سه‌شنبه ۱ مهر ۱۳۹۳ - ۲۰:۱۴
اعتراض منزوی بیش از هر چیز بوی استغنا می‌داد

ابراهیم اسماعیلی‌اراضی، منتقد و شاعر اصفهانی، یکی از افراد انگشت‌شماری است که در سال‌های پایانی زندگی «حسین منزوی» به او نزدیک بوده‌است...

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) - حسن اکبری: ابراهیم
اسماعیلی‌اراضی، منتقد، غزل‌سرا و ترانه‌سرای اصفهانی، یکی از افراد انگشت‌شماری است که در سال‌های پایانی زندگی «حسین منزوی» به او نزدیک بوده‌است.

در سال‌های اخیر، نوشتارهای گوناگونی دربارۀ زوایای شخصیتی و ادبی منزوی به قلم اسماعیلی منتشر شده که در آنها به نکات کمترگفته‌شده‌ای اشاره شده است؛ نوشتارهایی که قرار است در کنار برخی نوشته‌های قابل‌اعتنای دیگران در قالب مجموعه‌مقاله‌ و به‌صورت کتاب در دسترس علاقه‌مندان قرار گیرد. امّا یکی از مهم‌ترین منابع منتشرنشده موجود دربارۀ حسین منزوی که می‌تواند زوایای تازه‌ای از زندگی او را روشن کند، گفت‌وگوی دنباله‌دار مفصلی‌ست که اسماعیلی در یکی‌دو سال آخر حیات شاعر با او داشته است. با اسماعیلی دربارۀ حسین منزوی گفت‌وگو کرده‌ایم.

* آقای اسماعیلی، پیش از هر چیز بد نیست به سابقۀ آشنایی تان با حسین منزوی اشاره‌ای داشته باشید.

- اولین کنگرۀ شعر و قصۀ جوان هرمزگان در آذرماه1378 برگزار شد. در این کنگره چند چهرۀ مهم به‌عنوان مهمان ویژه حضور داشتند؛ از جمله عبدالعلی دستغیب و حسین منزوی. محمدعلی بهمنی هم که به‌نوعی بار اصلی برگزاری کنگره را بر دوش داشت. این کنگره، اولین فرصت همنشینی نسل ما با حسین منزوی بود. شاید تعدادی از شاعران جوان تهران، کرج و زنجان او را دیده بودند و می‌شناختند، امّا درصد بالایی از ما تازه برای اولین‌بار می‌توانستیم او را کشف کنیم.

شاید دوستان جوان‌تر تعجب کنند، امّا بد نیست بدانند که بنا به دلایلی که مجال ندارم به همۀ آن‌ها اشاره کنم، نسل من، حتی ‌امکان خواندن آثار منزوی را هم کمتر یافته بود چون همان کتاب‌هایی هم که از او در بازار بود، آن‌طور که باید و شاید در دسترس قرار نداشت و بیشتر در خیابان انقلاب تهران یافت می‌شد.

در آن سال‌ها کتاب‌های دو دسته از مؤلفان راحت‌تر در دسترس بود؛ یکی مؤلفان متعهد که تریبون‌های متعددی در اختیارشان بود و دیگر، مؤلفانی که با اپوزیسیون نسبتی داشتند و در حد ممکن، از سوی ناشران خاصی حمایت می‌شدند.

حسین منزوی جزو هیچ‌کدام از این دو دسته نبود و نمی‌خواست باشد؛ پس نباید دیده می‌شد. آن کنگره از معدود برنامه‌هایی بود که با موضوع آزاد برگزار می‌شد و به همین دلیل منزوی می‌توانست مهمانش باشد.
حدود 2ماه بعد از آن، اولین کنگرۀ غزل ایران در رشت برگزار شد و این‌بار هم منزوی به‌عنوان یکی از میهمانان ویژه حضور داشت.

در این کنگره، بسامد حضور جوان‌ترها کمتر بود و بیشتر، نام‌ها و چهره‌های شناخته‌شده دعوت شده بودند. اولین‌بارها من در این دو کنگره محضر منزوی را درک کردم، ولی آن‌قدر خجالتی بودم که به درخواست نوشتن بیتی و گرفتن امضایی بسنده کنم؛ اگرچه این، مقدمۀ مهمی بود، امّا به ایجاد رابطۀ پایدار و صمیمی منجر نشد تا اینکه برگزاری همایش‌های فصلی ادبیات در اصفهان کلید خورد. در حاشیۀ این همایش‌ها، ارتباط من و تعداد کمی از دوستانم با منزوی صمیمی‌تر شد و رنگ اعتماد و محبت به خود گرفت. چه خوب است همین‌جا یادآور شوم که منزوی انسان به‌شدت باهوش و سرد و گرم‌چشیده‌ای بود و در برقراری رابطه با افراد، بسیار سنجیده عمل می‌کرد.

