خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- قیام 17شهریور را میتوان بهعنوان یکی از نقاط عطف مبارزات ملت مسلمان ایران علیه رژیم پهلوی دانست. ابعاد عظیم کشتار و سرکوب مردم بیگناه در این روز از سوی شاهدان عینی این واقعه در کتابهای خاطرات و همچنین در اسناد ساواک انعکاس یافته است.
علامه نوری به نظامیان شاه چه گفت؟
مرحوم آیتالله علامه یحیی نوری از پیشگامان انقلاب و نهضت اسلامی ایران خاطراتی از 17 شهریور 1357 بیان میکند که با مرور این خاطرات میتوان به گوشهای از علل و انگیزههای این واقعه و حوادثی که در این روز اتفاق افتاد، پی برد.
آیتالله نوری حضور مردم در میدان ژاله (شهدا) را اینچنین توصیف میکند: «حدود ساعت هفت و نیم صبح بود که به من خبر دادند که میدان شهدا مملو از جمعیت است و مامورین از حرکت آنها جلوگیری میکنند، سمت سه راه ژاله هم راهبندان شده است و خلاصه جمعیت از آن وسط محاصره شدهاند. حدود ساعت هشت، تنی چند از افراد آشنا، مانند مرحوم مستقیمی، حاجآقا بهاری، نزد ما آمدند و با نگرانی گفتند: چه باید کرد؟ در این لحظه من توجهم به نیروهای انتظامی خودی جلب شد که پیشتر صحبت آنها را مطرح کردم و گفتم که برایشان بازوبند مخصوص تهیه دیده بودیم. البته در آن روز به لحاظ شرایط خاصی که پیش آمده بود، آنها بازوبندها را در جیبهای خود مخفی کرده بودند و حتی وقتی ساواک آنها را دستگیر کرد، سند جرم را از جیب آنها خارج کرد و آنها هم پاسخ و عذری نداشتند.»
وی درباره موعظهای که به نظامیان حاضر در میدان ژاله کرده بود، مینویسد: «قبل از اینکه حرفهایم را با مردم بزنم، تصمیم گرفتم که با درجهدارها و قوای نظامی و انتظامی که مقابل مردم را سد کرده بودند، سخن بگویم. در میان آنها افراد مختلفی اعم از سرتیپ، سرهنگ، سروان و مقامات بالاتر و پایینتر با لباسهای رنگارنگ همچون پلنگی و گرگی و غیر آن به چشم میخورد. رو به آنها کردم و گفتم: برادران ارتشی! برادران انتظامی! این ستارههایی که بر دوش شما نصب شده با بودجه مردم، فعالیتهای روزانه، پول و مالیاتی که آنها میپردازند، تهیه شده است. همین مردم برای شما لباس و تفنگ و گلوله تهیه کردهاند. این سلاحها را ملت به شما نداده است که با آن برادرکشی کنید. در میان همین جمع بهطور حتم کسانی هستند که با شما نسبت فامیلی دارند، بسا که پسرعموی شما باشند، یا پسرداییتان یا حتی برادرتان!»
میدان ژاله غرق در آتش
كتاب «تاریخ شفاهی قیام 17 شهریور1357» نوشته محمد طحان را میتوان کتابی تحلیلی درباره راهپیمایی روز هفده شهریور به شمار آورد که یک فصل آن در فضای تاریخ شفاهی قلم خورده است.
طحان، در بخشی از این کتاب مینویسد: «مردان و زنان، در میدان ژاله تا انتهای خیابان ژاله جمع شده بودند و آقای علامه نوری سخنرانی میكردند. بعد از گذشت چند شب، گاردیها از قبل در میدان ژاله خاک اره و بنزین ریخته بودند تا بدین وسیله مانع هرگونه تظاهراتی شودند، بعد از اتمام سخنرانی، در حدود ساعت دوازده و نیم و به هنگام بلند شدن مردم، یكدفعه كبریت كشیدند و خیابان آتش گرفت. در آن شب به طرف مردم تیراندازی شد و مردم در كوچه های اطراف پراكنده شدند.»
