«پدری که در ترتبیت فرزند خود شلاق را کنار میگذارد، از او متنفر است و پدری که دوستدار فرزند خویش باشد از هر فرصتی برای تادیب او بهره میجوید» (توضیح : این جمله یک ضرب المثل قدیمی انگلیسی است که کوتاه شده آن عبارت است از: کوتاهی پدر در تربیت فرزندش، فرزند را تباه میسازد و معادل فارسی آن عبارت است از : تا نباشد چوب تر، فرمان نبردگاو و خر)
یا این متن: « من همواره شیوه های استفاده از خشونت را در پرورش روحهای جوان، تقبیح کرده ام، حتی با این توجیه که رفتار خشونتآمیز در کودکی، برای فرزندان آزادی و شرافت را در بزرگسالی به ارمغان میآورد. به عقیده من، در سختگیریهای خشونتآمیز، نوعی احساس بردگی و تقلید کورکورانه و به دنبال رفتارهای اجبار آمیز نوعی حس نوکرمآبی وجود دارد، و قویا معتقدم اگر چیزی با عقل و شعور و اراده درک نشود، هرگز با زور و محدود کردن نیز درک نخواهد شد.... استفاده از شلاق برای تنبیه کردن کودکان نیز جز، لج بازتر کردن و بیمبالاتتر نمودن آنها، هیچ تاثیر دیگری ندارد.»
متن اول یک ضرب المثل متعلق به عصر مفرغ است ، و دومی گزیدهای است از یکی از مقالههای میشل دو مونتین در قرن شانزدهم ،که توسط جان فلوریو در سال 1603 به انگلیسی ترجمه شده است. این متن گویای مترقی بودن مونتین نسبت به دوران خود است چرا که این جملات در زمانی به رشته تحریر در آمده که هنوز مسئله ضرب و شتم کودکان در انگلستان حل نشده و تنها 40 سال بعد آن هم فقط در مدارس، تنبیه بدنی کودکان ممنوع گشته است. اما شگفتانگیزتر از آن، تاکید مونتین بر این نکته است که نبوغ و آزادی، مهمترین مسائلی هستند که در فرایند تربیت کودک، باید در ذهن او ذخیر شوند.
مونتین که سبک مقاله نویسیازابتکاراتاوست، از آن دست فیلسوفانی است که اندیشههایش را به آسانی و آرامی بیان نموده تاحدی که حتی تا به امروز نیز ، مقالات و اندیشههای وی مورد بهرهوری پژوهشگران قرار میگیرد.
وقتی کسی از شما میپرسد: امروز چه کار کردهاید؟ چرا به جای «هیچ کار» پاسخ نمیدهید : «زندگی کردهام». جالب اینجاست که مونتین نیز کار خود را با یادآوری این آموزه آغاز کرد که فلسفه تا کنون چگونه مردن را به ما آموخته است اما زین پس باید مفهوم کیفیت زندگی را به بشر آموزش دهد.
مقالات او بخشی از سیل جریانهای ادبی متعلق به مکتب اومانیسم و رنسانس است که گرچه دیر به انگلستان رسید اما پیامدهای آن همچنان باقی است. انتشارات NYRB Classics، (New York Review Books)، در اقدامی تحسین برانگیز، یکی از ترجمههای انگلیسی مقالات وی را، مجددا تحت عنوان «مونتین شکسپیر» (Shakespeare's Montaigne) یا به عبارتی«خوانش شکسپیر از مونتین» منتشر کرده است.
