شنبه ۹ آذر ۱۳۹۲ - ۱۵:۰۵
ابزارهای مقاوم‌سازی برابر مدرنیته در ادبیات یونگ

سید جواد میری، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در نشست «یونگ و دنیای درون» گفت: دنیای درون، در نظام معرفتی که در دوره مدرنیسم و پسامدرنیسم شکل گرفت، نادیده انگاشته شد. در ادبیات یونگ به عرفان، اسطوره، مذهب و فرهنگ به عنوان ابزارهایی برای مقاوم‌سازی در برابر مدرنیته اشاره شده است./

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، در نشست «یونگ و دنیای درون»  که با سخنرانی دکتر سیدجواد میری امروز (9 آذرماه) در سالن اندیشه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد،عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با نگاهی یونگی به دنیای درون و تأثیر این نگاه بر بازخوانی مولفه‌های فرد در اجتماع پرداخته است.  

این دکترای فلسفه علم و ادیان در ابتدای این نشست با بیان این‌که «پرسشی كه هر ذهن نقادی را به خود مشغول می‌دارد این است كه آیا شوریدگی به معنای وسیع آن در جهان مدرن امكان وقوع دارد یا نه؟» گفت: سوال دیگر این است که چگونه می‌توان در این جهان پر سر و صدا كه پر از شورشی خالی از شوریدگی است، «توقف» كرد و «مقامی» گزید تا به «تأملی» دست یافت؟ حلقة مفقوده به نظر شما كجاست؟ كنكاش‌های پیشین من كه در غیبت دل‌نگرانی‌های ذهنی من امكان بروز پیدا کردند مرا متوجه طبیعت كرده‌اند.

وی ادامه داد: ‌آیا تاکنون به درختان توجه كرده‌اید؟ آیا به برگ‌های روی شاخه‌های درختان عمیقانه نظر افكنده‌اید؟ آیا به رگه‌هایی كه به صورت منظم و با یك هندسه موزون پشت این برگ‌ها ترسیم شده‌اند، دقت كرده‌اید؟ آیا تاکنون این خطوط لطیف را با دستانتان لمس کرده‌اید؟ آیا از خلال این «تلاقی» به «وجود» درخت به مثابه یك «موجود حی» شهود پیدا كرده‌اید؟

میری در پاسخ به این سوالات گفت:‌ بعید می‌‌دانم كه ما در جامعه فرصت چنین تأملاتی را داشته باشیم و بسیار دور می‌بینم كه در غیبت این «حالت» به تأمل بتوان دست یافت. آن‌چه می‌بینیم و می‌شنویم انعكاسی ذهنی و خالی از تأمل است، زیرا تأمل ریشه در «قلب» دارد.
 
عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی اضافه کرد: از هنگامی‌كه در فلسفه مدرن ساحت «وجود»(Existence) از ساحت «تفكر»(Thinking) جدا شد امكان تأمل ابتدا از دایره بینش و سپس از بستر عمل و اجتماع گرفته شد. 

به گفته این استاد فلسفه، در دنیای مدرن و در شهر مدرن جایی برای تفکر (Contemplation) وجود ندارد و در بهترین حالت امکان بازتاب‌پذیری (Reflexivity) موجود است که این خود انعکاسی از گسست ذهن و جان است که در ساختار شخصیت انسان مدرن به صورت جدایی دل و زبان پدیدار می‌شود.
 
وی افزود: آن‌چه موجود است تفكر به معنای analysis حاكم است كه منجر به تجزیه ذهنیات و تحلیل وجود(به معنای کاهش توان وجودی ساحت روحی بشر) می‌شود و چنین است كه دیگر Sage یا انسان‌های خردمند به‌وجود نمی‌آیند. 

میری در ادامه با طرح سوال دیگری مبنی بر این‌که در نبود «تأمل»  كنكاش در ساحت روان انسانی چگونه میسر است؟، گفت: آیا ذات نایافته هستی توان ‌بخشیدن «تجمیع» به روح خسته روان‌پریش را دارد یا نه؟ به عبارت دیگر، مقصود از دیوانگی چیست؟ در گذشته‌های دور دیو یا diva یا deva معنای روشنی می‌داد ولی چون روشنی در میان اقوام بدوی دارای «حد» و «مرز» بود وقتی «نور» یا «علم» از قبیله ما ساطع نمی‌شد، به معنای ددّی تلقی می‌شد و این از آن‌جا نشأت می‌گیرد كه انسان «انسانیت» خود را در «روابطش» و چگونگی ارتباطاتش با «دیگری» و «غیر» مشخص می‌کند.
 