روایت بادامچیان از تجمعات میدان ژاله
اسدالله بادامچیان، سیاستمدار ایرانی و عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی در خاطرات خود از زمینههای بهوجود آمدن حادثه 17 شهریور سخن میگوید: «در امتداد راهپیماییهای میلیونی که با رهبری شهیدان بهشتی و مطهری و همراهی مردم متدین راهاندازی شد، در 16 شهریور، راهپیمایی عظیمی برگزار شد، در این راهپیمایی شهید بهشتی و آقای ناطق نوری در سخنرانیهای خود اعلام کردند که ما فعلا برنامه راهپیمایی نداریم، اما مرحوم حاج شیخ یحیی نوری که در خیابان ژاله آن روزگار، حوزه علمیه داشت با دوستان خود اعلام کردند که فردا صبح ساعت هشت میدان ژاله (میدان شهدا). و این برنامه بدون هماهنگی با مرکز فعالیتهای آن روز انقلاب، اعلام شد. این ناهماهنگی موجب نگرانی سران انقلاب به ویژه شهیدان بهشتی و مطهری شد. طبق خبرهای رسیده به آن مرکز، احتمال سرکوب شدید و کشتار نیز داده میشد. رژیم شاه، نیمه شب تصمیم به حکومت نظامی گرفت و در 23 شهر از جمله تهران حکومت نظامی اعلام کرد. این اقدام رژیم، احتمال کشتار را تبدیل به یقین کرد. ساعت پنج صبح بود که مرحوم حاج احمد قدیریان که از سران بسیار فعال مبارزه و انقلاب بود به منزل بنده تلفن زد که خبر حکومت نظامی را دارید؟ گفتم نه، گفت؛ رادیو اعلام کرد. گفتم پس قطعا امروز رژیم قصد سرکوب و کشتار دارد.»
وی در بخشی از این خاطرات درباره تصمیمگیری نحوه مقابله با سرکوبکنندگان عنوان میکند: «در بررسیها نتیجه این شد که اولا؛ آقای نوری از بلندگوهایی که در مسیر تا میدان شهدا نصب کرده بود، اعلام کند که به علت حکومت نظامی، مراسم در میدان شهدا برگزار نمیشود. این موضوع بهعنوان نظر شخصی توسط دوستان مرتبط با وی به او اطلاع داده شد که مسلما وی را پس از کشتار دستگیر خواهند کرد و محکومیت سنگینی برای او قایل میشوند. ایشان هم پذیرفت و به طور مکرر اعلام شد که مراسم برگزار نمیشود. ثانیا؛ به تمام عناصر و سرپلهای تشکیلاتی و مرتبط اطلاع داده شد که به میدان شهدا نروند، لذا آن روز از مسوولان تشکیلاتی کسی در میدان شهدا شهید نشد. ثالثا؛ در اطراف میدان، عناصر تشکیلاتی حضور یابند و از ورود مردم به میدان با تذکر اینکه به علت حکومت نظامی مراسم برگزار نمیشود، جلوگیری شود. این کار انجام گرفت و موجب شد که میدان انباشته از جمعیت نشود. رابعا؛ گروههای امدادی و پزشکی در اطراف میدان متمرکز شوند بدون اینکه در معرض شهادت یا دستگیری قرار بگیرند و مجروحان و زخمی شدهها را به مراکز درمانی برسانند. این کار نیز اجرا شد و در این برنامه خانم دانش آشتیانی که در کار امداد مجروحان بود شهید شد. خامسا؛ اقدام برای استقرار گروههای گوناگون در بهشت زهرا صورت گرفت؛ تا ضمن احترام به شهدا مراقبتها برای خانواده شهدا و نیز اطلاع به اوضاع آنجا و جلوگیری از نفوذیهای ساواک به عمل آید. این کار انجام شد. سادسا؛ به گروههای عملیاتی دستور داده شد که در سراسر تهران در خیابانهای عمده دست به تظاهرات پراکنده بزنند تا رژیم نتواند بر میدان شهدا متمرکز شود. ضمن آنکه حکومت نظامی شاه که بیشتر نوعی تهدید و ارعاب بود به باد رود.»
17 شهریور به روایت اسناد تاریخی
اسناد به جاي مانده از دستگاه امنيتي پهلوي دوم نشان ميدهد كه سرآغاز راهپيمايي روز جمعه هفدهم شهريور 1357، راهپيمايي چند روز قبل یعنی روز سیزدهم شهریور، عيد فطر بود. در سندي از ساواک ضمن اشاره به راهپيمايي عيد فطر، تظاهرات مجدد در منطقه قيطريه تهران در روز شانزدهم شهريور بررسي شده است.
