دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴ - ۰۹:۳۴
از بهروزیِ «تن‌تن» تا «نرگس و زرین‌دهن»

استفاده از شعر و ضرب‌المثل فارسی یا معادل‌سازی برای اصطلاحات و واژگان خارجی با اتکا به ذخایر مکتوب و شفاهی فارسی و خلاصه شیرینکاری و ذوق‌ورزی در ترجمه از وسوسه‌های همیشگی مترجمان ادبی بوده است. تاریخ شیرینکاری در ترجمه‌های فارسی به پیش از مترجمانی چون شاملو و قاضی برمی‌گردد. در طول این تاریخ دور و دراز، بعضی از این شیرینکاری‌ها، مثل کار قاضی در «دن‌کیشوت» سروانتس، جواب داده و در متن خوش نشسته و بعضی هم لایتچسبک مانده‌اند.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) علی شروقی: چندی پیش یکی از کاربران فضای مجازی این سطر از «دن‌کیشوت» ترجمه محمد قاضی را به‌عنوان نماد نبوغ قاضی در ترجمه آورده بود: «آن‌چه جمال تو رشته بود، اعمال تو پنبه کرد.»

جای‌جای ترجمه قاضی از «دن‌کیشوت» پر است از این دست ذوق‌ورزی‌ها و شیرینکاری‌ها که الحق بیشترشان به حال‌وهوای داستان می‌خورند و از آن بیگانه نیستند. مثلاً: «به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است»، «شب گربه سمور می‌نماید»، «مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا» و «خواجه در ابریشم و ما در گلیم / عاقبت ای دل همه ما در گلیم».

از قضا، باز در فضای مجازی، دو نمونه دیگر از این دست شیرینکاری‌ها آمده که یکی مربوط به ترجمه‌ای از یک رمان ژاپنی است که در آن مترجم، شعر «عاقبت گرگ‌بچه گرگ شود / گرچه با آدمی بزرگ شود» را در دهان یکی از شخصیتهای داستان گذاشته و دیگری مربوط به داستان «گردش» ایزاک آسیموف که جایی از آن، دو نفر در سیاره عطارد با رباتی درگیرند و یکی‌شان به دیگری می‌گوید: «شغال بیشه مازندران را / نگیرد جز سگ مازندرانی».

مورد ژاپنی را می‌شود به عنوان خوش‌ذوقی مترجم قبول کرد اما انصاف باید داد که در یک داستان علمی – تخیلی فضایی و وسط کهکشان، سخن گفتن از «شغال بیشه مازندران» و «سگ مازندرانی» لایتچسبک است و هیچ‌جوره نمی‌شود چنین بیتی را با چنان متنی آشتی داد.

استفاده از شعر و ضرب‌المثل فارسی یا معادل‌سازی برای اصطلاحات و واژگان خارجی با اتکا به ذخایر مکتوب و شفاهی فارسی و خلاصه شیرینکاری و ذوق‌ورزی در ترجمه از وسوسه‌های همیشگی مترجمان ادبی بوده است. فواد نظیری که خود نیز از خوش‌ذوق‌ها و شیرینکاران عالَم ترجمه است یک بار تعریف می‌کرد که از شاملو، وقتی او را مشغول کلنجار با ترجمه «دن آرام» شولوخوف دیده، پرسیده است که ضرورت این‌همه وقت‌گذاشتن روی این کار که قبلاً هم ترجمه شده چیست؟ شاملو جواب داده: «من این رمان را میدان وسیعی دیدم برای اینکه هرچه ِقر در زبان عامیانه فارسی هست در ترجمه‌اش بریزم.»

شاملو هم، به عنوان مترجم، یکی از شیرینکاران قهار بود. ذوق‌ورزی‌ها یا به قول خودش «قر ریختن» های او در ترجمه، هم ستایشگران و طرفداران بسیار دارد و هم منتقدان بی‌شمار.

