مجموعه داستان «شاهزادهاي سوار بر ماشين مشتي ممدلي» نوشته شهربانو بهجت از سوي انتشارات آفرينگان منتشر شد. اين كتاب درباره دختر بچهاي با نام شهربانو است كه از اسمش راضي نيست.
بیان نام این دختر برای نزدیكان و دوستان مشكل است و این موضوع او را كلافه كرده است. هر كسی او را یك جور صدا میكند. مادربزرگش به او «شهری» میگوید، مادرش او را «شری» صدا میكند، برادر بزرگش به گویش شیرازی او را «شریو» میخواند و پدر از سر مهر او را «شریوك» مینامد. همسایهها هم با شنیدن این همه نامهای جورواجور هر حق به خودشان میدادند و هر چه میخواستند این شهربانو خانم را صدا میكنند: شهرو، شَرو، شرشری، شِری و مانند اینها.
داستان نام كه كمرنگ میشود و حساسیت شهربانو درباره آن كاسته میشود، ماجرای فیلم و سینما پیش میآید و شهربانو متوجه میشود كه تا چه اندازه به سینما علاقهمند است و در پی آن ماجراهایی برایش پیش میآید.
در بخشی از داستان این کتاب میخوانیم:
«فكر دیدن مراد برقی از سرم بیرون نمیرفت. از وقتی تلویزیون آمده بود توی آباده، مراد برقی و فیلیپر بیشتر از بقیه سریالها گُل كرده بود. فیلیپر را عصرها نشان میداد . عصر كه میشد میرفتم توی خیابان از جلو مغازههایی كه تلویزیون را روبهروی پنجره گذاشته بودند و از كنار پسر بچهها و مردهایی كه چهارزانو نشسته بودند فقط رد میشدم. دختر بودن همین بدی را داشت كه اگر میایستادم توی خیابان، برایم حرف درمیآوردند... ».
«این اون كی بود»، «طعم شكلاتی كتابها»، «پالتوی پوست پلنگی» ،«به خدا من دزد نیستم»، «آتشی از تاج قوقولیخان» برخی از داستانهای این مجموعه هستند.
چند داستان از این مجموعه جوایزی را به خود اختصاص داده است و «پالتوی پوست پلنگی» در سال 1389 در جشنواره داستانی نارنج در استان فارس تقدیر شد.
«به خدا من دزد نیستم» برنده مقام دوم جشنواره داستان كوتاه دانشگاه شیراز در سال 1391، و داستان «طعم شكلاتی كتابها » در سال 1389 برنده جشنواره پاسارگاد شد.
این کتاب 143 صفحهای با شمارگان یک هزار و 100 نسخه و به بهای پنج هزار تومان وارد بازار کتاب شده است.
نظر شما