در مقدمه كتاب «انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواک» درباره وقايع نيمه دوم شهريور 1357 و بهويژه كشتار 17 شهريور همان سال آمده است: «در اين حركت اجتماعي؛ همچون راهپيمائي بزرگ عيد فطر (13/6/1357) مردم بار ديگر نفي سلطنت و تغيير نظام حكومتي را خواستار شدند و نيز با گل و گلاب و نقل از نظامياني كه در خيابانها مستقر بودند استقبال كردند. اين شيوه از مخالفت كه با دفع حكومت و جذب ارتش همراه بود، هر چه زودتر ميبايد متوقف ميگرديد، چرا كه ادامه آن موجب تزلزل هرچه بيشتر پايههاي حكومت ميشد. برپايي حكومت نظامي تنها چاره پيش رو بود. مقامات بلندپايه نظامي و امنيتي حكومت بيش از ديگر دولتمردان به ايجاد حكومت نظامي تأكيد داشتند. در واپسين ساعات روز شانزدهم شهريور اعلاميه برقراري حكومت نظامي در تهران و 11 شهر ديگر نوشته شد.»
«روزنامه اطلاعات» نيز روز شانزدهم شهريور درباره نظر مراجع تقليد راجع به راهپيمايي اين روز چنين آورده است: «به قرار اطلاع طي تماسهاي كه امروز رهبران دولتي با مراجع تقليد گرفتند مساله عدم صدور اعلاميه براي راهپيمايي امروز تأييد شده است... اما از سوي ديگر زمزمههايي كه از چند روز قبل و به خصوص از صبح ديروز در شهر شنيده ميشد حاكي از تعطيل عمومي و راهپيمايي امروز بود. به همين منظور فروشگاههاي تهران ديروز شلوغترين روز خود را پشت سر نهادند. در كليه نانواييها و قصابيها و سوپرماركتها ازدحام غريبي وجود داشت و مردم آذوقه دو روزه خود را تهيه ديدند. اين حركت نشاندهنده اين بود كه خبر تعطيلي عمومي امروز و راهپيمائي كه قرار بوده است از مسجد قبا در قيطريه آغاز شود چندان هم صورت شايعه نداشته است. اما آنچه به تعطيل عمومي و راهپيمايي امروز كه به خاطر حرمت خون كشتهشدگان روزهاي اخير صورت گرفت قوت ميداد اين بود كه از ديشب و از نخستين ساعات بامداد امروز مأموران گارد و شهرباني در ميادين مختلف و نقاط حساس شهر مستقر شدند و از سوي دستگاههاي انتظامي تداركات لازم براي جلوگيري از تظاهرات انجام گرفت.»
در بخش دیگری از کتاب «انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک» بر این نکته تاکید میکند که حكومت نظامي و مقابله با مردم با تاييد مستقيم شخص شاه به اجرا درآمده است: «طبق منابع موجود شوراي امنيت ملي متشكل از نخستوزير، وزير امور خارجه، رئيس ستاد ارتش، رئيس ساواک، رئيس شهرباني، فرمانده ژاندارمري و وزير كشور روز شانزدهم شهريور جلسهاي تشكيل ميدهد. در اين جلسه سپهبد مقدم رئيس وقت ساواک اظهار ميدارد كه طبق گزارشهاي رسيده تظاهرات پنج شنبه (16/6/57) روز جمعه هم ادامه خواهد داشت. شاه به مقدم دستور ميدهد مساله را در شوراي امنيت بررسي كنند. رئيس اداره دوم و سوم ارتش هم كه در اين جلسه شركت كرده بودند به برقراري حكومت نظامي تأكيد ميكنند. پس از اين جلسه شريف امامي، نخستوزير شاه هيأت دولت را تشكيل ميدهد. اعضاي هيأت دولت قبل از نيمه شب دور هم جمع ميشوند و آنجا سپهبد مقدم و ارتشبد ازهاري رئيس ستاد نسبت به برقراري حكومت نظامي تأكيد ميكنند. هيأت دولت نيز به اين موضوع رأي ميدهد. شريف امامي در آخرين مرحله برپايي حكومت نظامي را به نظر شاه ميرساند و تأييد نهايي را از او ميگيرد.»