تاریخ شیرینکاری در ترجمه‌های فارسی اما به پیش از مترجمانی چون شاملو و قاضی برمی‌گردد. در طول این تاریخ دور و دراز، بعضی از این شیرینکاری‌ها، مثل کار قاضی در «دن‌کیشوت» سروانتس، جواب داده و در متن خوش نشسته و بعضی هم لایتچسبک مانده‌اند.

هزار و یک شب

در دوره قاجار، همان دوره‌ای که به در و دیوار کوبیدن‌های زبان ادیبانه فارسی برای خلاصی و بیرون‌زدن از حصارِ «خواص» و رساندن خود به کف خیابان شروع شده بود، یکی از قدیمی‌ترین شیرینکاری‌ها در ترجمه ادبی هم در متن یکی از همین دست تقلاها اتفاق افتاد؛ در ترجمه درخشان «هزار و یک شب» که در زمان محمدشاه قاجار، به دست عبداللطیف تسوجی و به سفارش شازده‌بهمن‌میرزا، یکی از پسران عباس‌میرزا، انجام شد. «هزار و یک شب» از عربی ترجمه شد. متن عربی کتاب حاوی شعرهایی اغلب عامیانه بود. ترجمه این شعرها را به سروش اصفهانی، شاعر کاربلد عصر قاجار، سپردند. سروش هم ابتکار به خرج داد و سراغ دیوان‌های شاعران کهن فارسی رفت و هرچه شعر از حافظ و سعدی و دیگر شاعران بزرگ ایرانی یافت که با اشعار عربی متن اصلی سنخیت داشتند، به جای آن اشعار نشاند و در مواردی هم که شعری متناسب از دواوین کهن نیافت خودش دست به کار شد و شعری همخوان با حال‌وهوای متن اصلی سرود.

سرگذشت حاجی‌بابای اصفهانی

ترجمه تسوجی از «هزار و یک شب» یکی از تبارهای نثر جدید فارسی به حساب می‌آید و چنانکه عبدالحسین آذرنگ در کتاب «تاریخ ترجمه در ایران» اشاره کرده بر نثر شیرین میرزاحبیب اصفهانی هم، که خود با ترجمه رمان پیکارسک «سرگذشت حاجی‌بابای اصفهانی» جیمز موریه، نثری خوراک قصه‌نویسی به سبک غربی را در اختیار آیندگان قرار داد، تأثیر گذاشته است.

میرزاحبیب، ادیبی رند و طنزاندیش و نقاد و به‌غایت باسواد بود. با طنزهای عبید زاکانی آشنایی عمیق داشت و گزیده‌ای از آثار عبید و گزیده‌ای هم از گلستان سعدی را گردآوری و تصحیح کرده بود. تصحیح «دیوان البسه» و «دیوان اطعمه» را هم در کارنامه داشت که این دومی از شیخ ابواسحاق احمد بن حلاج، معروف به بُسحاق اطعمه، است و سراسر حول «شِکَمیات» می‌گردد و نقیضه‌هایی‌ست بر اشعار شاعران معروف کلاسیک.

خلاصه چنته میرزاحبیب از ذخایر شوخی و جدی نظم و نثر ایرانی پر بود. این شد که در ترجمه «حاجی‌بابا» زبانی را اختراع کرد که هم ریشه‌دار در سنت ادبی بود و هم ساده و نو و خوراک نوشتن داستان به‌سبک جدید. میرزاحبیب در این ترجمه سراغ ظرفیت‌هایی از نظم و نثر کهن فارسی رفت که می‌شد زبانی نو از آن‌ها ساخت؛ زبانی نرم و منعطف و بی‌تکلف و طنازانه؛ زبان کوچه؛ زبان داستان. چه‌بسا او هم مثل شاملو «حاجی‌بابا» را به این دلیل برای ترجمه انتخاب کرده بود که می‌دید هرچه قِر در زبان فارسی‌ست می‌تواند در آن بریزد؛ ضمن اینکه ترجمه این رمان که درباره ایران و ایرانیان و فساد حکومتی در عصر قاجار بود، فرصتی در اختیار او می‌گذاشت که به پر و پای حکومت وقت و حاکمان و جامعه و فرهنگ و خُلقیات و باورهای رایج زمانه‌اش بپیچد.

