سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – مرضیه نگهبان مروی: نجیب محفوظ، نویسنده و روزنامهنگار برجسته مصری، متولد ۱۱ دسامبر ۱۹۱۱ و درگذشته در ۳۰ اوت ۲۰۰۶، نخستین و تنها نویسنده عربزبان برنده جایزه نوبل ادبیات است. او در سال ۱۹۸۸ این جایزه را دریافت کرد. محفوظ در طول بیش از هفت دهه فعالیت حرفهای، ۳۵ رمان، بیش از ۳۵۰ داستان کوتاه، ۲۶ فیلمنامه و هفت نمایشنامه منتشر کرد و در مطبوعات مصر هم حضوری فعال داشت. آثار او، به ویژه سهگانه قاهره شامل رمانهای «بینالقصرین»، «قصرالشوق» و «سُکَّریه» و همچنین «بچههای محلهٔ ما»، تصویر زندهای از زندگی شهری و تحولات اجتماعی مصر ارائه میدهند.
اخیراً روزنامه الاهرام در گزارشی به بازخوانی رمان «ملحمةالحرافیش» نجیب محفوظ پرداخته است؛ رمانی که نجیب محفوظ در آن اشعاری از حافظ را به فارسی آورده است. پیگیری ما در مورد این رمان، سبب شد تا مطلع شویم که این رمان نجیب محفوظ که ۴۸ سال پیش نوشته شده، اخیراً به زبان فارسی ترجمه شده و در شرف انتشار توسط نشر چشمه است؛ اثری که با بهرهگیری از اشعار حافظ، به روایت خود عمق صوفیانه و فلسفی بخشیده و پیوندی ظریف میان سرنوشت شخصیتها و مفهوم عدالت ایجاد میکند.
این ترجمه توسط یدالله گودرزی، پژوهشگر، مترجم و شاعر ایرانی، انجام شده است. گودرزی که با نام شهاب بروجردی نیز شناخته میشود، سالها در حوزه ادبیات فارسی و عربی فعالیت داشته و تجربه گستردهای در شعر، پژوهش ادبی و ترانهسرایی دارد. او با تسلط بر ادبیات عرب و فارسی، زمینهای فراهم کرده تا مخاطبان ایرانی با دنیای پیچیده و دلنشین محفوظ در رمان «ملحمةالحرافیش» و نقش و کارکرد اشعار حافظ در این رمان و نوع مواجهه محفوظ با این شاعر بزرگ کلاسیک آشنا شوند.
در ادامه در گفتوگویی با یدالله گودرزی اطلاعات بیشتری را در مورد این رمان نجیب محفوظ جویا شدیم:
آقای دکتر، ابتدا درباره حالوهوای رمان «ملحمةالحرافیش» توضیح میفرمایید؟ از نجیب محفوظ چندین اثر به فارسی ترجمه شده، اما عجیب است که این رمان او که اشعار حافظ هم به فارسی در آن درج شده، در ایران چندان شناختهشده نیست. شما چگونه با این اثر آشنا شدید و چه شد که سراغ ترجمهاش رفتید؟
اگر بخواهم ابتدا درباره نجیب محفوظ صحبت کنم، باید بگویم او از معدود و شاید تنها نویسندگان دنیای عرب است که موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات شده است. با توجه به این جایگاه، انتظار میرفت که تمامی آثار او به زبان فارسی ترجمه شده باشد. و اما درباره رمان «ملحمةالحرافیش» او باید بگویم که استاد موسی بیدج، مترجم و شاعر، این رمان نجیب محفوظ را به من معرفی کردند که متأسفانه تا آن زمان یعنی تا حدود دو سال پیش به فارسی ترجمه نشده بود. ایشان پیشنهاد دادند که اگر فرصت داشتم، ترجمه این اثر را بر عهده بگیرم. من نیز با اشتیاق بسیار این پیشنهاد را پذیرفتم، نسخهای از کتاب را تهیه کردم و به مطالعه آن پرداختم. در ابتدا کمی نگران بودم که نتوانم فضای ادبی خاص نجیب محفوظ را بهدرستی بازتاب دهم، اما با پیش رفتن در مطالعه، کمکم فضای رمان برایم روشن شد. پس از یک بار خواندن کامل اثر، به این نتیجه رسیدم که با رمانی بسیار ارزشمند و عظیم روبهرو هستم؛ رمانی که متأسفانه تاکنون به مخاطب فارسیزبان معرفی نشده بود.
ممکن است قدری درباره حالوهوا و سبک این رمان و کارکرد و نقش اشعار حافظ در آن توضیح دهید؟
این اثر بهنوعی ادای دین نجیب محفوظ به ادبیات فارسی و شعر ایران است؛ ادبیاتی که یکی از بارزترین شاخصههای فرهنگی ما بهشمار میرود. این رمان، از جمله آثاری است که به سمت نمادپردازی و اسطوره گرایش دارد و نجیب محفوظ پس از آثار رئالیستی و واقعگرایانهاش، در این کتاب وارد چنین فضایی شده است.
رمان در واقع روایتگر زندگی ده نسل از قلندران است. داستان در فضایی قلندری و محلهای در کشور مصر میگذرد؛ فضایی که از جهاتی شباهتهایی با جامعه ما دارد. در این بستر، زندگی ده نسل از قلندران بازگو میشود و در بخشهایی، رمان به سوی سوررئالیسم و حتی رئالیسم جادویی حرکت میکند.
از نظر تعدد شخصیتها، فضای رمان شگفتانگیز است. نجیب محفوظ در این اثر، تمامی تجربیات خود در حوزه داستاننویسی را بهکار گرفته و اثری عظیم خلق کرده است. در رمان چند نماد مهم وجود دارد؛ از جمله خانقاهی که در داستان حضور دارد، دیواری باستانی و کهن، و همچنین شعر حافظ.
شاید برخی تصور کنند که نجیب محفوظ اشعار حافظ را به عربی ترجمه کرده است، اما چنین نیست. او اشعار حافظ را به زبان اصلی، یعنی فارسی، در متن رمان آورده است. این رمان در دنیای عرب بازتاب گستردهای داشته و بیش از شش فیلم و سریال بر اساس آن ساخته شده است. تعجب من نیز از همینجا ناشی میشود که چرا چنین اثری با این میزان اهمیت تاکنون به فارسی ترجمه نشده بود.
از همان آغاز رمان، بدون آنکه بخواهم داستان را فاش کنم، میبینیم که نجیب محفوظ در بخشهای مختلف، ابیاتی از حافظ را میآورد. استفاده از شعر، آن هم با این فراوانی، در یک رمان کاری بسیار دشوار است؛ چراکه ممکن است به بافت روایت آسیب بزند یا اثر را به سمت کلیشه سوق دهد. اما این نویسنده نابغه، چنان هوشمندانه این ابیات را در متن جای داده که کاملاً در جای خود نشستهاند و چندین کارکرد متفاوت دارند. گاهی این ابیات بخشی از فرایند روایت را بر عهده میگیرند و بخشهایی از داستان را به یکدیگر پیوند میدهند، و گاه بهصورت رازآلود، اشارهای به رخدادهای آینده دارند.
درباره درونمایه رمان هم توضیح میدهید؟
رمان نجیب محفوظ به موضوع عدالت و دادگری میپردازد و نقش انسانها را در احیای عدالت و توزیع آن در جامعه بررسی میکند. شخصیتها ممکن است دچار لغزش شوند؛ کسانی که لغزشهای فراوان دارند، سرنوشتهای ناخوشایندی مییابند، اما آنهایی که لغزشهای اندک و انسانی دارند، در نهایت به سرانجامی خوش میرسند.
این رمان یکی از شگفتانگیزترین آثار نجیب محفوظ است و گمان میکنم با استقبال خوبی از سوی مخاطبان فارسیزبان مواجه شود؛ بهویژه به دلیل ادای دینی که نویسنده به شعر فارسی کرده است. من شخصاً بیش از بیست مقاله و یادداشت در جهان عرب دیدهام که صرفاً به همین جنبه پرداختهاند؛ یعنی کاربرد شعر فارسی در رمان نجیب محفوظ. این موضوع نشاندهنده آشنایی و اشراف او بر ادبیات فارسی است.