جمعه سیاه از نگاه سیاستمداران آمریکایی
در کنار رجال سیاسی ایران که خاطرات خود را از 17 شهریور 57 بازگو کردهاند، نام برخی سیاستمداران آمریکایی نیز به چشم میخورد. این افراد نیز طی گزارشهایی حوادث این روز را شرح میدهند.
جان. دي. استمپل كه خود از مسئولان رده بالاي سفارت ايالات متحده آمريكا در ايران بود، بعدها كتابي با عنوان «درون انقلاب ایران» تالیف كرد. وي در این کتاب درباره واقعه ميدان ژاله مينويسد: «بلادرنگ پس از آغاز برخورد در ميدان ژاله، مجروحين حادثه به سه بيمارستان واقع در ناحيه روانه شدند. منابع پزشكي كشتهشدگان را بين 200 تا 400 نفر برآورد كردند. در ابتدا دولت مدعي شد كه مقتولين 58 نفر بودهاند اما در عرض يک هفته اين رقم به 122 نفر افزايش يافت كه به اين رقم بين دو تا سه هزار زخمي نيز افزوده گرديد. در نيم روز 8 سپتامبر (17/6/57) رقم مقتولين اعلام شده از طرف مخالفين 400 تا 500 نفر بود، اما طي 24 ساعت تا حدود 1000 نفر بالا رفت... قبرستان بهشت زهرا تنها محل رسمي دفن مردگان در تهران به كنترل مخالفين درآمد و نيز تحركات قابلتوجهي درباره ثبت ارقام قبول مقتولين از هر دو طرف به عمل آمد. پزشكاني كه مدت 36 ساعت كار كرده بودند عقيده داشتند كه رقم 300 تا 400 كشته و 3000 تا 4000 مجروح كه در بيمارستانها و مراكز درماني، درمان سرپايي شدهاند برآوردي منطقي است.»
زبیگنیو بروژینسكی، دیگر سیاستمدار آمریکایی در خاطرات خود مینویسد: «به هر حال، حقیقت این است كه تا وقوع حادثه 17 شهریور هیچ یک از سران كاخ سفید در ریاست جمهوری، وزارت خارجه و سازمان سیا، بحران ایران را جدی و نگران كننده نمیدانستند. آنان با اظهار نظرهای سطحی و خوشبینانه درباره توانایی تردید ناپذیر شاه در كنترل اوضاع كشور و خاورمیانه به حمایت خود ادامه میدادند.»
17 شهریور از دریچه دوربین یک عکاس
عباس ملكي، بهعنوان یکی از عكاسان حاضر در صحنه جمعه سياه در خاطرات خود ميآورد: «در بيسيم صدايي آمد كه همه را محاصره كنيد، تيراندازي شروع شد. من در بين نيروهاي نظامي ايستاده بودم. بين مردم هم ميرفتم، اما آن لحظه وسط نيروهاي نظامي بودم. مردم پا به فرار گذاشتند. نيروهاي نظامي تيرهوايي ميزدند. مردم وحشتزده بودند و هر جا كوچهاي يا گذري ميديدند فرار ميكردند. من ديدم كه شش نفر روي هم ريخته بودند تا يک نفر فرار كند. مردم تا آن روز در تهران چنين اتفاقي را نديده بودند.»
وی اینچنین ادامه میدهد: «تيراندازي چند دقيقه بيشتر طول نكشيد اما ديدم كه ديگر هيچ كس اطراف ميدان نيست. يک نفر يكي از جنازهها را میكشيد و يک نفر هم، جنازه ديگري را در آغوش گرفته بود. شهدا بر روي زمين بودند. مردم همه وسايلشان مثل دوچرخه را رها و فرار كردند. آمبولانسها اطراف ميدان نميآمدند و مردم جنازه يا زخميها را روي شانهها ميبردند، زيرا اگر ارتشيها جنازه را ميبردند، خانوادهها را اذيت ميكردند.... عكسها را براي ظهور به همكارانم دادم. من در شرايطي بدي بودم و ترسيده بودم. همكارانم كار لابراتوار بلد بودند و در آن موقعيت همه كمک ميكردند. آقاي پرتوي، عكسها را در قطع 30×40 ظاهر كرد. عكسها را روي زمين اتاق عكس پخش كردند؛ همه گريه ميكردند و هيچ كس باور نميكرد در تهران چنين اتفاقي افتاده باشد. عكس از مردم قم، اصفهان، همدان و... گرفته بوديم؛ اما اين عكسها جور ديگري بود.»
نظر شما