ترجمه میرزاحبیب از «حاجی‌بابای اصفهانی» پر از نمونه‌هایی از شعر و ضرب‌المثل فارسی است که به اقتضای مضمون در متن آمده‌اند. یک نمونه‌اش جایی از رمان است که درویشی شعر «روضه‌ی خُلد برین خلوت درویشان است / مایه‌ی محتشمی خدمت درویشان است / …» را می‌خواند. طبعاً جیمز موریه چنین شعری را در متن اصلی کتاب نیاورده و این از ذوق‌ورزی‌های میرزاحبیب است. ذره‌ای اگر شک دارید، به متن اصلی هم اگر دسترسی ندارید، این بخش از کتاب را با ترجمه مهدی افشار از همین رمان مقایسه کنید.

ترجمه‌های پسِ گردنی

جواد مجابی در خاطراتش تعریف کرده که یکی از اولین فیلم‌هایی که در سینما دیده است، فیلمی خارجی به نام «فریدون بینوا» بوده. مجابی حدس زده که این فیلم در اصل، فیلمی ایتالیایی بوده باشد که نامش ایرانیزه شده تا تماشاچیان ایرانی با آن غریبی نکنند. درباب دوبله فارسی فیلم‌های ایتالیایی قولی هم هست که در یکی از فیلم‌هایی که در خود ایتالیا دوبله شده بوده و جزو اولین تجربه‌های دوبله فارسی بوده، بازیگر فیلم (آلبرتو سوردی) پشت تلفن به شخص آن ورِ خط می‌گفته «من الان توی ایستگاه زنجانم!»

این قول اگر واقعی هم نباشد و رنودی آن را برای دست‌انداختن سنت ایرانیزه‌کردن افراطی در دوبله‌های فارسی ساخته باشند، سرشت‌نمای یک رویکرد رایج و معمول در دوبله‌های قدیمی است. دوبله‌های موسوم به پسِ گردنی هم از دل همین سنت درآمدند؛ دیالوگ‌هایی که وقتی بازیگر حرف نمی‌زد و پشتش به دوربین بود در دهانش گذاشته می‌شد؛ مثل تکه‌پرانی‌هایی که ایرج دوستدار در دهان جان وین می‌گذاشت، البته نه لزوماً وقتی جان وین پشتش به دوربین بود. متلک‌گویی و تکه‌پرانی البته گویا امضای جان وین بوده اما نه به آن غلظتی که در دوبله‌های قدیمی فیلم‌هایش نمود یافته است.

خواندن ترانه «یک گلی گوشه‌ی چمن، گوشه‌ی چمن…» توسط یکی از شخصیت‌های فیلم «بوچ کسیدی و ساندنس کید» هم نمونه‌ای دیگر از شیرینکاری‌های دوبلورهای ایرانی است.

«ده هزار تومان» هارپاگون

محمدعلی جمالزاده در ترجمه اصرار بر ایرانیره‌کردن واحدهای پول داشت. هارپاگون، شخصیت مشهور نمایشنامه «خسیس» مولیر، در ترجمه جمالزاده از این اثر می‌گوید: «ده هزار تومان پول طلائی را که دیروز پس گرفتم در باغ چال کرده‌ام.»

در این نمایشنامه همچنین سخن از «پنجاه تومان»، «پنج شاهی»، «دوازده قران» و… است!

مورد عجیب تن‌تن

اما یکی از غریب‌ترین موارد ایرانیزه‌کردن ترجمه را می‌توان در اولین ترجمه «ماجراهای تن‌تن» پیدا کرد. پای تن‌تن، البته با نام ایرانی بهروز!، اولین بار در سال ۱۳۳۶ به ایران باز شد. مترجم ایرانی داستان «تن‌تن در کنگو» از سری ماجراهای تن‌تن را با عنوان «مسافرت بهروز به آفریقا» ترجمه کرده بود. این ترجمه به‌صورت سریالی در مجله «اطلاعات کودکان» و سپس «اطلاعات دانش‌آموز» منتشر شد. گفتنی‌ست که در این ترجمه اسم آل کاپون، گنگستر معروف، هم به «آقای قپونچی» تغییر کرده است!

