نويسنده كتاب «گوش گلدوني» موضوع داستان اين كتاب را بيتفاوتي به بچهها ميداند و معتقد است بزرگترها با بيتوجهي به كودكان، آنها را به نبات تبديل ميكنند. او خودش را از دنياي بچهها دور نميداند و ميگويد: مثل آنها لجبازي ميكنم. زود عصباني ميشوم و زود فراموش ميكنم و البته مثل بچهها، افكار آرمانگرايانه دارم._
نويسنده «گوش گلدوني» موضوع اصلي اين داستان را اينگونه شرح داد: در اين داستان، ماجراهاي كودكي كه خانواده از درمان او عاجزند در بستري از طنز بيان شده است اما اين خانواده در حقيقت راه را اشتباه ميروند. نعناها را مجاني به همسايهها ميدهند، در درمان تخصصي كودك پافشاري نميكنند و در نهايت بچه و خانواده از اين مشكل خسته ميشوند و پدر، كودك را همچون يك گياه در باغچه ميكارد. اصل موضوع داستان اين است كه بزرگترها با بيتوجهي به كودكان، آنها را به نبات تبديل ميكنند و در نهايت مجبور ميشوند آنها را از زندگي طرد كنند و در باغچه بكارند.
نويسنده كتاب «گوش گلدوني» درباره ماجراي تاليف و انتشار اين اثر برگزيده توضيح داد: اين داستان كوتاه، در واقع طرحي براي نوشتن يك رمان نوجوان بود كه آن را براي انتشار به كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان نيز عرضه كردم. البته كانون به دلايلي چون تكراري بودن موضوع از انتشار آن سرباز زد. البته من بعدها رمان نوجواني با اين موضوع نوشتم، گرچه هنوز براي انتشار آن اقدام نكردهام. ماجراي انتشار اين كتاب به روزي برميگردد كه من در سميناري كلاسي، درباره مشكلات نويسندگان كودك و نوجوان گلايههايي را طرح كردم. مدير نشر «مشق هنر» نيز در اين جلسه حضور داشت و پيشنهاد كرد كه برخي از آثار من را منتشر كند. داستان كوتاه «گوش گلدوني» و يك داستان ديگر را به او سپردم؛ اما هيچ خبري از انتشار اين اثر و حتي برگزيده شدنش به من داده نشد و من مدتها بعد به طور غيرمستقيم از انتشار كتاب باخبر شدم، 150 هزار تومان بابت حق التاليف اين كتاب دريافت كردم و بسيار دير اطلاع يافتم كه كتاب در جايزه گام اول به عنوان اثر شايسته تقدير انتخاب شده است.
رهنما ويژگيهاي خاص اين اثر را چنين برشمرد: من برخلاف كارشناسان كانون معتقدم ويژگي منحصربه فرد اين اثر نو بودن موضوع آن است. داستان در فضايي واقعي-جادويي اتفاق ميافتد و نه صد درصد واقعي است و نه كاملاً تخيلي. «گوش گلدوني» از يك دنياي واقعي شروع ميشود و آرام آرام به يك فضاي تخيلي ميرسد. بسياري از دوستان نويسنده من كه اين داستان را خواندهاند، ايجاد ارتباط بين جهان تخيلي و واقعي و شيوه باورپذير ورود از اين جهان به جهان ديگر را از جمله نقاط قوت آن ميدانند.
اين نويسنده نوقلم درباره تجربيات قبلياش در نويسندگي اظهار كرد: من از دوران نوجواني شعر ميسرودم و داستان مينوشتم، مثل بسياري از نوجوانان كه در چنين سن و سالي شعر و داستانهاي عاشقانه مينويسند. در سالهاي 82-81 روزنامهنگاري را به صورت حرفهاي آغاز كردم و سالها براي روزنامهها مطلب نوشتهام. براي تهيه گزارش از نشر شباويز به اين موسسه مراجعه كرده بودم كه دوستان فعال در اين نشر به من پيشنهاد دادند با توجه به روحيات و قلمم براي كودكان و نوجوانان بنويسم. داستانهاي «ممش جان من را نخور»، «قيچي پوستكلفت» و «روز گمشده» را در آن سالها نوشتم و براي انتشار به شباويز سپردم. كار تصويرگري اين داستانها نيز انجام شده است اما همچنان در نوبت چاپ قرار دارند.
دليل تبديل قهرمان داستان «گوش گلدوني» به موجودي كه از گوشهايش نعنا بيرون ميآيد به خوبي مشخص نشده است. علاوه بر آن بيتفاوتي خانواده اين پسربچه نسبت به اين مشكل داستان را براي گروه سني «ب» نامناسب ميكند. «رهنما» درباره اين نقاط ضعف داستاني توضيح داد: قهرمان اين كتاب مشكلاتي دارد كه در نسخه نهايي به دلايلي بيان نشده است. اين پسربچه مشكل شب ادراري دارد و به خاطر همين مساله از سوي خانواده طرد شده است و هيچكس هم با او همبازي نميشود اما وقتي نعناها از گوشش درميآيد خواهر و دوستانش به بازي كردن با او علاقهمند ميشوند.
وي افزود: در حقيقت من زمان كافي نداشتم تا بحران ناشي از اين مساله را در داستان «گوش گلدوني» طرح كنم و به خاطر همين است كه وقتي پدر بچه او را در باغچه ميكارد حس راحت شدن او به خوبي در داستان درنيامده است. من فكر ميكنم «گوش گلدوني» درباره بچههاست و براي گروه سني «ب» مناسب نيست. ناشر گروه سني كتاب را به تشخيص خودش تعيين كرده و هيچگونه مشورتي با من در اينباره انجام نشده است. البته من يكي از كاركردهاي داستان را لذت بردن از مطالعه ميدانم و معتقدم بچهها هم از خواندن اين رمان لذت ميبرند. تصويرگري كار هم بدون نظر من انجام شده و شديداً با آن مخالفم. من هنوز نسخه چاپ شده كتاب را نديدهام. اما شنيدهام كه كتاب اشكالات ويرايشي دارد.
«رهنما» درباره شباهتهاي اثرش با داستان «مسخ» اثر كافكا گفت: خيليها به من گفتهاند كه اين داستان نسخه كودكانه مسخ است البته تفاوتهاي داستان من با مسخ را نيز گفتهاند. به عنوان مثال در مسخ انسان به حيوان تبديل ميشود و در داستان من به گياه. مسخشدگي در داستان كافكا ناخواسته است ولي قهرمان داستان من به نوعي شرايط جديدش را دوست دارد و از آن راضي است. من در هنگام نوشتن اين اثر تاثير مستقيمي از اثر كافكا نگرفتهام اما فكر ميكنم حتي اگر منتقدان تاثير پذيرفتن از چنين رماني را به من نسبت بدهند بايد از چنين مقايسهاي خوشحال باشم.
«رهنما»، به عنوان نويسنده، با مجموعههاي تلويزيوني زيادي همكاري كرده است. مجموعه مداد دانا، پاني و ماني، مجموعه علوم نارنجي و شهر تتوها از آن جملهاند. اين نويسنده عرصه كودك و نوجوان خودش را اينگونه توصيف كرد: من آدم سادهاي هستم. راحت ميشود سر من را كلاه گذاشت. بعضي از رفتارهايم مثل بچههاست. مثل آنها لجبازي ميكنم. زود عصباني ميشوم و زود فراموش ميكنم. مثل بچهها افكار آرمانگرايانهاي دارم اما چون بزرگ شدهام از داشتن بعضي از اين افكار اذيت ميشوم.
«گوش گلدوني» نوشته «سيدجواد رهنما» در بهار سال 1389 توسط انتشارات «مشق هنر» با قيمت 2500 تومان و شمارگان 3 هزار جلد روانه بازار كتاب شده است. اين كتاب، عنوان اثر شايسته تقدير پنجمين جايزه گام اول را كسب كرده است.
نظر شما