دلاویز تو دارم شب و روز
که در آفاق جهان اختر تابان منى
پدرانم همه در دامن تو رفته به خواب
قبلهگاه من و محبوبِ جوانان منى
خاک و سنگ تو به چشمم همه دُرّ و گوهر است
که امید من و گنجینهی شایان منى
ای بسا خون عزیزان که به راه تو بریخت
شعلهی عشق دلاویز فروزان منى
مهد اندیشه و شعر و ادب و ذوق و هنر
بارگاه خرد و دانش و عرفان منى
سرزمینی که چو «فردوسى طوسى» پرورد
کشور «حافظ» و «سعدىِّ» سخندان منى
«پور سینا» به جهان دادى و «بوریحان» را
مظهر دانش اجداد مسلمان منى
قرنها لطمه ز امواج حوادث دیدى
لیک چون مادر دلسوز، نگهبان منى
نشود لحظهاى از یاد تو غافل دلِ من
که به گیتى سببِ فخرِ فراوان منى
آن که بدخواه تو باشد نفسى زنده مباد
که عزیز من و جان من و جانان منى
توئی اى خاکِ گرامى وطن و میهن من
بهتر از این نتوان گفت که ایران منى
نظر شما