رضا نجفي در دومين نشست تحليل ادبيات ملل كه با استقبال جمع قابل توجهي از علاقمندان برپا شد، با بيان اينكه مكتب ناتوراليسم نوعي رئاليسم افراطي و بدبين است، گفت: ناتوراليسم تضادي با واقعگرايي ندارد و به سراغ بزرگنمايي جنبههاي منفي ميرود. اين مكتب با افول دوره خوشباوري به علم به سرعت افول كرد.
وي افزود: ناتوراليستها قسمتهاي تيره و تار رئاليسم را برميگزيدند. به همين دليل سراغ فرودستان جامعه ميرفتند و فقر و محروميت آنان را به تصوير ميكشيدند. در نگرششان به جبرگرايي نيز معتقد بودند و انسان را در مرتبهاي نازل تصوير ميكردند. اين مكتب با افول دوره خوشباوري به علم پس از دوره كوتاهي افول كرد. در حالي كه به بسياري از كشورها وارد نشد، مثلا در انگليس چندان طرفدار نداشت. در آلمان هم تعداد ناتوراليستها كم بود.
اين مترجم، درباره اميل زولا، نويسنده ناتوراليست گفت: اميل زولا از نويسندگان مستعد ناتوراليسم به شمار ميآيد به آن دليل كه خيلي به ناتوراليسم وفادار نبود. در آثارش تخيل وجود داشت و از اصول افراطي ناتوراليسم تخطي ميكرد.
نجفي كه در ادامه سخنان خود به دلايل شكلگيري داداييسم در اروپا نيز اشاره كرد، توضيح داد: علت شكلگيري داداييسم، بدبيني مفرط است. غير از جنگ جهاني زمينههاي فكري شوپنهاور و فرويد، از زيرساختهاي فكري داداييسم هستند. در داداييسم با ويرانگري بدون آلترناتيو مواجهايم.
مترجم «پرسه زدن در مه»افزود: داداييسم نيز به سرعت فروپاشيد. در ميان داداييستها، آندره برتون، نويسندهاي است كه درصدد كسب معنا بود و در نهايت جذب سوررئاليسم شد كه البته يكي از ريشههاي سوررئاليسم، داداييسم است.
نجفي همچنين با برشمردن اختصاصات آثار سوررئاليستها، درباره مارسل پروست نیز گفت: مارسل پروست،جريان جديدي را در ادبيات به وجود آورد و نوعي جريان سيال ذهن را به كار گرفت. تفاوت جريان سيال ذهن در آثار پروست با جيمز جويس آن است كه در آثار جويس، جريان سيال ذهن واقعا اتفاق ميافتد، ولي در آثار پروست، زنجيرهاي از خاطرات نظم يافته ديده ميشود.
نويسنده «درآمدي بر رمان معاصر غرب»، درباره رويكردهاي ادبيات مدرن در اروپا نيز صحبت كرد و گفت: ادبيات مدرن در اروپا سعي دارد قوانين ادبيات سنتي را رد كند. مثلا كافكا، شخصيتپردازي را حذف ميكند و پروست، خط زمان را از بين ميبرد. آندره ژيد نيز با قدرتي كه در نثرنويسي دارد، شيوه نويني از نثرنويسي را در فرانسه ارايه ميدهد.
اين منتقد به بخشهايي از اختصاصات دوره شكلگيري ادبيات متعهد در اروپا نيز اشاره كرد و توضيح داد: بعد از جنگ جهاني اول، بخشي از جريان ادبيات را ميتوان ادبيات تعهد ناميد كه ادبيات كاتوليك نيز شايد نوعي از آن باشد. رمان «خانواده تيبو»، نوشته روژه مارتين دوگار از اين جرگه است. آندره مالرو نيز از ديگر نويسندگان ادبيات تعهد است كه به زندگيهاي قهرمانانه در آثارش ميپردازد و الگوي او انسانهايي هستند كه اهل عملند.
وي تصريح كرد: «آنتوان دو سنت اگزوپري» را نيز ميتوان از ديگر نويسندگان ادبيات متعهد دانست و تفاوت او با مالرو، آن است كه اگزوپري معتقد است كه خطر را بايد در قبال وظيفه پذيرفت، ولي مالرو ميگويد از خطر بايد استقبال كرد.
نجفي كه ادبيات اگزيستانسياليستي را نيز شكل ديگري از ادبيات تعهد بيان كرد، توضيح داد: آثار ادبيات اگزيستانسياليستي را ميتوان بخشي از آثار ادبيات تعهد برشمرد. در تفكر سارتر، آميزهاي از اگزيستانسياليسم آلمان، روانشناسي فرويد و پديدارشناسي هوسرل، ديده ميشود و در آثارش پوچي، بيمعنايي و انتخاب وجود دارد. در اين ديدگاه، از آزادي به انتخاب و از انتخاب به مسووليت و در نهايت به دلهره ميرسيم، به همين جهت اگزيستانسياليسم را فلسفه دلهره وجودي نيز ميگويند.
نجفي در ادامه اين جلسه، به تفاوتهاي ديدگاههاي كامو و سارتر پرداخت و توضيح داد: كامو را جزو نويسندگان اگزيستانسياليستي ميدانند، در حالي او مقالهاي با نام «من اگزيستانسياليست نيستم»، دارد. يكي از دلايل اختلاف سارتر با كامو آن است كه سارتر بيشتر سياسي بود و چپرويهاي او موجب جدايي آنان شد. اين دو نويسنده اما از لحاظ ادبي اشتراكاتي دارند و به همين دليل آن دو را سردمداران ادبيات اگزيستانسياليستي ميدانند.
اين نويسنده درباره جريانات پيرامون ادبيات اگزيستانسياليستي در فرانسه و اروپا گفت: بعد از ادبيات اگزيستانسياليستي، ادبيات به شدت با فلسفه و سياست آميخته شده، ولي رمان نو، سياستزده و فلسفهزده است. همچنانكه اين ويژگيها در كتاب «پاکكنها» از آلن رب گريه و رماني «عصر بدگماني» اثر ناتالي ساروت و آثار نويسندگان ديگري چون مارگريت دوراس، كلود سيمون، كلود مورياك و ديگران مشهود است.
وي بعد از رمان نو، به اختصاصات ادبيات پستمدرن و پيشروان آن اشاره كرد و گفت: رمان نو فلسفه ندارد، ولي در رمان پستمدرن تاثير فلسفه را ميبينيم. البته در آثار ادبي پستمدرنيستي نبايد نقش ادبيات مهاجرت را نيز از نظر دور بداريم.
نجفي در پايان ميلانكوندرا، طاهربن جلون، ياسمينا رضا، ساموئل بكت، ژرژ سيمون، رومن گاري و ژولورن را از از جمله نويسندگان پيرو جريان پستمدرنيسم برشمرد.
نظر شما