قزلی با تاکید بر اینکه کسانی که جلال را هم نمیپسندیدند از او به نیکی یاد میکردند، توضیح داد: دلیل این موضوع حریت او بود که باعث میشد معجون تلخی که درست کرده شیرین شود.
آثار آلاحمد، آژانس شیشهای و استیضاح فرجی دانا!
رئیس بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان درباره ویژگیهای آلاحمد، گفت: او دارای سه خصلت هنر، تفکر و آزادگی بود، که برخی تنها یک یا دو نمونه از این ویژگیها را داشتند اما هر سه ویژگی در جلال دیده میشد.
در ادامه نوبت به محمدرضا جوادی یگانه رسید. او سخنانش را با طرح این پرسش که چرا جلال دیده و خوانده میشود و اگر حالا بود کجا قرار داشت؟ آغاز کرد و گفت: قطعاً اگر جلال حالا زنده بود، برایش مراسم نمیگرفتیم. اگر کلیت او را ندانیم، هر کسی از ظن خود یار جلال میشود.
وی افزود: چه چیزی جلال را جلال کرد؟ پاسخ این پرسش آثار او نیست. من سفرنامههای جلال را با دیگر سفرنامهها مقایسه کردم و متوجه شدم، نگاه جلال به این مقوله خیلی عمیقتر بوده است. اگر جلال محدود به آثارش بود باید کلمهاش را به یاد داشته باشیم.
جوادی یگانه با اشاره به استیضاح رضا فرجی دانا، وزیر علوم، تحقیقات و فناوری، اظهار کرد: روزنامهنگاری پس از این اتفاق فرجی دانا را به شخصیت عباس در آژانس شیشهای تشبیه کرد. این نشان میدهد که فیلم آژانس شیشهای در خاطره جامعه ما ثبت شده است. حالا کدام یک از آثار جلال در خاطره ادبی ما نقش بسته است.
دانشیار گروه جامعه شناسی دانشگاه تهران، درباره آثار جلال توضیح داد: اگر بر روایت این نویسنده تاکید کنیم، باید بگوییم که نویسنده یکی از درخشانترین رمانهای ادبیات زمانش بوده است. همینطور کتاب غربزدگی هم از آثار شاخص اوست اما این همه جلال نیست.
وی اضافه کرد: جلال تلخ حرف میزد و البته بیش از دیگران درباره خودش تلخ حرف میزد. این موضوع در «شرح احوالات» او به خوبی نمایان است. هیچکدام از ما حتی پیش روانشناس هم اینگونه اعتراف نمیکنیم. فروغ فرخزاد میگوید تا سرم به سنگ نخورد متوجه سختی آن نمیشدم، جلال هم راه را شناخت و آن را برای خودش باز کرد.
تبدیل جلال از اسم به فعل
جوادی یگانه در ادامه گفت: جلال از اسم باید به فعل تبدیل شود و باید جلالیت را از او بیاموزیم. او با خودش صریح بود و اگر چیزی میدید، داد میزد و به اشتباهش معترف بود. به نظر من ایده او مهم نیست، راهی که رفته اهمیت دارد.
این منتقد ادبی درباره آثار جلال توضیح داد: او در «نون و القلم» عقیم بودن مبارزه را در ابتدای دهه 40 نشان میدهد. جلال در همه داستانهایش خودش را روایت میکند. ما باید با خودمان صریح باشیم و رک بگوییم اما این را از جلال نداریم.
جوادی یگانه با بیان اینکه خلوت و جلوت جلال یکی بود، افزود: او حرف خصوصی نداشت و نویسندهای جامعالاطراف شناخته میشد. حالا باید ببینیم جامعالاطراف یعنی چه؟ آلاحمد ابتدای دهه 40 از یک نفر انتقاد کرد و آن شخص 30 سال پس از مرگ جلال تازه جرات کرد درباره خودش حرف بزند!
رهبر ادبیات ایران
وی جای رهبری ادبی را در جامعه ایران، خالی دانست و اضافه کرد: جلال در آغاز دهه 40 و با شروع به کار کانون نویسندگان، رهبری ادبی آن را به دست میگیرد. این رهبری ادبی را دیگر در جایی نمیبینیم.