معمولا در دورههای آکادمیک، به دانشجویان توصیه میشود هنگام مطالعه نمایشنامه« طوفان» (The Tempest)، -اثر ویلیام شکسپیر- حتما کتاب "آدمخواران" مونتین را بخوانند. در طوفان از زبان گونزالو در وصف چگونگی حکومت کردنش بر جزیره، می خوانیم:
در آن جامعه جمع المال، (مشترک المنافع نیز ترجمه شده است)، همه کارها را بر خلاف معمول عمل می کردم ، چون هیچ گونه داد و ستدی را روا نمی دیدم، نامی از دادرس در میان و دانشی شناخته نمی بود؛ ثروت، فقر و استفاده از خدمتکاران در کار نمی بود؛ قرارداد، ارث، مرز مملکت و حد ملک(حاکمیت)، و کشت و کار و تابستانی در میانه و استفاده از فلزات و غلات و شراب یا روغنی در بین نمی بود؛ مشغله ای وجود نمی داشت و مردان همه فارغ از کار بودند؛ و زنان نیز لیک عفیف و پاک دامن، سلطنتی در کار نبود. (ویلیام شکسپیر، طوفان، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران، اندیشه: 1357، ص 74)
در روانی ترجمه فلوریو، شکی نیست. لحظات مشابهی نیز در شاه لیر شکسپیر وجود دارد که، احتمال خوانده شدن ترجمه فلوریو از آثار مونتین، توسط شکسپیر را تقویت میکند. این احتمال نیز وجود دارد که فلوریو و شکسپیر با یکدیگر آشنایی داشتهاند: فلوریو، فرزند مهاجران ایتالیایی بوده که بن جانسن را میشناخته و معلم خصوصی ارل ساوثهمپتون بوده است. (شکسپیر اشعار خود را در سالهای 1593، 1594 به همین ارل ساوثهمپتون تقدیم کرده است. _ارل لقب نجیب زادگان بریتانیایی است_).
اما اگر دقیق تر بنگرید، متوجه میشوید که بخشی از وامگیریهای شکسپیر از مونتین، به شیوه ای متناقض بیان شده است . به عنوان مثال لفظ بدون حاکمیت (که در فارسی بدون مرز مملکت و حد ملک ترجمه شده است) گونزالو که مورد تمسخر سباستین (از دیگر شخصیتهای نمایشنامه طوفان که در این بخش از متن شنونده رویاهای گونزالو درباره نحوه اداره کردن جزیره است) قرار میگیرد که «به هر حال تو در آنجا شاه هستی» (در متن ترجمه فارسی آقای یونسی اینگونه نوشته شده : با این همه او در آنجا شاه میبود)، تناقض اندیشههای شکسپیر با مونتین را نشان میدهد.
در شاه لیر نیز، شخصیت ادموند _ادموند بدکار_ ، از سرزمین پدری (Fatherhood) مونتین وام گرفته شده است. در هملت نیز، پلونیوس، که بخشی از افکار مونتین از زبان او بازتاب داده می شود، به عنوان ناطقی روده دراز معرفی شده است. در تصحیح های هشت جلدی جانسن (نویسنده معروف انگلیسی و ناقد آثار شکسپیر) از آثار شکسپیر نیز، باز کاراکتر ها به گونه ای معرفی شده اند که اندیشه مونتین را قویا به طعنه می گیرند و اگر نخواهیم این شخصیت پردازی ها را، دال بر خصومت آشکار شکسپیر با مونتین تفسیر کنیم، بی شک باید آن را اشاره ای به موضع دوگانه این نویسنده شهیر انگلیسی بدانیم.
بی شک هدف از بیان این مطالب، مجاب کردن شما به قطع علاقه از شکسپیر نبود و سبک ترجمه جذاب، آهنگین و زیبا و پرطنین فلوریو در این اثر، به نوبه خود حائز توجه بسیار است. اگر ترجمه دیگری از آثار مونتین را در دست دارید، بهتر است آن را بخوانید تا متوجه برتریهای شیوه ترجمه فلوریو نسبت به سایر مترجمان آثار مونتین بشوید.
توضیح: میشل دو مونتین، یکی از تاثیر گذارترین نویسندگان دوران رنسانس است.
ترجمه از : ماندانا سجادی
نظر شما