وی تاکید کرد:‌ بیشتر تاریخ بشری مملو از تضاد با «غیر» است. به عبارت دیگر، آیا در جهانی كه در زیر سیطره «غیریت» به مثابه «شیئیت» قرار گرفته است، امكان شوریدگی كه شاخه‌ای از ساحت «جمع‌ شدن» و دوری از تفرّق است، وجود دارد؟ به ‌ظاهر جمع و به باطن پریشان، به باطن جمع و به ظاهر پریشان! اکنون اگر انسان به‌ ظاهر جمع ولی به باطن پریشان باشد، این مدالیته چه تاثیری روی رابطه «من» به عنوان یک روانکاو و «تو» به عنوان یک بیمار خواهد گذاشت؟
 
این مدرس فلسفه اضافه کرد: آیا این رابطه می‌تواند به دور از روابط اجتماعی تعریف و تحدید شود؟ اگر بیمار فردی است كه به ظاهر «جمع» است و به باطن «پریشان» آیا روانكاو امكان «جمع» بودن در معنای باطنی آن را دارد؟ آیا روانكاوی توانسته است به مثابه یك پارادایم از ساحت فلسفه دكارتی رهایی یابد؟

به گفته میری، این‌جا نقطه‌ای است كه اسطوره، دین، روانكاوی، جامعه‌شناسی و عرفان در یك ساحت در كنار هم به صورت یك مجموعه مكمل شاید بتوانند راهگشای «من» در این جهان پر رمز و راز باشند. 

وی همچنین گفت:‌ برای این‌که بتوانیم مدلی ارایه دهیم و گامی به جلو برداریم، نگاهی تاویلی به دنیای درون خواهیم داشت. «خضر و دنیای درون» را در نظر بگیریم. نكته نخست این است كه خضر كیست و در ادبیات ما چگونه معرفی شده و نماد چه چیز یا ابعادی است؟

عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با بیان این‌که در ادبیات دینی خضر یكی از پیامبران و اولیاء الله معرفی شده است كه چون به آب حیات دست یافت، عمر جاودان در زمین دارد، گفت: نام او در قرآن نیامده، اما در تفاسیر (سوره كهف آیات 60-81) او را همان «دلیلی» یا «پیری» یا «عالم ربانی» ذكر کردند كه همراه موسی شد و سیر حوادث میان این دو به‌گونه‌ای رقم خورد كه موسی نتوانست صبوری پیشه كند و خضر از او جدا شد.
 
به گفته میری، به طور کلی خضر نماد حیات، شادابی، راهنمایی، دلیل و روشنایی معرفی شده و در شاهنامه فردوسی خضر هدایت سپاه اسكندر را در ظلمات بر عهده می‌گیرد و در آن‌جا به آب زندگانی دست می‌یابد. خضر  در نگاه پر رمز و راز حافظ جایگاه بس رفیعی دارد كه «راهبر» انسان در شب تاریك ظلمات است و بدون او طی طریق ناممكن است.

وی در ادامه با اشاره به این‌که انسان تنها موجودی است كه قادر به سیر و سلوك معنوی است، افزود: انسان برای رسیدن به مراحل متعالی‌تر شعور و بیداری، نیازمند بینش كلی و رهایی از زندان جزیی‌نگری است. این عبور در ادبیات دینی با عبارات دیگری مانند گذر از «ظاهر» به «باطن» یا طی طریق از باطن به باطن‌ها و لایه‌های لایتناهی وجود نیز تعبیر شده است.

میری در بخش دیگری از سخنانش درباره نسبت این سخنانش با روانکاوی گفت: در این‌جا منظور از عرفان «تكیه»، «خانقاه»، «میخانه» و «خرقه» و «مسجد» نیست، بلکه مقصودم از عرفان «بینشی» است كه دغدغه تكامل روحی انسان را دارد و از این نظر، خضر و دنیای درون از منظر تاویلی یونگ می‌تواند جلب توجه كند و شاید ما را به تأمل وادارد.

این استاد فلسفه افزود: داستان از این قرار است كه خداوند یكی از بزرگترین پیامبرانش را به عنوان نمونه انسانی معرفی می‌كند كه برای تكامل به خدمت «بنده داناتر» از خودش می‌فرستد. او همراه با این بنده دانا به همراه یوشع به جایی به‌نام مجمع‌البحرین می‌رود. درست آن‌جا كه ماهی پخته همراه آنان زنده می‌شود و به دریا برمی‌گردد، موسی درمی‌یابد كه خضر را یافته است. موسی از خضر طلب مصاحبت می‌كند تا از او معرفتی بیاموزد ولی خضر در جواب می‌گوید: «كیف تصبر علی مالم تحط به خبرا (آیه 68 سوره كهف)» چگونه صبر توانی پیشه کنی به چیزی كه از آن آگاهی نیافته‌ای!؟

به گفته میری، یكی از ابعاد مهم در پارادایم یونگی از نظر تكامل روحی- روانی این است كه هدف و مقصد نهایی، رسیدن به ‌نوعی از «تمامیت» است. در پارادایم یونگی، این تمامیت زمانی محقق شده‌است كه شكاف میان ناآگاهی و آگاهی هرچه كمرنگ‌تر بشود. در جریان تحقق تمامیت، جذب و ادغام كهن الگوی(آرخه تایپ) سایه یكی از دشوار‌ترین مراحل است. گذر از این شب ظلمانی بسیار دشوار است، زیرا فرد باید تنش‌های ناشی از تعارض درون و برون را كه در واقع، همان تنش عبور از دیدگاهی جزیی به دیدگاهی كلی‌تر یا از دیدگاهی سطحی به بینشی ژرف‌تر است، تحمل كند، یعنی درست آن چیزی كه موسی در مقابل خضر از آن بی‌بهره بود.
 
