امروزه کارمندان ساعات بیشتری را کار میکنند و لذت کمتری میبرند. قبلا حسی از روح کاری وجود داشت که اکنون از بین رفته و بیشتر افراد کارشان را بیمعنی میدانند. کتاب «رهبری معنوی، تبدیل سازمانهای ناکارآمد به جوامع سالم» علل این مساله را بررسی میکند.-
معنای رهبری در روزگار معاصر فرق کرده است و نیازمند سبک جدیدی است. رهبران نمیتوانند در حالی که مسوولیت رهبری را به تنهایی بر عهده دارند موفق شوند، بلکه همکاری تودهای از افراد متعهد و توانا برای موفقیت ضروری است. در دنیای وابسته به یکدیگر و مشارکتی، سازمانها نیاز به رهبری معنوی دارند تا بر پایه نیروی محرکهای که در طی آخرین دهه قرن بیستم تولید شده راه خود را ادامه دهند.
تعدیل نیرو، بازسازی، بازمهندسی، کاهش هزینهها و از بین بردن طبقهبندی، سازمانها را از هر روحی که داشتهاند محروم کرده است. سازمانها با روحی بیمار و از نظر معنوی فقیر با هزاره جدیدی روبهرو هستند که نیازهای جدیدی را برای تولید سازمانهایی پاسخگو به نیازهای تازه فیزیکی، احساسی، ذهنی و روحی کارمندان ضروری میسازد. سازمانها با جیبی پر اما قلبی خالی با سختترین مشکل تاریخ روبهرو هستند که عبارت است از یافتن روحشان و تقویت آن به عنوان پیشنیاز سود، عملکرد و کارایی.
تنها تفاوت مهم میان رهبری هزاره دوم و سوم وجه معنوی آن است. در حالی که خصوصیات یک رهبری تنها، استقلال، تمرکز قدرت و اطاعت و تعریف از خود است، رهبری معنوی بر وابستگی، خلاقیت، مشارکت و توسعه اجتماعی تاکید دارد.
رهبری معنوی یعنی ساختن جوامعی سالم که همزمان به افراد و مزیتها متعهد باشند. رهبری معنوی خودش را با اخلاق و همچنین درآمدها ارتباط میدهد. این نوع رهبری از انتقاد همانند تحسین یاد می کند. رهبری معنوی ارزشهای احترام، مشارکت، پشتیبانی، توسعه، نوآوری، انعطاف و تفویض اختیار را میپذیرد.
در بخشی از مقدمه کتاب میخوانیم: «همانطور که از عصر اطلاعات به عصر ایدهپردازی گذر میکنیم رهبری باید به منبع ما از اشتیاق و الهام و آن بخش وجودمان که رویا را میبیند یا همان روحمان توجه کند.
آن سبک از رهبری که برای عصر صنعتی و عصر اطلاعات سودمند بود، برای عصر ایدهپردازی نتیجهبخش نخواهد بود. در این عصر رهبران موفق، محیطهایی خواهند ساخت که در آن تولید مداوم ایدهها جریان دارد. به طور خلاصه آنها باید از رهبری معنوی استفاده کنند.»
نویسندگان در این کتاب تاکید میکنند که رهبری تنها سود، درآمد و چکهای حقوقی بزرگتر برای مدیریت را بیان میکند. کیفیت حیات و رقابت در بیشتر سازمانها رو به زوال است و کمکم ناکارآمد میشود. امروزه افراد ساعات بیشتری را کار کرده و لذت کمتری میبرند. تعادل زندگی و کار یک شوخی است. قبلا حسی از روح کاری وجود داشت که اکنون از بین رفته است. بیشتر افراد فکر میکنند کارشان بیمعنی است و تنها چیزی که ما را خندان نگه داشته، مزاح نفرتانگیز اسکات آدامز و دیدگاه جهانی دیلبرت است.
نویسندگان کتاب ابتدا این سوال را در ذهن مخاطب ایجاد میکنند که آیا سرنوشتمان این است که سی سال عمر کاریمان را مکانیکی انجام داده و تنها امیدوار باشیم که بازنشستگی زندگی بهتری برایمان ترتیب خواهد داد یا این روش میتواند تغییر کند؟
آنان معتقدند تغییر تنها از طریق تلاشهای متعهدانه برای تولید جوامع سالم و وابسته درون سازمانها ممکن میشود. سودآوری و رقابت تنها از طریق استراتژیهای وابسته امکان ندارد.
«مدلهای روحی» و «فرآیند تبدیل» دو بخش عمده این کتاب را تشکیل میدهند. نویسندگان کتاب به مدیران پیشنهاد میکنند برای تقویت روحیه سازمان خود ابتدا میزان ناکارایی سازمانشان را سنجیده و سپس قوانینی را برای استفاده از فرآیند نظاممند بسط دهند. افزایش آمادگی، مرحله تشخیص، مشارکت دادن کارمندان و ارزیابی، برخی دیگر از مراحلی است که مدیران برای تقویت روحیه کارمندان خود باید انجام دهند.
چاپ نخست کتاب «رهبری معنوی، تبدیل سازمانهای ناکارآمد به جوامع سالم» به قلم ریچارد بلینگهام و جولی میک با ترجمه هومن اهرامی با شمارگان دوهزار نسخه، 138 صفحه و به بهای سه هزار و 500 تومان توسط سازمان مدیریت صنعتی منتشر شده است.
نظر شما