گفتید اشعار حافظ به فارسی در این رمان آمدهاند؟ متن فارسی در میان متن عربی چه حالوهوایی به رمان داده است؟
بله، همانطور که عرض کردم، اشعار حافظ به زبان فارسی و بهصورت اصلی در رمان آمدهاند. این موضوع نشاندهنده هنرمندی بالای نویسنده است که توانسته در متنی عربی، از شعر فارسی به شکلی هنرمندانه استفاده کند.
در این رمان خانقاه یا تکیهای وجود دارد که از آنجا آوازهایی خاص و آسمانی به گوش میرسد. این آوازها به زبانی بیگانه خوانده میشوند و آن زبان بیگانه، زبان شعر حافظ است.
محلهای که نجیب محفوظ ترسیم میکند، همه ویژگیهای یک محله کامل را دارد: میدانچه، دیوار قدیمی، گورستان، مکانی برای نگهداری حیوانات، مسجد و خانقاه.
از آن خانقاه همواره آوازهایی به گوش میرسد؛ آوازهایی که اشعار خاصی را میخوانند و آن اشعار، در واقع اشعار حافظ است. مردم معنای این اشعار را درک نمیکنند، اما حالشان دگرگون میشود و احساس خوشایندی پیدا میکنند. گویی این آوازها نوعی الهام یا وحی هستند که به مردم القا میشوند.
حدوداً چند بیت از حافظ در این رمان به کار رفته است؟
تا جایی که به خاطر دارم، حدود سیزده بیت از حافظ در این رمان استفاده شده است. نکته جالب اینکه نجیب محفوظ رمان را با بیتی از حافظ به پایان میبرد. پایان رمان، با وجود رخدادهای گوناگون، پایانی شگفتانگیز دارد و نقطه پایانی آن نیز یک بیت از حافظ است.
این رمان آیا جزو رمانهای بلند نجیب محفوظ است؟
حجم آن در حدود ۵۰۰ صفحه است؛ البته بسته به صفحهبندی ناشر، ممکن است بین ۴۵۰ تا ۵۵۰ صفحه شود.
چندمعنایی بودن شعر حافظ مشکلی برای مخاطب عرب ایجاد نکرده است؟
به نظر من، نجیب محفوظ طیف گستردهای از مخاطبان را در نظر داشته است؛ از مخاطبی که صرفاً رمان را میخواند و شاید به دلیل اشتراک خط فارسی و عربی، بیت حافظ را بخواند اما معنایش را درک نکند، تا مخاطبانی که اهل ادبیات و پژوهش هستند.
حتی نمونهای مشخص دارم؛ دکتر احمد لاشین، منتقد و نویسنده، که اشاره میکند همین رمان باعث شده به سراغ شعر فارسی برود و آن را به زبان اصلی بخواند تا دریابد چه نسبتی میان جهانبینی حافظ و نجیب محفوظ وجود دارد. این نسبت، بهوضوح در رمان قابل مشاهده است.
یکی از ویژگیهای فراگیر شعر حافظ، اقبال عمومی و مردمی بودن آن است. همانطور که میدانید، بسیاری حافظ را بزرگترین شاعر ما میدانند و دیوان حافظ تنها کتابی است که عموم مردم با آن فال میگیرند؛ از شهرها گرفته تا روستاها و کوچکترین واحدهای اجتماعی. نجیب محفوظ به این ویژگی توجه داشته است؛ به شاعری که هم در میان مردم عادی محبوب است و هم برای خواص، منتقدان، فلاسفه و اهل حکمت معناهای گوناگون دارد. او این اعجاز کلام حافظ را وارد رمان خود کرده است؛ بهگونهای که هم مخاطبان متخصص آن را میپذیرند و هم مردم عادی، حتی از طریق ترجمه، پیام شعر را دریافت میکنند.
میتوان اشعار حافظ را نوعی راوی خاموش در این رمان دانست؟
بله، همانطور که اشاره کردم، ابیات حافظ در این رمان چند نقش اساسی بر عهده دارند. گاهی کلید ورود به یک بخش از داستان هستند، گاهی به رخدادهای بعدی اشاره میکنند و گاهی بخشی از فرایند روایت را پیش میبرند. نه به این معنا که کاملاً واقعگرایانه عمل کنند، بلکه پیامی که مخاطب از این ابیات دریافت میکند، او را به فصل بعدی هدایت میکند و روایت را به جلو میبرد. به همین معنا، میتوان گفت بخشی از بار روایت بر دوش این ابیات گذاشته شده است.
غیر از این رمان، کدام آثار نجیب محفوظ هنوز به فارسی ترجمه نشدهاند؟
افزون بر این، شاید چهار یا پنج اثر دیگر از نجیب محفوظ نیز هنوز به فارسی برگردانده نشدهاند. برخلاف تصور رایج که میگوید ما مترجمان عربی زیادی داریم، واقعیت اینگونه نیست. من در فضای ادبی جهان آثار فراوانی از ادبیات عرب میبینم که هنوز ترجمه نشدهاند و لازم است به فارسی برگردانده شوند.
ما با جهان عرب همسایه هستیم و پیوندهای فرهنگی نزدیکی با یکدیگر داریم. هم ما بر ادبیات و فرهنگ عرب تأثیر گذاشتهایم و هم آنها بر ما تأثیر داشتهاند؛ اما متأسفانه بسیاری از نویسندگان و مترجمان ما بیشتر به سراغ ادبیات انگلیسی یا فرانسوی میروند.
نکته جالب این است که حتی بسیاری از آثاری که از ادبیات عرب به فارسی ترجمه شدهاند، مستقیماً از عربی ترجمه نشدهاند، بلکه از زبانهای واسطه مانند انگلیسی، فرانسوی یا آلمانی به فارسی منتقل شدهاند.
برای مثال، نویسنده فلسطینی، عدنیه شبلی، که نویسندهای شناختهشده و مدرن در حوزه ادبیات فلسطین است، چند ترجمه فارسی از آثارش منتشر شده که همگی از زبان انگلیسی انجام شدهاند. من واکنش مخاطبان را دیدهام که پرسیدهاند چرا ناشران حرفهای به چنین ترجمههایی رضایت میدهند، در حالی که فرهنگ ما به جهان عرب بسیار نزدیکتر است و ترجمه مستقیم از عربی به فارسی کاملاً امکانپذیر است.
ما شاید بیش از ده هزار مترجم زبان انگلیسی داشته باشیم، اما تعداد مترجمان عربی از بیست نفر هم فراتر نمیرود. این کمبود، موجب شده بسیاری از آثار ارزشمند ادبیات عرب، که در آنها با احترام و نیکنامی از فرهنگ و تمدن ما یاد شده، از دسترس مخاطب فارسیزبان دور بماند.
در کنار نجیب محفوظ، میتوان به توفیق الحکیم نیز اشاره کرد؛ نویسندهای پیشکسوت که بهنوعی پدر نمایشنامهنویسی مدرن عرب بهشمار میرود. با این حال، بسیاری از آثار او نیز هنوز به فارسی ترجمه نشدهاند. من یکی از آثار او را با عنوان «پرندهای از شرق» ترجمه کردهام که منتشر شده است. داستان این رمان در پاریس میگذرد و در آن، دو رباعی از خیام و دو غزل از حافظ آمده است؛ البته در آنجا اشعار به عربی ترجمه شدهاند.
این موارد نشان میدهد که نویسندگان عرب تا چه اندازه به فرهنگ، زبان و شعر فارسی علاقهمند هستند. متأسفانه ما در سالهای اخیر، به دلایل مختلف از جمله مسائل سیاسی تا حدی از یکدیگر فاصله گرفتهایم، اما این علاقه و پیوند فرهنگی همچنان وجود دارد. بهعنوان نمونهای دیگر میتوان از نزار قبانی نام برد. من بیشترین آثار او را در ایران به فارسی ترجمه کردهام؛ بهگونهای که این موضوع مرا بر آن داشت مقالهای درباره علاقه نزار قبانی به شعر فارسی، فرهنگ و نمادهای ایرانی بنویسم.
اینها همه نشان میدهد که ادبیات فارسی چه جایگاه مهمی در ذهن و زبان نویسندگان عرب داشته و دارد، اما ما متأسفانه آنگونه که باید، به این پیوند فرهنگی توجه نکردهایم.
نظر شما