وی ادامه داد: موسی در مقام پیامبر صاحب‌شریعت نماد «ظاهر» و گرایش به «قشر» است، حال آن‌كه خضر نماد «باطن» و گرایش به «ژرفا»ست و نبود صبر از سوی موسی منجر به جدایی و شكاف می‌شود.

این دکترای فلسفه علم با اشاره به نگاه تأویلی «ماری لوییز فون فرانتز» به این داستان گفت: او می‌گوید «كشف سایه» و مشكلات عمیقی كه در اثر برخورد با سایه بروز می‌كند در سوره هجدهم قرآن به خوبی بیان شده‌است. موسی در بیابان به خضر برمی‌خورد. آن دو با هم همسفر می‌شوند و خضر نگران است كه مبادا موسی به كارهایی كه او باید انجام دهد، خشم گیرد. در این داستان، تقابل ظاهر و باطن به خوبی ترسیم شده‌است. 

وی تاکید کرد: در نگاه یونگی «ماهی» محتوی ناآگاهی جمعی و «دریا» نماد «ناخودآگاه جمعی» است. اگر بتوان گفت كه آگاهی نیز دریایی‌ است، آن‌گاه می‌توان درك کرد چرا موسی و خضر در «مجمع‌البحرین» به هم رسیدند. چون قرار بر این بود كه موسی به عنوان یك «انسان اهل ظاهر» از «خضر اهل باطن» معرفت بیاموزد و دو دریای وجود خویش (باطن و ظاهر به زبان اهل معرفت یا آگاهی و ناآگاهی به زبان اهل روانكاوی) رابه هم بیامیزد. ماهی هم به این خاطر زنده شد و به دریا رفت چون محلی كه خضر در آن بود، در عالم معنا همان ساحتی است كه برای اهل ظاهر در حكم عالم غیب یا نا‌آگاهی است. پس طبیعی است كه ماهی در محیط خود- یعنی ناآگاهی‌یی از جنس همان دریا- دوباره زنده شود. 

میری در بخش دیگری از این نشست با اشاره به این‌که از نظرات روان‌شناسی یونگ کمتر در دانشگاه‌های ایران استفاده شده‌است، گفت: متاسفانه رویکرد جامعه ایران و دانشگاه‌ها بیشتر به سمت نظریات فروید بوده است تا یونگ. به همین دلیل نقدهایی که یونگ و یونگی‌ها در اروپا و آمریکا انجام دادند، کمتر در ایران انعکاس پیدا کرده‌اند.

وی با اشاره به شکل‌گیری دنیای مدرن پس از دوره دکارت، گفت: دنیای درون در نظام معرفتی که در دوره مدرنیسم و پسامدرنیسم شکل گرفت، نادیده انگاشته شد، در حالی که در ادبیات ما انسان موجودیت مشکک و چند لایه دارد.

میری در بخش پایانی سخنانش به تشریح مفهوم شخصیت در روانشناسی پرداخت و افزود: کلمه «شخصیت» در روان‌شناسی زیاد مطرح می‌شود. در شخصیت ذات وجود ندارد و شخصیت انسان در نقش‌های مختلفی که ایفا می‌کند، معنا می‌یابد در حالی که در ادبیات ما انسان وجودی به نام «دنیای درون» دارد. اکنون این سوال مطرح می‌شود که انسان چگونه می‌تواند در برابر دنیای مدرن مقاومت کند. در ادبیات یونگ به عرفان، اسطوره، مذهب و فرهنگ به عنوان ابزاری برای این مقاوم‌سازی اشاره شده‌است.

کارل گوستاو یونگ، روانپزشک و متفکر سوئیسی به خاطر فعالیت‌هایش در روانشناسی و ارایه نظریاتش تحت عنوان «روان‌شناسی تحلیلی» معروف است. یونگ را در کنار زیگموند فروید از پایه‌گذاران دانشِ نوین روانکاوی قلمداد می‌کنند. به تعبیر «فریدا فوردهام» پژوهشگر آثار یونگ؛ «هرچه فروید ناگفته گذاشته، یونگ تکمیل کرده‌است.»

از یونگ، کتاب‌های متعددی مانند صور مثالی و ناخودآگاه جمعی، روان‌شناسی ضمیر ناخودآگاه، روان‌شناسی و دین،‌ روان‌شناسی و کیمیاگری و کتاب قرمز منتشر شده‌است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط