وی افزود: پس از انقلاب به كمیته و سپاه پاسداران پیوستم و در نشریه پیام انقلاب مشغول شدم. جنگ که تمام شد، تصمیم گرفتم چیزی ننویسم و شغل دیگری برگزیدم. یك روز اتفاقی محمود گلابدرهای را دیدم كه با عصبانیت، سراغ كسی آمده بود و من هم برای آرام کردنش، داستان شهید غلامعلی را برایش بازگو کردم.
خلیلی در ادامه این برنامه گفت: به او گفتم این شهید به خوابم میآید و میگوید من را از اینجا ببر و وقتی دنبالش رفتم و پیدایش کردم، متوجه شدم پس از ۱۴ ماه هنوز خونش تازه است. بعد از اینکه این خاطره را تعریف کردم، گلابدره ای گفت فردا میآیم و این ماجرا را كه گفتی به صورت داستان تحویلت میدهم.
وی این ماجرا را سرآغاز آشناییاش با گلابدرهای دانست و توضیح داد: فردای آن روز، گلابدرهای به محل کارم آمد و گفت باید داستان بنویسی. به او گفتم سالهاست است چیزی نمینویسم اما گلابدرهای اصرار كرد و این ماجرا به داستان کتاب «ارض بیض» تبدیل شد. گلابدرهای مرا احیا کرد و باعث شد دوباره به فضای نوشتن وارد شوم. حضور چهرههای هنری مانند جهانگیر الماسی، داریوش مهرجویی، فرهاد توحیدی و دوستان دیگر هم تاییدی بر این موضوع است.
خلیلی با بیان اینکه گلابدرهای سه سال پیش از درگذشتش اختیارات قانونی آثارش را به من سپرد اما من نپذیرفتم، اظهار کرد: او این موضوع را در وصیتنامهاش قید کرد و من هم در پاسخ به وی نوشتم: «ای اباذر قلم! هنوز زخم تنم درپای بازی دراز میسوخت که یکدیگر را یافتیم که حاصلش در بحث مدیریت فرهنگی طنین انداخت و حرفت این بود که فرهنگ متولی خودش را ندارد. ما چاک و قاچ خوردگان را چه باک از زخم و نیش زبان. اباذر قلم صبوری کن، صبوری کن، صبوری...»
نظر شما