در ایام کودکی و نوجوانی گاهی می‌شنیدم که بزرگترها از «ماجراهای تن‌تن و میلو» به اسم «بهروز و فیروز» هم یاد می‌کردند و می‌گفتند قدیم‌ها تن‌تن به اسم «بهروز و فیروز» در ایران چاپ می‌شد. خیال می‌کردم «فیروز» اسمی بوده که مترجم روی میلو، سگ تن‌تن، گذاشته است. بعداً اما فهمیدم اسم میلو در آن ترجمه ایرانیزه «پاپی» بوده است. به این نسخه از تن‌تن دسترسی نیافتم و نمی‌دانم قضیه «فیروز» چقدر صحت دارد. با توجه به اینکه تن‌تن در ترجمه «تن‌تن در کنگو» به بهروز تغییر نام داده بود شاید فیروز هم، به قرینه «حاجی فیروز» معروف ما ایرانی‌ها که سیاه است، اسمی بوده که مترجمی مبتکر یا مخاطبی رند و شوخ‌طبع و شیرینکار روی دوست سیاهپوست تن‌تن در آن داستان گذاشته بوده تا قافیه‌ای هم با بهروز بسازد!

گفتنی‌ست که از «تن‌تن در کنگو» به جز این ترجمه و «مسافرت بهروز به افریقا»، ترجمه‌ای هم با عنوان «جیمی در افریقا» موجود است که چنانکه از عنوانش پیداست، نام تن‌تن در آن به «جیمی» تغییر کرده است.

نجف دریابندری؛ زبان قجری و قضیه «بمبک»

ذوق‌ورزی‌ها و شیرینکاری‌ها در ترجمه اما، چنانکه پیش‌تر گفتیم و در نمونه‌هایی مثل «دن‌کیشوت» و «هزار و یک شب» و «حاجی‌بابا» نشان دادیم، همیشه هم مضحک و لایتچسبک نبوده‌اند.

در ترجمه‌های نجف دریابندری هم ذوق‌ورزی‌هایی ناب از جنس شیرینکاری‌های قاضی را می‌بینیم. مثلاً در ترجمه او از «بازماندۀ روز» ایشی‌گورو، دریابندری در جست‌وجوی زبانی در خور برای شخصیت اصلی این رمان به نثر قجری رسیده است، بی‌آنکه در استفاده از آن اغراق کند و ذوق‌ورزی را به عرصه مضحکه بکشاند. دریابندری در ترجمه «پیرمرد و دریا» هم از «بمبک» به جای کوسه استفاده کرده که کلمه‌ای جنوبی است. این انتخاب البته شاکی‌هایی دارد. می‌گویند زیادی بومی است و بوی ترجمه نمی‌دهد. اما می‌شود هم با ابراهیم گلستان هم‌سخن شد که در پیشانی‌نوشت مجموعه «آذر، ماه آخر پاییز» آورده است: «واژه‌هایی چون تُرشال، چَلُم، رُمبیدن، رودار، کفه، لِجمار گناهی ندارند اگر در زبان مردم تهران به کار نمی‌روند. گمان نویسنده این است که به‌کاربردن این واژه‌ها که در زبان مردم جنوب است بر غنای زبان فارسی می‌افزاید.»

از قضا در همین سالهای اخیر ترجمه‌ای منتشر شده از رمان کلاسیک «گارگانتوا» ی فرانسوا رابله و در آن محمود مسعودی، مترجم رمان، استادانه و با خوش‌ذوقی تمام، اصطلاحات گیلکی را به‌جا در ترجمه به کار برده بی‌آنکه هیچ توی ذوق بزند؛ مثلاً جایی از همین ترجمه از اصطلاح گیلکی «چاپلاق‌گابان» برای «گاوهای چاق» استفاده کرده است.

