نام گابريل گارسيا ماركز در ايران با «صد سال تنهايي» و مترجم آن بهمن فرزانه شناخته شده است؛ مترجم كهنهكاري كه ميگويد اين روزها ديگر كتابي او را به ترجمه ترغيب نميكند. او به بهانه ششم مارس، سالگرد تولد ماركز در گفتوگو با «ايبنا» از علاقهاش به دیدن دوباره این نویسنده سخن گفت.-
زماني كه به سراغ ترجمه آثار گابريل گارسيا ماركز رفتيد، او هنوز شهرت كنوني را نداشت. چگونه با او و آثارش آشنا شديد؟
فكر كنم سال 1345 بود كه در رم به ديدار يكي از دوستانم رفتم. هنگامي كه وارد محل اقامت او ميشدم، ديدم مردي از آنجا خارج ميشود كه او را نميشناختم. وقتي با دوستم شروع به گفتوگو كردم، او گفت كه اين مرد گابريل گارسيا ماركز است كه به تازگي بعضي آثارش شهرت يافته بود. آن روزها كتاب «صد سال تنهايي» ماركز به ايتاليايي ترجمه شده بود. من هم علاقهمند شدم آن كتاب را بخوانم. چنان جذاب اين كتاب شدم كه تصميم گرفتم آن را ترجمه كنم. پس از چند سال، او بسيار معروف شد، نه فقط در ايران، بلكه در سراسر جهان.
ديدار ديگري با ماركز نداشتيد؟
نه، متاسفانه به جز همان ديدار چند ثانيهاي، ديگر او را نديدم، ولي بسيار مشتاقم كه اين نويسنده را ملاقات كنم، زيرا بيشتر آثار او با ترجمه من به فارسي منتشر شده است و به سبك نگارش، سبك و شخصيت او علاقهمندم.
به نظر ميرسد «صد سال تنهايي» هنوز محبوبترين اثر ماركز در ايران است. شما هم همین طور فکر میکنید؟
من به کتاب «صد سال تنهايي» بسيار علاقهمندم، اما «عشق در سالهاي وبا» را كمي بيشتر دوست دارم! شايد چون اين كتاب عامهپسندتر از «صد سال تنهايي» است. يك نكته مهم در آثار ماركز اين است كه حتي در آثار ضعيفترش مانند «طوفان برگ» يا «چشمهاي سگ آبيرنگ» با استفاده از نثري بسيار زيبا و قوي، ميتواند خواننده را به كتاب جذب كند.
در سالهاي اخير، بسياري از مترجمان و ناشران ايراني، ترجمه و انتشار آثار نويسندگان خارجي را به آنان اطلاع ميدهند. ترجمه آثار ماركز به فارسي و انتشار آنها را به او خبر نداديد؟
خير. بعضي مترجمان يا ناشران معتقدند براي رعايت كپيرايت بايد از نويسنده اثر به زبان اصلي اجازه بگيرند، در حالي كه به نظر من، چنين كاري در كشورهايي مانند ايران بيمعني است. به هر حال، اين قانون در ايران وجود ندارد. كپيرايت در كشورهايي كه شمارگان كتابها گاهي به 150 هزار نسخه ميرسد، منطقي است، در حالي كه تيراژ كتاب در ايران بين هزار تا نهايتا سههزار نسخه در هر نوبت چاپ است.
تفاوتهاي فرهنگي از مهمترين مشكلاتي است كه معمولا مترجمان در ترجمه آثار خارجي با آنها روبهرو هستند. در اين زمينه، در ترجمه آثار ماركز با چه مشكلاتي روبهرو شديد؟
ماركز، اهل آمريكاي جنوبي است. اين منطقه در زمينههاي مختلف با كشور ما قرابتهاي فرهنگي دارد؛ مثلا هم ايرانيان و هم اهالي اين منطقه، اعتقادات ماورايي بسياري دارند. از اين نظر، مشكل چنداني در ترجمه آثار ماركز وجود ندارد. گاهي در ترجمه بعضي آثار، مترجم مجبور به حذف بعضي موارد ميشود، چون در فرهنگ ايراني نميتوان اين موارد را مطرح كرد اما در آثار ماركز به ندرت چنين مواردي ديده ميشود.
شما آثار ماركز را از ايتاليايي به فارسي ترجمه ميكنيد. با توجه به اينكه از مترجمان مسلط به چند زبان هستيد، آيا ترجمه خودتان از يك كتاب را با ترجمههاي ديگر آن كتاب مقايسه ميكنيد؟
زماني كه ترجمه آثار ماركز را شروع كردم، به ايتاليايي تسلط داشتم و هنوز اسپانيايي را ياد نگرفته بودم. با اين حال، بعضي از ترجمههايم را با ترجمههاي ديگر كتابها به زبانهايي از جمله انگليسي مقايسه ميكردم. مثلا ترجمه «عشق در سالهاي وبا» به انگليسي پر از اشتباه بود، اما ترجمه ايتاليايي آن بسيار خوب و درست انجام شده بود. يا ترجمه «صد سال تنهايي» به انگليسي به گفته خود ماركز بهترين ترجمه اين كتاب است. البته مترجم ايتاليايي اين كتاب يعني «انريكو چيكونيا» هم ترجمه بسياري خوبي از اين كتاب انجام داده است.
گابریل خوزه گارسیا مارکز، متولد ششم مارس ۱۹۲۷، رماننویس، روزنامهنگار و فعال سیاسی کلمبیایی است. آثار او بارها به فارسي ترجمه و منتشر شده، اما «صد سال تنهايي» معروفترين كتاب او در ايران است. «ساعت شوم»، «پاییز پدرسالار»، «عشق در سالهاي وبا» و «ژنرال در هزارتوی خود» از آثار داستاني اوست. از ماركز مجموعه داستانهاي كوتاه و كتابهايي غيرداستاني نيز منتشر شده است.
نظر شما