جوادی یگانه افزود: جلال وجدان خودش را سرکوب و پایمال نکرد. در شرح احوالاتش جایی اعتراف میکند از کسی پول گرفته و آن پول را صرف رنگ دیوارهای خانهاش کرده است. او حتی گفته روشنفکران را ارزان میخرند! یکی از بهترین متون درباره جلال آلاحمد، نامههای اوست، به شرط اینکه کتابهایش را خوانده باشیم و از احوالاتش باخبر باشیم.
دانشیار گروه جامعه شناسی دانشگاه تهران اضافه کرد: داستانهای جلال، حالا به کار نمیآیند. او در دورهای حرفش را زده و رفته است، درست یا غلط. آنچنان که در «ارزیابی شتابزده» مینویسد:«بعد از جنگ هربچهای مردگان را میشمارد.» اما او در جنگ حرفش را زده است.
وی تنها بودن آلاحمد را نشانه سلامت او دانست و گفت: میراث جلال چیزی است که به آن میگوییم سبک جلال. او میگوید:« درسیاست دنبال معصوم میگشتم که هرگز پیدا نمیشود.» اما ما در ادبیات باید دنبال جلال بگردیم که پیدا میشود.
جلال و ایده غربزدگی
اکبر جباری هم با تاکید بر اینکه چیزی که میگویم ربطی به شخصیت و زندگی جلال ندارد، اظهار کرد: من با عنوان این برنامه «مردی که بلند فکر میکرد» کمی مشکل دارم. کمی باید در به کار بردن آن احتیاط کنیم. بزرگی یک نویسنده در تاثیر عملی است که روی زیست جهان نویسندگان بعد از خودش میگذارد.
وی با اشاره به کتاب «غربزدگی» جلال گفت: میدانیم این اثر در 30 سال گذشته منشاء آثاری بوده است، حالا مثبت و منفی آن بماند. این کتاب به قول امروزیها صاحبش شخص دیگری بود و سیداحمد فردید مدعی است فکر این اثر متعلق به بوده و جلال چیزی از مفهوم آن را درک نکرده است!
جباری توضیح داد: فردید معتقد بود نگاهش به غربزدگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نیست اما جلال از غرب سیاسی و جغرافیایی حرف میزند و شرق در حال توسعهای را به تصویر میکشد که مورد استثمار و استعمار قرار گرفته و تمنای غرب دارد که میشود غربزدگی. کاری ندارم که این مفهوم در 30 سال اخیر چقدر مورد سواستفاده قرار گرفته است.
این منتقد ادبی درباره فردید اظهار کرد: وقتی امروز میخواهند از فاشیست صحبت کنند، اسم فردید را میبرند اما چرا این اتفاق میافتد؟ او گفته جلال از من چیزی نفهمیده اما چرا دنبال او میرویم؟ وقتی فردید از غربزدگی حرف میزد، منظورش عالم بود نه غرب سیاسی و جغرافیایی و نه حتی غرب به عنوان یک سبک زندگی. آیا میتوانیم امروز جلال را مواخذه کنیم که چرا مفهوم غربزدگی را به ابتذال کشیدی؟ قطعاً نه!
جباری ادامه داد: فهم او از غرب بسیار سطحی بود و وقتی غرب سیاسی و جغرافیایی را بنیاد قرار میدهد نمیتواند به عمق برود. در این حالت او تبدیل به یک معترض سیاسی میشود اما بنیانگذار نیست. شاید بتوان از نظر بنیانگذاری او را با سیمین (دانشور) مقایسه کرد. سیمین بنیانگذار است و آثارش منشاء اثر در دوران ما به حساب میآید اما جلال از مفهوم قصه به مفهوم رمان و داستان وارد شد، در حالی که هستی شناختی قصه با داستان و رمان تفاوت دارد.
وی افزود: سیمین تمنای نقد غربزدگی را نداشت اما جلال این تمنا را داشت و این پارادوکسی است که اکثر نویسندگان متعهد ما گرفتار آن هستند. ورود به ساحت سیاست برای کسی که میخواهد عالمی را باز کند با ورود یک شهروند یا یک روزنامهنگار متفاوت است. به نظرم اگر جلال را کمی انتقادی بخوانیم و ببینیم، خدمت بزرگی به او کردهایم.
نظر شما