مهدی سحابی؛ سلین و پروست

مهدی سحابی هم وقتی می‌خواست با اتکا به سنت ادبیات مکتوب و شفاهی فارسی خلاقیتش در معادل‌سازی را رو کند معادل‌هایی می‌ساخت که خوش می‌نشست؛ مثلاً در رمان «مرگ قسطی» سلین برای زنی که کلاه گلدار سرش گذاشته صفت «باغچه‌کلاه» را ساخته است.

همچنین در رمان «در جستجوی زمان از دست رفته» پروست بخشی هست که راوی دارد از خاطره‌ای جعلی که از یکی از شخصیتهای داستان شنیده حرف می‌زند و پشت‌بندِ نقل خاطره می‌گوید: «و این دروغی بود که جهاندیده‌ای می‌گفت» که این ارجاع به «جهاندیده بسیار گوید دروغ» سعدی دارد.

«ناطور دشت» احمد کریمی و «تأمل ایام گذشته» بیژن الهی

حالا که حرف سعدی و پروست شد، یادی هم بکنیم از احمد کریمی و بیژن الهی. کریمی اولین مترجم «ناطور دشت» سلینجر به فارسی بود و هم‌او بود که این عنوان را معادل عنوان اصلی برگزید. او این نام را از این بیت «بوستان سعدی» وام گرفته بود: «جهاندیده پیری بر او برگذشت / چنین گفت خندان به ناطور دشت.»

بیژن الهی هم برای نامگذاری‌اش روی ترجمه رمان مارسل پروست سراغ سعدی رفت و با وامی از دیباچه «گلستان سعدی»، آنجا که راوی می‌گوید «یک شب تأمل ایام گذشته می‌کردم و بر عمر تلف‌کرده تأسف می‌خوردم»، نام «تأمل ایام گذشته» را روی ترجمه ناتمامش از این رمان گذاشت. البته آنچه در این رمان بین راوی و زمان اتفاق می‌افتد به «جست‌وجو» نزدیک‌تر است تا «تأمل» و «تأمل ایام گذشته» چندان بیانگر حال‌وهوای رمان پروست نیست.

قاسم روبین و حافظ و دوراس

از دیگر مترجمانی که در نامگذاری اثری که ترجمه کرده‌اند از ادبیات کهن وام گرفته‌اند یکی هم قاسم روبین است که برای رمانی از مارگریت دوراس عنوان «گفتا که خراب اولی»، برگرفته از آن بیت حافظ که می‌گوید «چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم / در کنج خراباتی افتاده خراب اولی»، را انتخاب کرده است.

این رمان با عنوان «می‌گوید ویران کن» هم توسط فریده زندیه به فارسی ترجمه شده است.

منوچهر بدیعی و «بازار خودفروشی»

منوچهر بدیعی هم در ترجمه رمانی از ویلیام تکری، ذوق‌ورزی به خرج داده و سراغ بیتی از حافظ رفته است و نام رمان را با الهام از «در راه ما شکسته‌دلی می‌خرند و بس / بازار خودفروشی از آن سوی دیگرست» گذاشته است «بازار خودفروشی». بدیعی در مقدمه راجع به چرایی این انتخاب توضیح می‌دهد و برای انتخابش دلیل می‌آورد.

«خودفروشی» در ترجمه بدیعی از رمان تکری معادلی برای جلوه‌فروشی و خودنمایی و تکبر است. بدیعی البته به یکی از معناهای دیگر و امروزه رایج‌تر این اصطلاح هم اشاره می‌کند اما یک معنای رایج دیگر را ندید می‌گیرد که اتفاقاً امروزه متداول‌تر از معناهای دیگر، حتی همان معنای رایج مورد اشاره مترجم، است. در تداول امروز به کسی که به قول معروف، روحش را در ازای پول و وعده و وعید فروخته است، «خودفروخته» می‌گویند و معنای مد نظر بدیعی از «خودفروشی» برای مخاطب امروزی قدری دور از ذهن است و معنا یا معناهایی را تداعی می‌کند، متفاوت با آنچه مد نظر ویلیام تکری و مترجم رمان او بوده است.