در همایش فصلی اول اصفهان، من و دوست شاعرم مهدی ملکی دل به دریا زدیم و خودمان را در معرض این آزمایش قرار دادیم و به هر روی انتخاب شدیم. این ارتباط روزبه‌روز پررنگ‌تر شد و تا همیشه ادامه یافت. البته برای من شانس‌های دیگری هم پیش آمد که باعث شد منزوی را در فرصت‌هایی بیش از جلسه‌ها و سفرها و تماس‌های تلفنی ببینم؛ از جمله، همکاری هم‌زمان با شرکت ساربانگ در زمینۀ تولید آلبوم‌های موسیقی. سال1379 قرار شد استاد روی تعدادی از ملودی‌های فضل‌الله توکل کلام بگذارد و علیرضا افتخاری هم تصنیف‌ها را بخواند؛ مجموعه‌ای که به نام «نسیما» منتشر شد.

همان موقع من هم درگیر ترانه‌های یک آلبوم پاپ بودم که در همان شرکت تولید می‌شد؛ بنابراین فرصتی به وجود آمد که در تهران هم در خدمت استاد باشم. این ارتباط‌ها به شکل پیگیر ادامه داشت؛ حداقلش هم ارتباط مرتب تلفنی بود. گذشت، تا زمانی‌که خبر رسید استاد، بیمار هستند و باید جراحی شوند. من هم اگرچه در اصفهان بودم، به سهم خودم تلاش‌هایی کردم و با کسانی ارتباط گرفتم. نهایتاً استاد با پیگیری خانواده و خصوصاً برادرشان به تهران منتقل شدند و جراحی انجام شد در حالی‌که ما خبر نداشتیم در کدام بیمارستان و چه زمانی و... که این هم شاهدی است بر اینکه اساساً اخباری که گاهی در مورد هنرمندان درجه3 خیلی زود منتشر می‌شود، دربارۀ کسانی چون منزوی به گوش کسی نمی‌رسید و هنوز هم چنان که باید، نمی‌رسد.

بعد از ترخیص استاد از بیمارستان، بالاخره خود ایشان به تنها تلفن ثابتی که از منزلشان داشتم جواب دادند و قرار شد برای عیادتشان به زنجان بروم. این سفر، آغاز مهم‌ترین فصل ارادت من به حسین منزوی بود که البته جزئیات مهمی هم دارد؛ جزئیاتی که شاید وقتی دیگر گفته یا نوشته شود.

* از جزئیات که بگذریم، دلیل اهمیت فصل تازه‌ای که به آن اشاره کردید چیست؟

- این سفر، سرآغاز سلسله‌سفرهای من به زنجان بود؛ سفرهایی که خود استاد هم در مقدمۀ مجموعه «غزل‌مزل» من که دی‌ماه82 نوشته شده به آن اشاره می‌کند و می‌نویسد: «ابراهیم اسماعیلی را به تقریب، دوسه سالی‌ست که می‌شناسم – کمی بیشتر یا کمتر – امّا به نظرم با حساب آنچه بیرون از حساب تقویم و ماه و سال باشد، بیشتر از اینها با او آشنا بوده‌ام. این ارتباط با دیدارهای تقریباً مرتب هفتگی – اگر بی‌نظمی‌های «وزن!» رفتاری اسماعیلی بگذارد! – که رنج راه طولانی را هم روی دست یا روی پای ابراهیم می‌گذارد، در این هفت هشت ماه اخیر نزدیک‌تر هم شده است.»

بی‌تردید من از خدا می‌خواستم بهانه‌ای باشد که زودبه‌زود استاد را ببینم و ایشان هم لطف متقابلی داشت. در همین اثنا به ذهنم رسید که ضمن این سفرها کاری هم بکنم. بحث «تاریخ شفاهی» کم‌کم فراگیر شده بود. کسانی از دوستان هم به سفارش ناشری، برای گفت‌وگو رفته بودند، ولی به هر روی استاد نپذیرفته بود. به ذهنمان رسید که این کار را خودمان انجام بدهیم و قرارش را گذاشتیم. شروع کردیم و سنگ‌نشان‌ها هم یکی‌یکی به لطف استاد گذاشته شد. در اولین جملات آن گفت‌وگو، اشارات مهمی هست که ذکرش خالی از لطف نمی‌نماید:

«ـ به نام خدا/ امروز جمعه هفدهم مردادماه1382 در زنجان هستیم؛ منزل استاد حسین منزوی. می‌خواهیم که اولین نوبت از یک گفت‌وگوی نسبتاً مفصل را انجام دهیم؛ گفت‌وگویی که ان‌شاء‌الله در آینده مکتوب خواهد شد و منتشر. به هرحال ضمن اینکه سپاسگزاری می‌کنم از جناب استاد که به دولت‌سرای غزل معاصر ایران بار عام دادند، به‌عنوان اولین سؤال می‌خواهم که از اول مهر 1325 آغاز کنیم؛ یا حتی از هر موقعی که استاد آن را سرآغاز این اتفاق ادبی می‌دانند. همه‌چیز را وامی‌گذارم به صحبت‌های خود استاد.

استاد حسین منزوی: من هم پیشاپیش یک تشکر از شما بکنم آقای اسماعیلی که زحمت این کار را تقبل کردید. ظاهراً بالاخره باید کسی این کار را می‌کرد و بین کسانی‌که من می‌شناسم اگر قرار بود یکی را خودم انتخاب کنم بی‌تردید باز هم شما انتخاب می‌شدید. حالا دیگر خود شما هم خودتان را انتخاب کردید و ظاهراً سرنوشت هم روی این انتخاب انگشت صحه گذاشته است. به هرحال ممنونم از شما که در روزگاری که حضرات همه به دنبال جشن‌ها و مهمانی‌ها و بزم‌های چراغانی هستند، این کلبۀ تاریک ما را انتخاب کردید برای چنین گفت‌وگویی؛ ممنونم از شما»

توجه به همین چند سطر کافی‌ست برای اینکه بتوانیم به بخشی از ظرایف شخصیتی منزوی پی ببریم. قدرشناسی کریمانه حتی از کوچک‌ترها، اعتراضی که بیش از هر چیز بوی آزادگی و استغنا می‌دهد و...

* چرا این گفت‌وگو هنوز منتشر نشده است؟

- موانع گوناگونی در این زمینه وجود داشته که در حال حاضر بعضی از آنها از بین رفته و امیدواریم این گفت‌وگو در نمایشگاه کتاب 1394 که همزمان با دهمین سالگرد کوچ منزوی برگزار می‌شود، در دسترس علاقه‌مندان قرار گیرد. اگر برای انتشار چنین منبع کمیابی دربارۀ منزوی صبوری زیادی کرده‌ام، مهم‌ترین دلیلش این بوده که نخست در حد ممکن امانت‌داری کرده باشم و این گفت‌وگو با کمترین آسیب منتشر شود و دیگر اینکه ناشری که بتواند حق منزوی را ادا کند پا پیش بگذارد.

* یعنی هیچ ناشری برای این کار ابراز تمایل نکرده است؟

- البته که چند ناشر خوب و معتبر تمایل داشته‌اند که این کتاب را منتشر کنند، ولی مهم‌ترین مسأله این است که این گفت‌وگو باید چنان‌که شایستۀ منزوی باشد، منتشر شود. در حال حاضر هم به واسطۀ‌ دوست شاعرم غلامرضا طریقی، یکی از ناشران تخصصی پا پیش گذاشته و اظهار علاقه کرده که یک مجموعۀ شکیل و فاخر شامل گزیده اشعار، مجموعه مقالات دربارۀ منزوی و همین گفت‌وگو را منتشر کند. امیدوارم همه‌چیز درست و خوب پیش برود.

* این گفت‌وگو بیشتر شامل چه موضوعاتی‌ست؟

- موضوع اصلی گفت‌وگو، زندگی شخصی و ادبی خود شاعر است؛ از اولین روز مهرماه1325 تا آنجا كه اجل مجال داد. البته به فصل‌های کودکی و نوجوانی و جوانی منزوی بیشتر و مفصّل‌تر پرداخته شده است. در اثنای مرور سنواتی و دوره‌ای زندگی شاعر، موضوعات مختلفی مطرح می‌شود که گاهی به تفصیل به آنها پرداخته می‌شود. مثلاً وقتی شاعر به حضورش در یکی از انجمن‌های ادبی تهران اشاره می‌کند، موضوع تأثیر انجمن‌ها و... هم مطرح و بررسی می‌شود.

* فکر می‌کنید برای علاقه‌مندان منزوی چقدر یافته‌های تازه در این گفت‌وگو وجود دارد؟ آیا مواردی مطرح شده که هیچ سابقۀ ذکری نداشته باشد؟

- من همیشه خودم را شماتت می‌کنم و حسرت می‌خورم که چرا اولاً این گفت‌وگو را زودتر شروع نکردم که به موارد بیشتری پرداخته شود و بعد اینکه چرا آن را به‌صورت تصویری ضبط نکردم. البته این‌گونه هم نبوده که من مقصر باشم؛ واقعاً محدودیت‌ها و مقدورات استاد و من به شکلی بود که کار سخت پیش می‌رفت؛ با این‌همه فکر می‌کنم این گفت‌وگو نه‌تنها خیلی از ناگفته‌ها را پیش رو می‌گذارد، به خیلی از گفته‌هایی هم که در این ده سال به ناحق گفته شده، پاسخ می‌دهد. حتی گاهی فکر می‌کنم یکی از حکمت‌های تأخیر در انتشار این گفت‌وگو همین بوده که کسانی پاسخ نارواهایشان را بگیرند.

* ممکن است دربارۀ محدودیت‌هایی که به آنها اشاره کردید، روشن‌تر توضیح بدهید؟

- بله. حسین منزوی در سال‌های پایانی عمرش یکسره در خدمت پدرومادر نازنینش بود. البته خواهرها و برادرش هم در این زمینه کاملاً همراه بودند، ولی به هر تقدیر استاد بود که در خانۀ پدری سکونت داشت و در این مورد هم به‌شدت احساس مسئولیت می‌کرد. من هم که به هرحال باید هر هفته از اصفهان تا زنجان می‌رفتم و برمی‌گشتم. خوب یادم هست که در یکی از همین رفت و برگشت‌های من که دو یا سه روز طول کشید، فقط 20 تا 30 دقیقه گفت‌وگو ضبط شد؛ البته الان متوجه می‌شوم که همین مدت هم بسیار ارزشمند بوده و هست. تنگناهای مالی و نبود امکانات هم که به هرحال کار خودش را می‌کرد. من حتی برای تأمین هزینۀ بلیت اتوبوس و کاست و فیلم عکاسی و... در تنگنا بودم، ولی هرطور بود، پیش می‌رفتیم. البته این را باید بگویم که محبت‌های بی‌حدّ خانوادۀ منزوی اجازه نمی‌داد که من لحظه‌ای احساس غریبگی کنم.

* به فیلم عکاسی اشاره کردید! این عکس‌ها به همان گفت‌وگو مربوط بود؟

- قاعدتاً ارتباط مستقیم نداشت، ولی به هرحال من در فرصت‌های گوناگون از استاد عکس می‌گرفتم؛ خود ایشان هم مشتاق بودند. این هم یکی دیگر از مواردی‌ست که من بابت آن، خدا را شکر می‌کنم؛ چون واقعاً تعداد قابل‌توجهی از عکس‌های خوبی که از استاد وجود دارد و دیده می‌شود، مربوط به همین فرصت‌هاست. البته متأسفانه در این مورد به هیچ‌وجه امانت‌داری نشده است. حتی مثلاً انتشارات دارینوش یکی از این عکس‌ها را به صورت کارت، تکثیر و منتشر کرد و بابت آلبومش از مردم پول گرفت، بدون اینکه هرگز اجازه‌ای گرفته باشد.

* تا چه حد امیدوارید که این گفت‌وگو آن‌طور که باید و شاید منتشر شود؟

- با توجه به موج اقبالی که مخاطب در سال‌های اخیر به منزوی نشان داده است، مشکل چندانی در مرحلۀ نشر اثر نباید وجود داشته باشد؛ گفتم که ناشران خوبی هم ابراز تمایل کرده‌اند. امیدوارم این گفت‌وگو در مرحلۀ بررسی وزارت ارشاد هم با کمترین آسیب و دخل و تصرّف روبه‎رو شود تا با نهایت امانت‌داری به دست مخاطب برسد.

* ناگفتۀ دیگری اگر هست، بفرمایید.

- قاعدتاً ناگفته‌های من دربارۀ منزوی کم نیست، امّا این زمان بگذار تا وقت دگر. به شادباش زادروزش كه در پيش است، بسنده مي‌كنم. يادمان باشد كه او نو‌به‌نو در دل و جان دوست‌داران قديم و جديدش مي‌بالد و روزبه‌روز واقعيتي عميق‌تر خواهد بود. روانش در رهايي آرامش، آسوده باد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

اخبار مرتبط

تازه‌ها

پربازدیدها