صالح حسینی، همینگوی و اخوان

استفاده از بخشی از یک شعر ایرانی در عنوان ترجمه یک اثر خارجی را در ترجمه صالح حسینی از یکی از قصه‌های همینگوی هم می‌بینیم. منتها اگر در نمونه‌های پیش‌گفته، مترجمان به سراغ شعر کلاسیک رفته‌اند، صالح حسینی در ترجمه عنوان قصه همینگوی از شعر معاصر الهام گرفته و نام این قصه را در ترجمه فارسی گذاشته است «نه ز یاری، نه ز دیّار و دیاری» که برگرفته از شعر «قاصدک» اخوان است.

قاسم هاشمی‌نژاد و «خواب گران»

قاسم هاشمی‌نژاد هم در ترجمه عنوان رمان جنایی نوآر مشهور ریموند چندلر به ادبیات کهن رجوع کرد و این رمان را، که ترجمه تحت‌اللفظی عنوانش می‌شود «خواب بزرگ»، به اسم «خواب گران» ترجمه کرد و مرجع این انتخاب را هم بر پیشانی این ترجمه آورد. پیشانی‌نوشت ترجمه هاشمی‌نژاد از رمان چندلر این عبارت از «نصیحه‌الملوک» محمد غزالی است: «حکیمی را پرسیدند که مرگ چیست و خواب چیست؛ گفت خواب مرگِ سبک است، و مرگ خوابِ گران.»

هاشمی‌نژاد از ظرفیت‌های زبان لاتی و لمپنی هم هنرمندانه در ترجمه این رمان استفاده کرده و این زبان را خوب با لحن و زبان شاعرانه داستان ترکیب کرده تا زبان ترجمه را به متن اصلی نزدیک کند. اما استفاده از کلمه «مکثف» در این رمان از آن معادلهایی‌ست که خوش ننشسته و جایی هم که از «ته‌لهجه‌ی خانه‌های قمرخانمی» سخن می‌رود، گذاشتن «قمرخانم» در دهان فیلیپ مارلو، کارآگاه معروف داستان‌های چندلر، این کارآگاه رند اهل «ینگه‌دنیا» را زیادی «ایرونی» کرده است.

سروش حبیبی و «نرگس و زرین‌دهن»

آیا اسامی خاص را هم می‌شود ایرانیزه کرد؟ بعضی این کار را کرده‌اند؛ مثلاً سروش حبیبی «نارتسیس و گلدموند» هرمان هسه را به اسم «نرگس و زرین‌دهن» ترجمه کرد. او البته در چاپهای بعدی این ترجمه عنوان «نرگس و زرین‌دهن» را برداشت و «نارتسیس و گلدموند» را جای آن گذاشت. ترجمه اسامی خاص که معنایی دارند معمولاً متن را زیادی از حال‌وهوای زمینه اصلی‌اش جدا می‌کند.

محمدعلی سپانلو در یادداشتی درباره اولین ترجمه فارسی «نام من سرخ» اورهان پاموک نوشته بود که بهتر بود مترجم اسامی تُرکی استانبولی‌ای را که در فارسی معادل داشته‌اند به معادل‌های مأنوس فارسی‌شان ترجمه می‌کرد تا خواننده اشتراکات قومی‌اش را با آدم‌های کتاب حس کند و با آن بیشتر اُخت شود. اما این پرسش همچنان باقی می‌ماند که شیرینکاری برای ایرانیزه‌کردن متن خارجی و اُخت‌کردن مخاطب با آن تا کجا مجاز است؟ یکی از پرسش‌هایی که شاید همینجا مطرح شود این است که ترجمه ادبیات منظوم با وزن عروضی فارسی، کاری که کم هم انجام نشده، چقدر درست است و نتیجه معمولاً چه از آب درآمده است؟ به این مورد شاید بهتر باشد در مجالی دیگر و با مصداق‌هایش بپردازیم.

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • dena IR ۲۰:۰۵ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۵
    درود. چه مطلب جامع و جالبی بود

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها